پيرامون رهاشدگان از فرقه رجوي

پيرامون رهاشدگان از فرقه رجوي

سايت روشنا/ مصاحبه با اكبر اكبري

موضوع صحبت راجع به آزادی انسانهایی که در عراق به دست سازمان مجاهدین خلق زندانی هستند و آنها را به جبر و اجبار در آنجا نگه داشته اند البته ما و سایر آزادیخواهان پیگیر آن هستیم. تا اين كه مدتی پیش با پشتوانه تظاهرات و یا مراجعه خانواده ها و دوستان و همرزمانشان که قبلا با آنها بوده اند و افرادی که از سازمان جدا شده بودند در پیگیری های شان که با گروههای حقوق بشری در خارج از کشور داشتند و همچنین تماسهایی که با کمیته بین المللی صلیب سرخ و سایر گروههای حقوق بشری و بخصوص پارلمانترها و نمایندگان کشورهای خارجی و علی الخصوص پارلمانترهای کشورهای اروپایی داشتند و در پی یک چنین کارزار بزرگی که بسیار بسیار فشرده و نیروبرنده بود، گل خودش را به شکل آزادي 28 نفر نشان داد.نتيجه اين فعاليتها این بود که در مواجهه و مصاحبه ای که برای آخرین بار صلیب سرخ از قسمتی از کمپ جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق که در جوار قرارگاه اشرف در خاک عراق قرار دارد با آنها صحبت و مصاحبه حضوري انجام داد و این 28 تن خواستار جدائی صد در صد از داخل حصار ها و چارچوبهای سازمان شدند به نحوی که حتی از خاک عراق و حیطه قدرت سازمان بیرون بیایند و به خانواده هایشان بپیوندند و این یک پیروزی بسیار بزرگی بود که در پی کارزارهای اجرائی جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق به خصوص انجمنهای روشنا و انجمن ایران اینترلینک که بسیار کار کردند زحمت کشیدند در این رابطه فعالیتهای بسیار مستمری داشتند به خصوص انجمن ایران اینترلینک که در این ارتباط با نمایندگان مختلف و کمیته صلیب سرخ برخورد داشتند، صحبت کردند نامه نگاری کردند و عمل گروگانگیری و برده داری سازمان مجاهدین خلق را در خاک عراق افشا کردند و به نوعی کمیته صلیب سرخ بین المللی را وادار کردیم که برود برخورد حضوري و مستقیم با نفرات جدا شده از سازمان مجاهدین خلق و اعضا ناراضی از سازمان مجاهدین خلق را و مصاحبه بگیرد و هر آنجه خودشان می خواهند همان را اجراء كند. و این بسیار مهم است برای ما حتی یک نفر را اگر بتوانیم از آنجا جدا کنیم و این چیزی نیست که من در مورد خودم و دوستان خودم در انجمن روشنا و انجمن ایران اینترلینک که این نطفه نه در خارج کشور بلکه در داخل قرار گاه و داخل خود مناسبات بسته شده ما در آنجا عهد کردیم که قبل از خودمان بتوانیم کسانی دیگر دوستانی دیگر را چه از دختران و پسران آنجا را بتوانیم جدا کنیم بیاوریم بیرون. نه به جبر و زور و اجبار بلکه با اختیار چرا که خودشان قبل از همه این پیام را به ما داده بودند دوستانی داریم در آنجا بسیار بسیار به خصوص خود من که به من پیام دادند که بنا به دلایلی نتوانستند همراه من بیایند ولی گفتند هر آنچه تلاش داری به کار بگیر که ما را از اینجا جدا کنی. چرا که وابستگانی در آنجا دارند که خودشان تنها نبودن و نمی توانستند تکی اقدام کنند. کما اینکه من زمانی که از حصار قرارگاه خارج می شدم و تا مرز اردن پیش رفتم و بچه های دیگر هم بودند و این کار را شجاعانه کردند ولی تمام همتمان این بود که بتوانیم فقط و فقط دیگرانی را از آنجا خارج کنیم. دیگرانی که دستشان از زمین و آسمان کوتاه بوده و هست. چرا که قبل از همه فشارهای فکری و ذهنی سازمان و تشکیلات بر آنها غلبه کرده که دنیای خارج از تشکیلات و حصار را نمی بینند و فقط آن دنیايی که سازمان برایشان ساخته می بینند. نه اینکه ضعف داشتند باشند بلکه ترس دارند البته این معناهای مختلف دارد که فعلا به آن نمی پردازم این