از دیدگاه جامعهشناسی، آنچه در فرقه رجوی رخ میدهد، نوعی “فمینیسم ابزار محور” است. در این رویکرد، واژگان و نمادهای فمینیستی – همچون برابری، رهبری زنانه، یا آزادی زن – بهجای آنکه در خدمت رهایی زن باشند، برای تثبیت ساختار پدرسالارانهای بهکار میروند که تنها شکل ظاهری آن زنانه شده است. این همان وارونگی مفهوم […]
از دیدگاه جامعهشناسی، آنچه در فرقه رجوی رخ میدهد، نوعی “فمینیسم ابزار محور” است. در این رویکرد، واژگان و نمادهای فمینیستی – همچون برابری، رهبری زنانه، یا آزادی زن – بهجای آنکه در خدمت رهایی زن باشند، برای تثبیت ساختار پدرسالارانهای بهکار میروند که تنها شکل ظاهری آن زنانه شده است. این همان وارونگی مفهوم فمینیسم است؛ چیزی که در ظاهر برای زنان ساخته شده، اما در واقع علیه آنها عمل میکند.
فرقه رجوی با ارائه چهرهای از زنان ظاهراً مقتدر، در واقع سعی دارد افکار عمومی بینالمللی را فریب دهد و حمایت سیاسی جلب کند؛ حال آنکه در عمق تشکیلات، زن هنوز همان موضوع مطیع و بیصداست و نه سوژه آگاه و آزاد.
برای درک عمیقتر رفتار فرقه رجوی نسبت به زنان، باید به مفاهیم روانشناسی فرقهای و جامعهشناسی قدرت بازگردیم. فرقهها اغلب از ابزارهای ذهنی پیچیدهای برای کنترل اعضا استفاده میکنند، و در این میان، مفهوم جنسیت، یکی از مؤثرترین سطوح نفوذپذیر برای اعمال سلطه است.
در علم روانشناسی، اصطلاحی به نام “دوگانهسازی هویت” وجود دارد که به فرایند فروپاشی هویت فردی و جایگزینی آن با هویتی ساختگی اشاره دارد. در فرقه رجوی، زنان با شستوشوی فکری، جدا شدن از خانواده، سرکوب احساسات، و ایجاد حس گناه دائمی، به ابزارهایی فاقد اراده شخصی تبدیل میشوند که تنها کارکردشان خدمت به ساختار فرقهای است. آنها یاد میگیرند که سرکوب احساس، خیانت به نفس نیست؛ بلکه فضیلت است. عشق، ضعف است و وفاداری کور، ارزش.
علی اردلانی



































