نگاهی به زندگی روانی اعضای مجاهدین خلق

وقتی از فردی سؤال می شود که آیا واقعاً از زندگیش راضی هست یا خیر ،فرد باید یک بررسی درونی داشته باشد و حتی اگر بر زبان نیاورد خودش متوجه می شود که آیا زندگی توأم با معنا و شادی و لذت و هدف و تجربه و احساسات مثبت یا منفی را  دارد و یا […]

وقتی از فردی سؤال می شود که آیا واقعاً از زندگیش راضی هست یا خیر ،فرد باید یک بررسی درونی داشته باشد و حتی اگر بر زبان نیاورد خودش متوجه می شود که آیا زندگی توأم با معنا و شادی و لذت و هدف و تجربه و احساسات مثبت یا منفی را  دارد و یا نه . اینها آیتمهایی هستند که می تواند کمابیش وضعیت روانی فرد را توضیح دهد و به شکل نسبی از رضایت در زندگی آگاهی کسب کند.

اعضای گروه تروریستی فرقه ای مجاهدین خلق مدتهای زیادی به صورت ایزوله در اردوگاههای سازمان روزگار سپری کرده اند و هر روز و ساعتشان با برنامه هایی که از سوی تشکیلات این سازمان به آنها دیکته می شود می گذرد.

از بالاترین عضو مثل مریم رجوی تا رده های پایین همگی به صورتی سرسپرده ی تشکیلات هستند و مجبور به انجام اعمالی هستند که چارت سازمانی برای آنها تعیین کرده است و هیچگاه ذهنشان قدرت به چالش کشیدن اعمال و رفتارهایی که باید انجام دهند پیدا نمی کند و اگر افرادی این قدرت را پیدا کنند به جدایی از سازمان منجر می شود کما اینکه میبینیم افراد جدا شده از این فرقه بعد از جدایی و زندگی آزاد ،فعالیتهای متنوعی برای خود انتخاب می کنند ارزشهای زندگی خود را پیدا می کنند و با کسب تجربه های جدید در زندگی غنای روانی خوبی هم پیدا می کنند چون ذهنشان به چالش کشیده شده و بیدار و کنجکاو شده و زاویه دیدشان به دنیا و زندگی تغییر کرده است.

متأسفانه اعضای باقی مانده در اردوگاههای مجاهدین خلق اجازه تجربه کردن خیلی اتفاقات چالش برانگیز را ندارند و به همین دلیل ذهنشان بسته می ماند و شاید حتی معنای رضایت از زندگی را هم نمی توانند متوجه شوند و ذهنی که سالهای سال در یک چهار چوب و بدون هیچ مقاومتی القائاتی را پذیرفته اکنون به سختی با چیزی به غیر از این القائات ارتباط برقرار می کند که اگر ارتباط برقرار کند چه اتفاق مبارکی برایشان می افتد.

این افراد نمی توانند زندگی روانی غنی داشته باشند و مانند وضعیت جسمیشان که با گذشت زمان و کارهای سازمانی روز به روز فرسوده تر می شود از نظر روانی هم فرسوده و افسرده و پژمرده شده اند و باعث ایجاد خلأ در زندگیشان شده است و پر شدن این خلاء وقتی حاصل می شود که باز نگری به هویت انسانی خود داشته باشند و به حق خود شان در قدرت انتخاب واقف شوند و از این زندگی ایزوله و بسته خارج شوند.

فرهاد توانا