چارچوبش است ولی کسانی هستند بسیار صبور شجاع و آگاه هستند ولی گفتند به دلایلی نتوانستند از آنجا خارج بشوند که این وظیفه تک تک ماست که همت کنیم و برخورد کنیم با پارلمانترها و شهروندان خارجی اروپایی آمریکایی کانادایی بتوانیم فضا و جوی را به وجود بیاوریم آن فضا و جوی که واقعیت دارد آن چیزی که در مناسبات سازمان است و آن سیستم برده داری و اسیر کردن نفر قبل از هرچیز آن را افشا کنیم و در پیامدش سازمانهای حقوق بشری و به خصوص صلیب سرخ را وادار کنیم به اینکه بروند و برخورد کنند با این جداشدگان و ناراضیان از سازمان مجاهدین خلق و آنها را بتوانند از آن چارچوب و تنگنای حصار و قفل ایدئولوژیک آزاد کنند. در این راه ما تا به حال بسیار موفق بودیم کما اینکه در این رابطه سازمان مجاهدین خلق بسیار موضع گرفت و به قول معروف به یقه پاره کردن افتاد و به یکباره مدعی شد که اینها هیچکدام عضو سازمان مجاهدین نبودند و حتی منکر شد که عضوی از ارتش آزادیبخش هستند ولی من اینجا به جرأت می توانم بگویم که تک تک افراد اینجا را به اسم و رسم می شناسم که با خود من در یک قسمت بودیم کار می کردیم وبا حالات روحی و روانی آنها کاملا آشنا هستم و با خلق و خوی آنها آشنا هستم و می دانم چه مسئولیتهایی داشتند آنها به چه مأموریتهایی اعزام شدند که سازمان به یکباره می آید اینها را انکار می کند. سازمانی که حتی در قوانین به اصطلاح آئین نامه انضباطی ارتش خودش هم هست که هر فردی که 5 سال در خاک عراق باشد بدون چون و چرا عضو سازمان مجاهدین خلق مي شود. پس چرا به یکباره یقه پاره می کنید میگوئید که اینها اصلا عضو سازمان و ارتش نبودند و اصلا از ما نیستند؟ چشمها و گوشهایتان را می گیرید آقایان مسئول سازمان مجاهدین خلق که البته درست ترش مسعود رجوی است چون بقیه زیر دست او هستند و هیچ هستند چشمها و گوشهایتان را می گیرید که آنها از ما نبودند کی بود کی بود؟ هیچکی نبود.
اينها از درون جنابعالی هستند البته در ابتدا بوده اند ولی فنر فشرده ای هستند که شما این فنر فشرده را روز به روز فشارش دادید و نگذاشتید ناراضیان و منتقدین حتی جرات انتقاد به شما را داشته باشند یک انتقاد ساده بتوانند بكنند و حتی مسئله درونی خودشان را بگویند و شما فقط طرز تفکر خاص خودتان را در ذهن افراد فرو می کردید. آن نشستهایی که در آنجا می گذاشتید و در آنجا موسوم بود به نشست های کله پزی چرا چنین اسمي رويش می گذارند اگر آن افراد واقعاً آگاه و آزاد هستند؟
در آنجا آیا غیر از این است که جبر و اجباراست آیا غیر از این است که زیر چکمه های حکومت صدام حسین شما هم حکومت می کردید ولی بدانید که ما دنبال آن هستیم که تک تک افراد را از آنجا آزاد کنیم البته در وهله اول گفتم آزادي فکر از آن چارچوبهایی که شما در تشکیلات در درون افراد در مغز افراد قرار دادید و بعد آزادی جسمی شان را و در این کار موفق هم بودیم و موفق تر هم خواهیم بود کما اینکه در این راه سنگ اندازی های زیادی شده حتی در همین خارج کشور کسانی هستند که نوادگان و زادگان افکار مهوش سپهری هستند به طور واقع نمایندگان ایشان هستند و در اینجا مانع تراشی می کنند و سنگ اندازی می کنند و چشم دیدن این را ندارند که کسی بیاید در خارج، فکر می کنند جای اینهارا تنگ می کنند. من هیچ کلامی راجع به این آقایان ندارم الا اینکه بگویم شما دست پرورد گان مهوش سپهری و بدتر از او هستید چرا كه اگر رجویها و مهوش سپهری در چارچوب و سیاج قرارگاه ها و در داخل خاک عراق و به خصوص در زیر چکمه های صدام حسین حکومت دیکتاتوری برای خودشان ساخته بودند و در آنجا اعمال قدرت می کردند و به قول خودشان به نوعی دولت در سایه بودند و در آنجا شکنجه می کردند ،زندان می کردند، بگیر و ببند می کردند و مغز شوئی و کله پزی می کردند شما به نوعی بدتر از آن در دنیای آزاد می خواهید با افراد این کارها را بکنید ولی زهی خیال باطل کما اینکه با آزادی این 28 نفر که دنباله دار خواهد بود ان شاءالله نشان داد که دست و پا زدنهایی بیهوده است معلم شما که رجوی باشد کاری از پیش نخواهد برد که شما بتوانید ببرید. این که عنوان مسئول سازمان ،مسئولین سازمان و القاب سازمانی را دنبال خودتان آویزان کردید گواه اين است که فرهنگ سازمان را دارید؟
انجمن روشنا و انجمن ایران اینترلینک با گامهای بسیار مصمم و محکم به پیش می روند و ما این عمل را تکرار خواهیم کرد با پشتوانه مردمی، پشتوانه خانواده ها بخصوص و بالاتر از آن به پشت گرمی بچه هایی که در خاک عراق گرفتار هستند. نفراتی که دستشان از زمین و آسمان اینجا کوتاه هست و چشم امیدشان ما هستیم و من برای خودم وظیفه ای فراتر از این نمی بینم. حتی اگر یکه و تنها باشم. از روز اول هم كه به دنياي آزاد آمدم چنین پیامی را داشتم و پای بر این فشردم که باید بچه ها را از آنجا خارج کنیم به هر صورتی که شده آیا غیر از این وظیفه روی دوش ما هست؟ اگر هست شما بیایید بیان کنید. انسانهای در بند در اسارت در سیستم برده داری هستند ما می بینم در کنار ما بودند بر سر یک سفره بودیم با یکدیگر نفس کشیدیم کار کردیم تلاش کردیم آیا درست است که من از چارچوبی خارج شدم و به کسانی که گرفتار در آن سیاج و سیمهای خاردار فکری هستند فکر نکنم اسم این را چه می شود گذاشت کمک که نکنم هیچ سنگ اندازی هم بکنم. واقعاً کمال بیشرمی است البته از نظر من به چنین افرادی حتی نباید بها داد اصلا نباید آنها را عددی حساب کرد کما اینکه عددی هم نیستند. شما در این روند حذف خواهید شد و حذف شده هستید از روزی که پیوندتان با ایدئولوژی سازمان بسته شده چرا که از آن افکار جدا نشدید هدفتان فردیت و خودتان هستید چرا که این را رجوی معلم بزرگ شما به شما آموزش داد. خودش در وهله اول فرد پرست بود و خودش را می خواست و این آموزش را کاملا گرفتید. من و دوستان من به خصوص و سایر دوستان ما که انسانهای آزاده ای هستند و از حیطه سازمانی جدا شدند چنین تفکر را از ابتدا در فکر و مغزشان جا ندادند و بعد از این هم جا نخواهند داد و در عمل دارند نشان می دهند که چگونه و چه کسی به پیش می برد. در زمانی که بچه های 28 نفر آزاد شدند که اسامی شان را من بعضاً این جا عنوان می کنم در شوقهایشان در خنده هایشان در گریه هایشان در خنده مادران و در خنده فرزندانشان در گریه های مادرانشان پدران سالخورده شان آنجا من پیروزی را می دیدم پیروزی این است که ما چگونه گام برداشتیم به همت مردان و زنان آگاهی که عزم جزم کردند که فقط و فقط به فکر کسانی باشند که آنجا اسیر هستند و برده هستند و در دام سازمان مجاهدین هستند آنها را بتوانند از آنجا جدا کنند. به همت جمع توانستیم این کار را بکنیم با صراحت تمام می گویم نه فرد نوعی و نه بنده نوعی بلکه به هیئت جمع توانستیم این کار را انجام بدهیم و بعد از این هم انجام خواهیم داد به پیش خواهیم برد و هیچ مانعی سر راهمان نخواهیم دید چرا که در جوامعی هستیم که مهربانترین و رئوفترین مردم را داریم قلبهای مهربانی با ماست شهروندهای کشورهایی را و نمایندگان کشورهایی داریم که بسيار مهربان هستند بخصوص در مواضع حقوق بشر و سر این مسئله کوتاه نمی آیند و ما خانواده ها ی آن بردگان و اسیران را داریم همراه خودمان گام به گام با خودمان شهروندان و رئوفترین قلبهای این جامعه های خارج از کشور را هم همراهمان داریم اینها پشتوانه ماست.
