بازماندگان واقعه ده شهریور سال ۹۲ در کمپ اشرف

در اکثر مطالبی که درباره واقعه ده شهریور سال 1392 در کمپ اشرف نوشته شده است خیلی کم از بازماندگان آن عملیات سخن به میان می آید. اگر که بدانید مسعود رجوی صد نفر را به بهانه حفاظت از اموال سازمان مجاهدین در قرارگاه اشرف جا گذاشته بود و بقیه به کمپ لیبرتی منتل شده […]

در اکثر مطالبی که درباره واقعه ده شهریور سال 1392 در کمپ اشرف نوشته شده است خیلی کم از بازماندگان آن عملیات سخن به میان می آید. اگر که بدانید مسعود رجوی صد نفر را به بهانه حفاظت از اموال سازمان مجاهدین در قرارگاه اشرف جا گذاشته بود و بقیه به کمپ لیبرتی منتل شده بودند، کمپ لیبرتی در واقع یک کمپ اسکان موقت برای انتقال به کشور ثالث بود.

در سحرگاه روز دهم شهریور سال 1392 نیروهای عراق با یورش به داخل قرارگاه اشرف با نیروهای موجود در اشرف درگیر شده و در آن درگیری حدود پنجاه و دو نفر از تشکیلات رجوی کشته شده و بقیه زنده ماندند. این عملیات از حوالی ساعت پنج صبح دهم شهریور شروع و تا نزدیکی های ظهر همان روز ادامه داشت که با عقب نشینی نیروهای مهاجم عملیات خاتمه پیدا کرده بود.

اما در این میان تعداد چهل و هشت نفر زنده ماندند که باعث تعجب ما که در لیبرتی بودیم شده بود، زیرا طبق منطق نظامی باید آنها نیز کشته می شدند، ولی زنده مانده بودند. بعدها فهمیدیم که برخی در نقاط دورتر از محل درگیری نگهبان بودند و یا در حال گشت بودند و یا در ساختمان های مجاور خود را مخفی کرده بودند. بعد از تخلیه کامل اشرف تازه متوجه شدیم که یک مکانی در زیر زمین احداث شده بود که مخصوص رهبران سازمان در زمان های بحرانی بود مانند خمپاره و یا موشک زدن و یا حملات احتمالی هوایی از سوی حکومت ایران. تقریبا از کسانی که من می شناختم هیچ کس از اعضای تشکیلات از وجود آن زیر زمین خبردار نبود. بعد از جدا شدن خبری را دیدم که برافروخته شده بودم و آن اینکه تمامی کارگران و مهندسین عراقی که در احداث آن زیر زمین که پناهگاه حساب می شد کشته شدند تا خبر به بیرون درز پیدا نکند. البته این موضوع که عرض میکنم زیاد به آن مطمئن نیستم ولی همچین بعید هم نبود!

بعد از ورود سازمان ملل و کمیساریا و نمایندگان سفارت آمریکا و پا در میانی های دیپلماتیک آن چهل و هشت نفر به کمپ موسوم به ” لیبرتی ” منتقل شدند، ولی از همان ابتدا همگی آنها را قرنطینه کرده و اجازه هیچ ارتباطی با آنان داده نشد. طی یک فرایند تشکیلاتی هم به همه اطلاع داده شد که هیچ کس حق ندارد در خصوص مسائل ده شهریور با کسی دیگر صحبت کند و هر کس نکته ای دارد گزارش کتبی نوشته و به مسئول بالاتر بدهد.

تا جایی که یادم هست حدود سه ماه آن چهل و هشت نفر در یک قسمتی که متعلق به زنان بود نگهداری شدند، دور محل اقامت آنان سیم خاردار کشیده شده بود. من که اولین بار برای انجام کاری به حوالی محل نگهداری آن افراد رفتم فکر کردم همگی جذامی هستند زیرا آدم سالم را اینطوری به حصار نمی کشند. تقریبا یک زندان درست کرده بودند.

هدف از این عمل این بود که آنها هر چه که دیده و یا شنیده بودند را نباید با کسی در میان میگذاشتند، حتی در میان خودشان هم حرف زدن در این مورد ممنوع شده بود، اگر کسی حرفی داشت باید در نشست خاصی که برای آن موضوع ترتیب داده می شد حرف میزد و در خارج از نشست دیگر کسی حق حرف زدن را نداشت. حدوداً بعد از سه ماه کم کم آنان را به محیط های عمومی می آوردند ولی کماکان کسی حق حرف زدن با آنان را نداشت. بعدها که قرنطینه آنان تمام شده و هر کس به مقر خودش بازگشت کسی حق صحبت با آنان در خصوص عملیات ده شهریور نداشت. تقریبا تبدیل به اجسام مرده ای شده بودند که اگر کوکشان نمی کردند امکان حرکت نداشتند.

بعدها که از عراق به آلبانی منتقل شدند یکی از آن چهل و هشت نفر به نام ” مالک شراعی ” در یک صحنه سازی مضحک کشته شد. رجوی علت مرگ او را غرق شدن اعلام کرد؛ در حالیکه مالک بچه جنوب و شناگر بسیار ماهر و نجات غریق هم بود، ولی گفته شد که مالک در هنگام شنا غرق شده است، بعدا گفته شد برای نجات دوستش که به آب زده بود جان خود را از دست داد. حرف و حدیث بسیاری درست کردند ولی هیچگاه کسی نگفت که او از افرادی بود که در بین آن چهل و هشت نفر بود. او میدانست که به خاطر دیدن برخی چیزها دیگر حق بیرون رفتن از تشکیلات را ندارد، بخصوص اینکه اعلام جدا شدن بکند. ولی مالک جان خود را از دست داد و پلیس آلبانی هم بسرعت قال قضیه را کند تا به حواشی آن دامن زده نشود.

طوری آنان را تهدید و مرعوب کرده بودند که هیچ کدامشان نم پس نمیدادند زیرا معلوم بود که گفته شده اگر کسی کوچکترین حرفی بزند سرش زیر آب خواهد رفت.

بخشعلی علیزاده