این دو از مردم ایران چه می خواهند؟

سالهاست سایه ی شوم این دو شیاد بزرگ بر سر تعداد قلیلی از جوانان این مرز و بوم افکنده شده است و به فریب و نیرنگ برای ربودن و به کام مرگ فرستادن مردم مشغول هستند، اما هر بار هم شکست سختی خوردند و اکنون سالهاست که مسعود رجوی در سوراخ موش است و عملا مرده محسوب می شود و دیگری زن اوست است که از همه جا رانده و مانده است.
این دو چهره سالهاست که از سوی مردم ایران طرد شدند و در انزوای مطلق هستند و نامی از آنان هرگز برده نمی شود جز برای لعن و نفرین.

حتی اعضای ارشد این سازمان در فاز سیاسی نیز اکنون در نقطه ی مقابل این دو شخص قرار دارند و مدعی این دو هستند که چرا همه چیز را به انحراف و به سمت فرقه گرایی

کشیدند.

لطف اله میثمی از اعضای ارشد سابق این سازمان می گوید:

” یکی از درس‌آموزترین موضوعات تاریخ معاصر ایران، روایت چگونگی تاسیس و به انحراف کشیده شدن سازمان مجاهدین خلق است. سازمانی مخفی با ایدئولوژی اسلامی که برای مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی توسط جوانانی همچون محمد حنیف‌نژاد تشکیل شد اما در میانه‌ی راه به دلیل بحران‌های ایدئولوژیک و فکری اعضای آن به مارکسیسم گروید و این فعل و انفعالات ایدئولوژیک منجر به برادرکشی در این سازمان شد. موضوعی که ساواک و دستگاه حکومت پهلوی از آن برای ایجاد اختلاف در میان صف مبارزان سیاسی ضد آن رژیم حداکثر استفاده را برد. روزی به مسعود گفتم برای تمایز با ماركسیست‌ها ما باید مجددا روی مفهوم خدا كار كنیم. رجوی در جواب گفت تا زمانی كه امپریالیسم و صهیونیسم وجود دارد، ما مانند ماركسیست‌ها هستیم. اما بعد از بین رفتن آنها هست كه تفاوت ما با ماركسیست ها مشخص می شود. ما در آن زمان خدا داریم و ماركسیست‌ها خدا ندارند.

میثمی گفت: اینجا اختلاف مبنایی خودم با مسعود رجوی را پیدا كردم كه ریشه در مطالعات پیشین‌مان در سازمان داشت. برای مسعود مبارزه «تا خدا» بود. یعنی مبارزه می‌كردند تا به آستانه خدا برسند و در این مسیر، بود و نبود خداوند عامل موثری نبود. اما حاصل تاملات من روی قرآن و نهج البلاغه این شده بود كه در مبارزه باید «با خدا» بود. به استناد آیه «و هو معكم این ما كنتم» معتقد بودم باید در تمام لحظات تاثیر خداوند را معیت خودمان احساس كنیم…”

در مورد مریم رجوی بهتر است اصلا صحبت نکنیم و وقتمان را تلف نکنیم ، چرا که او اصلا آدرس را اشتباهی آمده است و عروسکی بیش نیست! او یک عروسک خیمه شب بازی است که حتی الفبای مبارزه را نمی داند و به اصول سیاست آشنا نیست، فقط در وصف او همین بس که زنی بد دهن، خائن به شوهر اول و کانون خانواده و شخصیتی بی هویت و به شدت فرقه گرا است، از او فقط این هنر بر می آید که اعضای سازمان خود را در اسارت و زندان نگه دارد و بس.

محصول همگرائی این زن ومرد وطن فروش، فرقه ای مخرب و ضدانسانی شده است که ما امروز شاهد آن هستیم و صدها انسان در گوشه ای دور افتاده در روستای مانز در آلبانی را به اسارت کشانده است. این فرقه همچنین هنر دیگری دارد و آن به کشتن دادن هزاران انسان است، همچنین هزاران خانواده را داغدار کردند و فرزندانشان را یا به اسارت بردند و یا طی سالیان به کشتن دادند.
خیانت به اعتماد، یکی از اصلی ترین کارکردهای این فرقه در طی پروسه ی ننگین خود بوده است، اول خود را در اختیار صدام حسین قرار دادند و سالها به شغل کثیف وطن فروشی اشتغال داشتند، در طی این مدت مسعود رجوی هم بیکار ننشسته بود و به تجاوز و شهوترانی مشغول بود.

در عراق نیز به پاس خدمات صدام حسین به آنان و در اختیار قرار دادن چندین اسارتگاه بزرگ، به کردکشی وسیع رو آورده و از صدام حسین دفاع کردند، اما عاقبت این نوکری ها هم جواب نداد و به سرنوشت شوم اخراج از عراق مبتلا شدند.
مریم رجوی اخراج شده از فرانسه و اروپا هم اسارتگاه خود را به آلبانی انتقال داده و به مغزشوئی و مانیپولاسیون ادامه می دهد. محصول همه ی این اعمال ضدبشری و ضدانسانی هم این بوده است که صدها انسان را امروز با غل و زنجیر در حومه ی روستائی دور افتاده از جامعه قطع کردند و در انزوای مطلق دلشان را به این خوش کردند که یک دورهمی دارند! اما فقط کافی است که نگهبانان سرتاپا مسلح اطراف این اسارتگاه را بردارند و دربها را باز کنند، آنوقت خواهند دید که نه از تاک نشانی باقی خواهد ماند و نه از تاک نشان . . .

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا