
برادر عزیزم علی جان
سلام. امیدوارم حالت خوب باشد وتنت سلامت
نمیدانم که این نامه هایی که برایت مینویسم به دستت میرسد یانه؟ ولی دلم میگوید بنویس شاید یه فرصت دسترسی برای خواندنش را به تو بدهند تا بخوانی و از احوالات خانواده ات، مخصوصا پدر مطلع بشی.
علی جانم
قلب پدربیتاب است از دوری تو. و جسمش بی جان شده ازسختی روزگار. به خاطر همین نمیتوانم سکوت کنم و برایت ننویسم. دلم میخواهد بدانی که هر روز و هر لحظه به فکرت هستیم.
میدانم که در چه شرایط سختی گرفتار شدهای. میدانم که مغزت را شستشو دادهاند و ترس را در وجودت نهادینه کردهاند. میدانم که فکر میکنی راه بازگشتی نداری و باید تا آخر عمر در آن زندان بمانی.
اما برادر باور کن که این طور نیست. ما اینجا منتظرت هستیم. خانوادهات، پدر، خواهرانت، برادرانت همه و همه دلتنگت هستیم و لحظهشماری میکنیم برای دیدن دوبارهات.
میدانم که از کشته شدن میترسی. میدانم که فکر میکنی اگر برگردی، جانت در خطر است. می دانم احساس شرمندگی میکنی، اما برادر، ما نمیگذاریم اتفاقی برایت بیفتد. ما از تو محافظت میکنیم. ما همه توانمان را به کار میگیریم تا تو را از این کابوسی که رجویها ساخته اند نجات دهیم. هیچ شرمنده و خجالت زده نباش عزیز دل خواهر.
داداش من تو اسیر یک فرقه منفور هستی. فرقهای که تو را از خانوادهات، از وطنت، از زندگیات جدا کرده است. فرقهای که تو را به یک مهره بیاراده تبدیل کرده است.
علی جانم تو بیشتر از اینها ارزش داری. تو یک انسان باهوش، با استعداد و مهربان هستی. تو حق داری که زندگی کنی، حق داری که آزاد باشی، حق داری که در کنار خانوادهات باشی.
برادر، خواهش میکنم به خودت بیا. به صدای قلبت گوش کن. به یاد روزهای خوش گذشته بیفت. به یاد مادرت که شبها برایت لالایی میخواند. به یاد خواهران و برادرانت و دیگر اعضای فامیل خانواده ،دوستان که با تو بازی میکردند. به یاد پدری که آرزو داشت تو را در لباس دامادی ببیند.
داداش قشنگم. ما اینجا منتظرت هستیم. با آغوشی باز و قلبی پر از امید. برگرد، برادر، برگرد و به زندگی برگرد.
دوستت دارم و از راه دور صورت مثل ماهت را می بوسم .
زهرا خواهر کوچکت به نمایندگی از طرف همه اعضای خانواده برایت مینویسد که همه دلتنگ و منتظر توهستند. برگرد و یه دنیا شادی برای خانواده ات به ارمغان بیار .