مصاحبه با آقای جمیل عبداله زاده

مصاحبه با آقای جمیل عبداله زاده

مصاحبه زیر را دفتر انجمن نجات در استان بوشهر با آقای جمیل عبداله زاده، اهل و ساکن بوشهر، که جزء آخرین افرادی است که به تازگی از سازمان مجاهدین به ایران بازگشته است، ترتیب داده اند. آقای عبداله زاده 18/5/86 وارد ایران شده اند.

بنام خدا
با سلام خدمت شما ، بسیار خوشحال شدیم که دعوت ما را قبول کرده و به دفتر انجمن ما در بوشهر آمدید و در مصاحبه ما شرکت میکنید.
س- میخواستم ضمن معرف خودتان، بفرمائید که شما کِی و کجا با سازمان آشنا شدید؟
ج- اینجانب جمیل عبداله زاده هستم که به تازگی به ایران بازگشته ام. سال 1380 بود که راهی دوبی شدم. در آنجا با فردی آشنا شدم که می گفت «من شما را به اروپا می فرستم و در آنجا کار خوبی برایتان پیدا میکنم» و میگفت «ما جزو یک سازمان حقوق بشری هستیم که کارمان کمک به ایرانیان است.» چند روزی در پارک و… می آمد و با من صحبت می کرد. عکس چند تن از دوستانم را به من نشان داد و گفت «همگی الان در اروپا هستند و برای این منظور اول باید به عراق بروی از آنجا می فرستمت به اروپا بروی.»
او به سرعت برایم مدارکی که شمال پاسپورت عراقی ، ویزا و بلیط کشتی بود، فراهم کرد و گفت «آنجا که رسیدی یک افسر عراقی تو را تحویل می گیرد.»
به آنجا که رسیدیم ما را به بغداد بردند. فکر می کنم ساختمانی در وسط شهر به نام جلال زاده بود. دیدم همه نفرات آنجا لباس نظامی به تن دارند. بعد یک نفر آمد و گفت «سازمان مجاهدین اینجاست ، خوش آمدی. ما علیه دولت هستیم و میخواهیم سرنگون کنیم و… »
من گفتم «من اصلاً اینها را که می گوئید نمی دانم. یکی مرا از دوبی فرستاده و گفته بایستی بروی عراق از آنجا تو را به اروپا می فرستیم.»
گفتند «این خبرها نیست. آزادی، هرکجا میخواهی برو ما تو را تحویل عراقی ها می دهیم آنها تو را به ابوغریب خواهند برد و سپس خودشان تکلیفت را مشخص می کنند حالا مختار هستی!» من هم ترسیدم که به زندان ابوغریب بیافتم! به خودم گفتم بمانم ببینم چه بر سرم می آید.
س- خب شما گفتید که تا قبل از این اصلاً اسم سازمان را نشیده بودید. درست است؟
ج- بله تا آن زمان اسم آنها را هم نشنیده بودم.
س- پس از اینکه قبول کردید در آنجا بمانید، یعنی از ترس ابوغریب آنجا را ترجیح دادید ، چه کردید؟
ج- ما را به پذیرش بردند.
س- خب می توانید برای ما کمی از فضای داخل سازمان را تصویر کنید؟
ج- بله مرتباً نشست های عملیات جاری، غسل هفتگی، پروژه خوانی های مفصل و جلسات پر طول و تفسیر برگزار میشود. بسیار دروغ میگویند و فضای بیرون از سازمان را خراب نشان میدهند. گو اینکه هرکس به بیرون از سازمان برود از هستی ساقط می شود! و هیچ نانی برای خوردن نیست! یا می گویند بازگشتی هایی را که به ایران رفته اند کشته اند! یا مثلاً چند نفر بی خودی در خیابان کشته شده اند!
اما افراد داخل سازمان امیدی به ماندن ندارند و خدا خدا می کنند که زودتر درها باز شود. یک سری بیست سال است آنجا هستند و فسیل شده اند اینها سلاح ندارند و ملت را سر کار گذاشته اند و دائم نفرات جدید را می ترسانند. چون محیط بسته است رادیو تلویزیون آزاد نیست آدم باورش میشود!
س- وضعیت کار و… چطور است حالا سلاح و تانک و توپ ندارند که بچه ها گرفتار سمبه زدن به آنها شوند و یا کار نظامی وجود ندارد، چه می کنند؟
ج- حدود دو سوم بچه ها به کار روابطه مشغولند یعنی پذیرائی از عربها! و یک سوم به کار تولید. البته بایستی بگویم بیگاری. چون آنها به کار ساختن کانتینر و بنگال واداشته می شوند و هیچ پولی بابت آن دریافت نمی کنند. گاهاً حتی شبها هم کار می کنند و می گویند «این کار بهای مبارزه شماست!» البته سود این کار به جیب سازمان می رود.
همین پولهائی که از ساخت و تولیدات در می آید را به عربها برای امضا و خورد و خوراک و یا حتی حقوق می دهند. عربهائی را استخدام کرده اند و به آنها رزمنده! می گویند که می روند برایشان امضا جمع می کنند و در مقابل پول می گیرند. گفته اند همه بایستی عربی یاد بگیرند تا با اینها بتوانند صحبت کنند. چون آموزشهای نظامی تعطیل شده و دولت عراق گفته است که بایستی اخراج شوند بنابراین به کار روابطی متمرکز شده اند.
س- در رابطه با استراتژی سازمان آیا صحبت خاصی گفته میشود؟
ج- بله می گویند خط ما تغییری پیدا نکرده و جنگ مسلحانه است و آمریکائیها یک روز سلاحهای ما را پس میدهند! و آنها را به ما برمیگردانند!
س- در رابطه با خانواده ها آیا نکته ای دارید؟
ج- یک مادر پیر برای دیدن فرزندش پس از بیست سال آمده بود اما به او اجازه ندادند که با فرزندش دیدار کند. به آن فرد گفته شد مادرت را وزارت اطلاعات فرستاده. این مادری که با اینهمه بدبختی خودش را به آنجا رسانده بود اجازه ندادند با فرز ندش دیدار کند و کلی به او توهین کردند. این نمونه برخورد آنها با خانواده هاست.
س- ساعت های تفریح و استراحت خود را چگونه می گذراندید؟
ج- البته ساعت تفریحی نبود چون ما همیشه در کار بودیم اگر هم به پارک می رفتیم دو نفر حق نداشتند با هم قدم بزنند و یا با هم صحبتی داشته باشند فقط میرفتیم و میآمدیم. می گفتند دو نفر حرف بزنند محفل است و شعبه سپاه پاسداران!
س- نشست ها روی چه مواردی متمرکز است؟
ج- روابط، فقط تشکیلات، خروج از لسیت تروریستی و ماندن در عراق. حرفشان این است که ما شهروند عراقی هستیم و باید بمانیم!
س- آیا به ایدئولوژی سازمان مورد جدیدی اضافه شده؟
ج- آنچه می گویند با باطنشان فرق دارد. می گویند «ما مبارز و انقلابی هستیم و مبازره را مختارانه و آگاهانه قبول کرده ایم کسی ما را مجبور نکرده.» اما ما را به بهانه کار از دوبی به جای اروپا به آنجا برده و اسیر کردند. طبق آنچه می گویند ایدئولوژی ما فدای خالصانه است با عملکرد آنها جور در نمی آید. بعد می گویند ما آزادی ایران را می خواهیم و برای این می خواهیم مبارزه کنیم ، از طرف دیگر می گویند ما شهروند عراقی هستیم! و باید در عراق بمانیم! این یک دنیا تناقض دارد.
س- وضعیت غذا چطور است؟
ج- در داخل سازمان مثل سربازخانه هاست تعریفی ندارد. امکانات را سهمیه ای میدهند. فروشگاه با دفترچه بایستی کالا بخرید ، آنهم لباس و پوتین سربازی. تازه 4، 5 حتی 6 ماه پول دفترچه که ماهی حدود 10 هزار دینار یا 5 هزار تومان خودمان است بایستی جمع کنید تا لباس خودتان را بخرید! آنجا فروشگاهی برای خرید اقلام و… نیست.
س- چرا به ایران برگشتی؟
ج- چون 5 سال بود از خانواده ام دور بودم. فکر می کنم هیچ کجا مثل کشور و وطن خود آدم نمیشود.
س- از مصاحبه با شما لذت بردیم. از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و به اینجا آمدید متشکریم و امیدواریم در آینده بتوانیم با شما مصاحبه های دیگری داشته باشیم. فقط جهت پایان مطلب، لحظه ورودتان را به ایران مختصراً شرح دهید.
ج- اهل خانواده و محله حدود 100 نفری میشدند همه جمع شده بودند و جشن گرفته بودند. جلویم گوسفند کشتند و خیلی خوشحال شدند. آنها از من خبر نداشتند و عکس مرا سیاهپوش کرده و گذاشته بودند در خانه. چون فکر می کردند من از بین رفته ام در واقع ورود من و دیدن من به معنی تولدی دوباره بود. چون در آنجا امکان و اجازه ارتباط تلفنی و نامه را با خانواده ام نداشتم.
س- برای آینده ات چه نقشه ای داری؟
ج- بروم دنبال کار و زندگی و نزد خانواده ام باشم.
* ما هم از طرف انجمن نجات برای این دوست بازگشته مان سعادت و موفقیت را آرزو داریم.

با تشکر
انجمن نجات – دفتر بوشهر

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا