بیش از نیمی از دوستانت زندانی سازمان مجاهدین بوده اند

طاهر و احسان (بد)اقبال از همان اول بدشناس و بد شگون بودند ، این دو نابرادر که در برابر عمه و شوهر عمه خود صف کشیدند و به نمک نشناسی پرداختند ، خوب درس نمک نشناسی را از رهبر مفقود و فراری خود فرا گرفتند.
البته ، از کوزه همان برون تراود که دراوست! از مکتب فرقه ای رجوی جز این انتظار نمی رود. این دو کودک بالغ نشده در سال 1376 که به عراق کشانده شدند و نصیحت های مادرانه عمه خود را نادیده گرفتند ، موقع رسیدن به عراق و پس از چند روزی فیل شان یاد هندوستان کرده بود و عزم برگشت داشتند ، اما هرگز از آن به بعد اجازه نیافتند که آزاد فکر کنند وآزادانه تصمیم بگیرند.
طاهر که کودکی نادان و بچه سال بود در حالی در تور فرقه ای مجاهدین گرفتار شده بود که به درستی هم تعادل روحی نداشت و گاه وبی گاه می خندید و از این بابت همیشه زیر ضرب بود که غیرجدی و هزل است! همه کسانی که طاهر را می شناختند ، حتما شخصیت کودکانه و غیرجدی او را از نزدیک دیده بودند ، هرگز در تشکیلات هم بار جدی روی دوشش نمی گذاشتند ، اگر نسبت خانوادگی و پدری هم با تشکیلات نداشت ، شاید امروز خیلی وقت بود که سرش را زیر آب کرده بودند. من به دعواهای خانوادگی این دو کودک نادان با عمه شان کاری ندارم که بی شک زحمات زیادی در بزرگ کردن این دو کودک رهاشده توسط مجاهدین کشیده است والبته این دو برادر نمک نشناس که سالها سرسفره عمه جان شان نمک خوردند و قد کشیدند و اکنون نمک دان می شکنند ، خوب قدرشناسی خود را نشان دادند!
عمه تان خاطرات تان را فراموش نکرده است و حتما شخصیت بزرگ و والایش اجازه نمی دهد که اشکالات شما را گوشزد کند و اینکه چه بلاهایی سرش آوردید ، اما این شمایان هستید که فراموش کردید که این عمه جان تان بوده که همیشه خوب و بد شما را گفته و صلاح شما را در نظر گرفته است ، سالها سر سفره اش نان و نمک خوردید و زحمت شما را کشیده و الان دو برادر در برابرش ، جفتگ می اندازید و گردن کلفتی می کنید!
جدای از دعواهای خانوادگی که بیشتر از این نیاز به پرداختن به آن نمی بینم ، یک نکته در اراجیف این جوجه مزدور رجوی جای تامل و تفحص بیشتری دارد ، این طاهربد طینت نوشته :
” عمه‌جان مدعی است که مجاهدین عده‌ای را «در عراق و آلبانی زندانی و اسیر و کشته و مجروح» کرده‌اند و حتماً من هم یکی از همین زندانیان هستم. بنده هم عکسم را از همین زندان در زیر این یادداشت آوردم تا ببینید که در هواخوری غیر آزادانه در کوه‌های تیرانا چه بلایی بر سر من می‌آورند!”
اولا این فقط عمه جان شما نیست که ادعا می کند مجاهدین زندان دارند و مخالفان و اعضای خود را شکنجه می کنند! جهانی بر این واقعیت اذعان می کند که مجاهدین زندان و شکنجه دارند.
ثانیا بچه جان! تو که جز بازی با کامپیوتر و گیم بازی و فوتبال کار دیگری بلد نبودی که بخواهی بفهمی و ببینی که در زندان های مجاهدین چه می گذرد ، تو از مبارزه فقط خوردن و خوابیدن مفت و مجانی را یاد گرفتی و دنیای تو ، دنیای مفت خوری و لگد پرانی گاه وبی گاه به این وآن است تا بدون زحمت به چرا در چراگاه رجوی بپردازی!
صدها نفر ، برای سالیان در زندان های فرقه رجوی ، زجر و شکنجه دیدند و پوسیدند و هرگز اجازه خروج نیافتند. در همین کنارتو اعضایی هستند که در زندان های شما زندانی بودند. فقط کافییست چشمانت را باز کنی و ببینی. تا کی می خواهی کور و کر زندگی کنی بچه جان ؟!
سعی کن بجای تکرار هزارباره اراجیف زنان رهبری ، از خودت یک چیز جدید بگوئی! از پشتک و واروهای میمون وار بپرهیز و به جای جفتک اندازی به عمه و شوهر عمه و این و آن ، به واقعیت ها نگاه کن! در همان سالن غذاخوری خودتان ، یک بار در نشست هفتگی که همه هستند، بپرس آیا زندان در مناسبات تان وجود دارد ؟ بپرس آیا هست کسی که در مناسبات سازمان زندانی شده است ؟ بپرس آیا سازمان اعضای خود را شکنجه کرده است ؟
حتما که کسی جرات ابراز عقیده نخواهد داشت! پیشاپیش می دانم که مناسبات شما ، آزاد نیست و اگر کسی صحبت کند در جا سرکوب می شود ، اما در همان نشست بگو که اگر کسی زندانی شده است ، بعدا بصورت خصوصی به تو بگوید! بچه جان در همان سالنی که ظهرها برای غذا می روی ، بیش از نیمی از دوستانت زندانی سازمان بوده اند! اما جالب اینکه تو سالها با آنها زندگی کردی ونفهمیدی که دوستانت زندانی همان سازمان بوده اند! سرت را از زیر برف نفهمی و جهالت بیرون کن! چشمانت را باز کن و خورشید را ببین! خورشید وجود دارد ، حتی تو اگر آن را نفی کنی و بگویی نیست ، سران فرقه رجوی باید بدانند که کودکی نابالغ که قدرشناس عمه خود نیست ، روزی که بزرگ و عاقل شود به رجوی پشت خواهد کرد و علیه او دست به قلم خواهد شد…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا