نام ستارخان به این سادگی ها و آنهم توسط باند رجوی قابل تصرف نیست

25 آبان هر سال ، سالروز درگذشت ستارخان که به گُرد آزادی و سردار ملی لقب یافته، میباشد.
وجود ذیقیمت او در تبریز کنسولگری های مستبد تزار روس و دولت عثمانی را خوش نمی آمد و مدام به دولت ایران – دولتی متشکل از خوانین که با اعضای فراماسونری خود و بنام مشروطه خواه دروغین بر تهران حاکم بود – فشار می آوردند که ستارخان را از تبریز بیرون کرده و اطمینان خاطر آنها از بابت عدم دخالت در امور ایالت آذربایجان ( تو بخوان قوت قلب دادن به مبارزان راه آزادی و استقلا ل کشور ) فراهم نماید.

حاکمان تهران که خوانین فراماسونر مشروطه خواه بوده و برای جلوگیری از ژرفش انقلاب مشروطیت ماموریت یافته بودند که تهران را براحتی آب خوردن تصرف کرده و ادای استقرار حکومت مشروطه را درآورند ، با شناخت دقیقی که از روحیه ی رزمندگی و تسلیم نشدن ستارخان و میزان بالای اعتماد طبقات متوسط و فرودست منطقه به او را میدانستند ، بردن خشونت آمیز او به تهران را کار خطرناکی دیدند و از این رو دست به حیله و نیرنگ زده و دعوت نامه های متعددی مخصوصا از طرف سپهدار اعظم که بعنوان یک فئودال و فراماسونر بر راس مجلس قرار گفته بود ، بسوی ستارخان سرازیر شد.

سپهدار در نامه هایش تاکید میکرد که مشروطیت بدون حضور ستارخان در تهران کم فروغ جلوه خواهد کرد و بنابراین حضورش ضروری و مایه ی مباهات خواهد شد.
برابر برخی روایات موجود ستارخان و همرزمانش با تردید و دو دلی بسوی تهران رهسپار شد اما زمانی که حضور مردم در سر راهش را که گوسفندهای زیادی درمسیرش قربانی کرده و ابراز احساسات صمیمانه ای می کردند ، تسلیم این تردیدها نشد و پس از ورود به تهران و مشاهده ی استقبال با شکوه و صمیمی مردم، بهمراه لشکر چند صد نفری اش در مکان گسترده ای بنام پارک اتابک مستقر شد و مورد احترام فراوان دولتیان و… قرار گرفت.

اما عمر این عزت و احترام کم دوام بود و روزی فرا رسید که یپرم خان بعنوان رئیس نظمیه ی دولت مشروطه ؟! به او مراجعه کرده وتقاضای خلع سلاح شدن او را کرد که بطور طبیعی با مخالفت ستارخان که محقانه خود را پایمردترین شخصیت مشروطه میدانست مواجه گردیده ونتیجه آن شد که مقر ستارخان مورد حمله ی مسلحانه ی قوای نظمیه قرار گرفت و در کنار کشته شدن تعدادی از همراهانش، ستارخان 40 ساله مجروح و پس ازمدت کوتاهی بطرز غریبانه ای وبدون داشتن پشت و پناه و مراقبت های پزشکی، جان به جان آفرین تسلیم نمود و بدین ترتیب انقلاب مشروطه ای که بیشترین قربانیان اش همرزمان و هواداران ستار خان بودند ، ناتمام ماند و این ضعف سبب بقدرت رسیدن مستبدان وابسته ای مانند رضاخان میرپنج شد تا آخرین رمق های مشروطیت را هم بگیرد.

درهر صورت ، ناتمام ماندن این انقلاب، چیزی از ارزش های انسانی این گُرد آزادی نمیکاهد.
اما چیزی که دراین میان است ، هرگروه و دسته ای میکوشد از نام پر آوازه ی این مرد دلاور وسردار ملی ایران بنفع خود استفاده کند.
غیر عادی ترین چیز در این مسئله ، تلاش های باند رجوی در سوء استفاده از نام نیک ستارخان است.
این مسئله از لحاظ عملکرد فرقه ی رجوی که درطی این 38 سال همواره دشمنی زیادی با استقلال و آزادی کشور کرده و نشان داده که چه دشمنی بزرگی با آرمان ستارخان ها داشت ، بسیار مشمئز کننده است.

ما هنوز کشته شدن و اسارت هزاران نفر از فرزندان ستارخان توسط باند رجوی را فراموش نکرده ایم و مخصوصا به عنوان فردی از خطه آذربایجان، حساسیت خاصی به اینگونه سوء استفاده ها داشته و طبعا این تشبثات مزورانه وعوامفریبانه ی فرقه ی رجوی را بشدت محکوم کرده و در همینجا بار دیگر بر درخواست خود مبنب بر اجازه داده شدن به فرزندان اسیرمان برای تماس با ما و برداشتن موانع انجام ملاقات اصرار می ورزیم.

گروهی از خانواده های فراق کشیده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا