رجوی در نشستی گفته بود ما وقتی عملیات چلچراغ را انجام دادیم بعدش دیگر وقت نکردیم جمعبندی از این عملیات را انجام بدهیم، چرا که شرایطی فراهم گردید و جایز نبود ما تحت آن شرایط درنگ کنیم باید هر چه زودتر خودمان را برای یک عملیات تمام عیار ( فروغ جاویدان ) آماده می کردیم. […]
رجوی در نشستی گفته بود ما وقتی عملیات چلچراغ را انجام دادیم بعدش دیگر وقت نکردیم جمعبندی از این عملیات را انجام بدهیم، چرا که شرایطی فراهم گردید و جایز نبود ما تحت آن شرایط درنگ کنیم باید هر چه زودتر خودمان را برای یک عملیات تمام عیار ( فروغ جاویدان ) آماده می کردیم. واقعیت این است عملیات فروغ به ما تحمیل گردید، انتظار نداشتیم ایران قطعنامه 598 را بپذیرد. پذیرش قطعنامه از سوی ایران ، ما را ناگهان آچمز کرد. بهر حال تحت آن شرایط خطیر و سرنوشت ساز با صاحب خانه ( صدام ) ملاقات کردم و او را راضی کردم تا قبل از انعقاد قرارداد که یک هفته تا 10 روز بیشتر وقت نداشتیم بایستی اجبارا خودمان را برای یک عملیات بزرگ آماده می کردیم. در ادامه گفت اگر ما نمی رفتیم به ما می گفتند شما زائده جنگ ایران و عراق هستید، اما ما با عملیات فروغ ثابت کردیم مستقل هستیم.
واقعیت این است رجوی تا قبل از عملیات فروغ با حمایت و پشتیبانی صدام به عملیات دست می زد. مرزها باز بود. او برای صدام مزدوری می کرد، صدام هم مفتی از رجوی حمایت نمی کرد در ازاء بایستی برای وی کاری می کرد؛ از عملیات گرفته تا جمع آوری اطلاعات و در کمال بیشرمی در همه زمینه ها با صدام همکاری می کرد! این حرف ها را من نمی گویم بلکه بعد از سرنگونی صدام فیلم هایی بیرون آمد که نشان میداد خود رجوی با مسئولین استخبارات (اطلاعات) عراق ملاقات می کند و به آنها اطلاعات می دهد. مسئولین عراقی هم از رجوی مزدوری بیشتری را طلب می کنند و ایضاً نمایندگان سازمان مانند مهدی ابریشم چی و عباس داوری را نشان می دهد که با دادن اطلاعات به مسئولین عراقی در مقابل گونی گونی پول از آنها می گیرند، اگر این افشاگری ها نبود شاید خیلی ها باور نمی کردند رجوی زائده جنگ است اما ثابت شد وابستگی سازمان مجاهدین به حزب بعث عراق سابقه طولانی دارد. در واقع بعد از انقلاب 57 بود که رابطه سازمان با حزب بعث مخفیانه برقرار گردید و هر چه جلوتر رفت رابطه بین آنان حساس تر و پیچیده تر گردید الان به این بحث نمی پردازم گویا و روشن است رجوی تا فرق سر به صدام وابسته بود، من یادم نرفته در یکی از نشست ها رجوی گفته بود بهترین و نزدیکترین دوست ما در این دنیا صدام است.
اشتباهات رجوی در رابطه با عملیات فروغ یکی و دو تا نیست که بخواهم بر شمرم ، رجوی توجیهی که برای خودش داشت می خواست ثابت کند علیرغم انتقاداتی که به او می شد و می گفتند شما زائده جنگ هستید، وقتی آتش بس شد آمده بود ثابت کند انتقادات در این زمینه واقعی نیست ، در حالی که ما که در تشکیلات بودیم به چشم خود دیدیم که از سوی صدام حمایت می شد. در پس پرده خطی مستقیم بین صدام با رجوی بر قرار بود چرا که خود رجوی در یکی از نشست ها گفته بود و به ما آمار و ارقام داده بود که چه جنگ افزارهایی را از صدام به قول خودش خریداری کرده است ، آن موقع به ما گفته بود خریده ام! اما دروغ محض بود چرا که بعد از سرنگونی صدام فیلم هایی بیرون آمد که نشان داد سازمان از عراقی ها گونی گونی پول دریافت می کردند. صدام در حقیقت سازمان را همه جانبه تغذیه می کرد، اشتباه اصلی رجوی این بود به عملیات فروغ دست زد. اگر وارد همچون معرکه ای نمی شد در کل برایش بهتر بود. ضمن این که آنهمه کشته و مجروح به جا نمی گذاشت و در شرایط بهتری قرار می گرفت، اشتباه دیگر رجوی این بود که وقتی قطعنامه 598 را ایران پذیرفت باید ارتش آزادیبخش را منحل می کرد و دیگر ارتش آزادیبخش موضوعیتی نداشت زیرا آتش بس شده بود گرچه باید بگویم استفاده از این اصطلاح “ارتش آزادیبخش” برای سازمان مجاهدین غلط انداز است چرا که بیشتر به تروریسم و داعش شبیه هستند در واقع با اصول آزادیبخشی سنخیتی ندارند.
محمد رضا گلی


