اینجا باز اشاره می کنم به موضعگيري سازمان مجاهدین خلق نسبت به اين افراد.زيرا از اول کارش این کار بوده و این مرتبه اول نیست در سیر فراز و نشیب خودش(که البته از قول خودش همه چیز را فراز می بیند و هیچ وقت نشیب و رو به پائین ندیده) در آن ابتدا حتی افرادی خیلی بالاتر در سطح دفتر سیاسی از سازمان جدا شدند آنها را نفی کرده چه برسد به این افراد که بعضا هفده هجده سال در خاک عراق در قرارگاه های سازمان خاک خوردند دود تانک و نفربر و خودروهای زرهی را دیدند و خوردند بعضاً چشمهایشان کور شده از خاکهای بیابان عراق.آیا شما اسماعیل ذوالفقاری را که یکی از سربازانی بوده از شهرستان زابل که پدر و مادر پیری دارد بسیار ساده دل هستند خودش و پدر و مادرش که من زمانی که در قرارگاه سازمان بودم نامه ای را آورد به من نشان داد که من اشکم جاری شد که هنوز که هنوز است این خاطره در من زنده است. ایشان نامه ای را آورد از پدر و مادرش که با زبان روستایی خودشان عنوان کرده بودند که مسعود رجوی و مریم رجوی واقعاً باید آب بشوید و بروید توی زمین از این پدر و مادر سالخورده و ساده دل که گفته بودند به زبان خودشان خدا پدر و مادر کسی را بیامرزد که به تو نان و آب می دهند و تو را زنده نگه داشتند. پدر و مادری در کوره روستایی در شهر زابل که نه با رادیو در تماس هستند نه با تلویزیونی نه با اینترنتی فقط خبر سلامتی فرزندشان را شنیده بودند که اسیر شده و به سلامت است. این برایشان آرزوها بود حالا ببینید این فرزند بعد از سالیان سال به این خانواده می پیوست چه دنیای عظیمی به آن پدرو و مادر بازگشته بود و چه بینایی و بصیرتی به آن پدر و مادر برگشته آیا این خدمت به خلق است یا جدا کردن از مردم و خانواده و فرزندان خدمت به مردم و خلق است؟ رودررو با همان خانواده ها ایستاد رجوی شما در نشستهای عمومی عنوان نمی کردید که ما استقبال می کنیم از آمدن خانواده ها حتی به عنوان زیارت مرقد مطهر امامان شیعه ما در کربلا و نجف و یا سامرا و کاظمین؟ حتی می گفتید ما از این بهره برداری خواهیم کرد به نفع خودمان کما اینکه من می دانستم دروغ می گوئید و به اثبات هم رسید که خانواده هایی بعد از سقوط دیکتاتور مخلوع عراق صدام حسین به آنجا مراجعه کردند در دفتر مرکزی شما در بغداد در جلوی درب قرارگاه به آنها دستبند زدید و با آنها برخورد زشت و ناشایست کردید. شمايي که هنوز در حکومت نیستید با پدران و مادران سالخورده همان فرزندانی که اسیر و برده شما هستند اين گونه رفتار كرديد. اسماعیل ذوالفقاری البته در عملیات آفتاب یا چلچراغ بود که اسیر سازمان شده بود و حتی ایشان اسیر جنگی ایران و عراق هم نبود این را شما چه طور می توانید حاشا کنید. نفری که هجده سال در مناسبات شما بوده و شما به عنوان یک باربر از او استفاده کردید و صرفا روز و شبش کارکردن اجرائی بوده همین طور فتح الله اسکندری علیرضا قاسمی شکرالله گرگی زاده سیروس غضنفری انسان بسیار ساده دل که البته همه شان به همین نوع هستند لطف الله محمدی بسیار بسیار ساده دل علی نخعی بهروز سلطانی منصور تنهائی و… ولی اینها را من نزدیک به صد در صد با هایشان کار کردم و می شناسم و بعضا با خودم در یک قسمت بودیم به صورت تنگاتنگ که نمی خواهم عنوان و القاب گذشته را تکرار کنم و کاملا با خصوصیاتشان آشنا هستم. این که من در حال حاضر و امروز این بحث را پیش کشیدم مجددا بعد از مدتی به دلیل این که این بحث زنده است و ما به دنبال آن هستیم و بحثی نیست که تمام شده باشد و پرونده ای بسته شده باشد نخیر این راهی است ادامه دار و دنباله دار و ما آن را ادامه خواهیم داد به همت مردان و زنانی که از چارچوبها و حصارهای فکری شما در درجه اول و از حصار های قرارگاههای شما خارج شدند. این سرآغازیست و شروعیست کما اینکه از قبل بوده ولی به این شکل که صلیب سرخ بیاید برخورد کند مطمئن باشید که دیگر شما نیستید که در سالیان گذشته که در زیر چکمه های حکومت صدام حسین حکومتی برای خودتان داشتید صلیب سرخی هم اگر مراجعه می کرد و مسئولین سازمان این را بگو و آن را نگو و به عنوان اینکه تو زبان بلد نیستی ترجمه دیگری می شد برای افراد صلیب سرخ کما اینکه بر می گشتند از آن سالنی ک صلیب سرخ باهایشان صحبت داشت در صحبتهایی که با همدیگر داشتید و با سایر بچه ها داشتند آن چیزی که در دلشان عنوان می کردند این بود که نمی خواستند در قرارگاه بمانند. می خواستند بروند ولی می گفتند نمی دانم به چه شکلی این مسئولین سازمان ترجمه می کردند که می دیدید که انگار من نمی خواهم بیایم در صورتی که من در درونم داد می زدم که می خواهم بروم بیرون و می خواهم از این مناسبات خارج شوم ولی دوباره تکرار کردم به این دلیل این را دوباره بحثش را الان عنوان کردم که به خصوص انجمن ایران اینترلینک اقدام بسیار هوشیارانه و شجاعانه ای انجام داده و طرح فراخوانی داده و در صدد جمع کردن امضاء است که طوماری جمع شود که البته از قبل پشتوانه مردمی داشته است این انجمن برای اینکه ارائه بدهند به سازمان صلیب سرخ و گروههای حقوق بشری که بازدیدشان را از کمپ جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و به خصوص افرادی که در مجموعه قرارگاه سازمان مجاهدین خلق هنوز قرار دارند و در آنجا به واقع اسیر هستند برده هستند برود با آنها تک تک برخورد کند و هر آنچه که خواست خودشان است و خواست و اراده فردیشان است که خواست کشوری حتی به غیر از کشور ایران آن چیزی که خواست خودشان است را انتخاب کنند و ما بخصوص روی این تأکید داریم که سازمان صلیب سرخ برود برخورد کند و آنها را از قید و بند افکار ارتجاعی و مغز شوئی و کله پزی جدا کند رها کند و بیاورد در جامعه های آزاد و به نوعی پیوندشان بدهد با جوامع امروزی که این بسیار کار در حین اینکه فشرده است سخت کار می خواهد که مردان و زنانی که از سازمان جدا شده اند به همت آنها این کار عملی است و این خواست ما تکرار می کنم نه در این جهان آزاد است بلکه در قرارگاه ما چنین خواستی را داشتیم در مورد خودمان تک تک و در مورد کسانی که در کنار دست ما بودند و یا الان در آنجا اسیر هستند این خواست ماست در گذشته در حال و در آینده که تمامی افرادی که در سازمان مجاهدین خلق اسیر و برده هستند از آنجا باید به خواست و اراده خودشان ازاد و رها شوند و در جامعه آزاد به زندگی خودشان ادامه دهند. چرا که سازمان مجاهدین خلق بسیار بسیار فراوان فراوان از آنها سوءاستفاده کرده و حتی می بینیم که آنها را در یک و نیم سال دوسال گذشته به مرز خود سوزی هم کشاند یعنی تا این مرحله هم حتی پیش رفتند در نتیجه آن افکار ارتجاعی و کله پزیشان و ما نخواهیم گذاشت چنین مسائلی مجددا تکرار شود. همان گونه که گفتم این افرادی که اسم بردم بسیار انسانهای ساده دل رئوف و بزرگی بودند که اسیر سازمان مجاهدین خلق بودند و توانستند به همت جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و تلاش صلیب سرخ بین المللی به خانواده هایشان پیوند بخورند به جامعه پیوند بخورند و این را ما ادامه خواهیم داد. به خصوص با این کار هوشیارانه ای که انجمن ایران اینترلینک در قالب طرح فراخوانی برای آزادسازی اسرا و بردگانی که در زیر یوغ تفکرات عقب مانده و قرون وسطائی سازمان مجاهدین خلق قرار دارند در خاک عراق به دنبال آن هستند و ما این را پشتیبانی می کنیم تک تک ما. به امید روزی که خنده های شادی بیشتری بر لب دوستان خودمان ببینیم که در قرارگاه سازمان الان اسیر هستند و همچنین بر لبان پدران و مادران سالخورده آنها و خواهران و برادرانشان و اقوام و آشنایانشان. به امید آن روز. بسیار سپاسگزارم از اینکه به صحبتهای من گوش فرا دادید.  

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا