دقیقا 28 سال پیش در چنین روزی، من و اکثریتی از هم فکرانم در زندان اسکان مجاهدین خلق در پادگان مخوف اشرف در عراق، در سلول انفرادی محبوس بوده و شکنجه می شدیم. 28 سال از آنروز می گذرد، اما ما هنوز هم در کابوس های شبانه گرفتار آن سیاهی های سازمان پرافتخار؟! مجاهدین هستیم. […]
دقیقا 28 سال پیش در چنین روزی، من و اکثریتی از هم فکرانم در زندان اسکان مجاهدین خلق در پادگان مخوف اشرف در عراق، در سلول انفرادی محبوس بوده و شکنجه می شدیم.
28 سال از آنروز می گذرد، اما ما هنوز هم در کابوس های شبانه گرفتار آن سیاهی های سازمان پرافتخار؟! مجاهدین هستیم.
در این 28 سال، من به نوبه خودم شناخت عمیق تری به این سازمان مردم کش و عضو کش پیدا کردم. ماهها در آن زندان و سلول انفرادی محبوس بوده و وحشیانه شکنجه شدم، صدایم به هیچ کجا نمی رسید، فریاد رسی نبود، در اندرون آن زندان ها ، فقط مشتی مور و پشه و مگس همدم من بودند، شرایط سلول انفرادی برای ماهها آنقدر سخت بود که بازجویی ها و شکنجه های وحشیانه ی شبانه، برایم زنگ تفریح بود.
جرم ما چه بود؟
گناه ما چه بود که باید در سلول انفرادی بدون هواخوری، ماهها محبوس و شکنجه می شدیم؟
من راهی را انتخاب کرده بودم که فکر می کردم راه درستی است، سازمان مجاهدین را آن سازمان فاز سیاسی (1357 تا 1360) می دانستم که بین قشر جوان( ناآگاه) محبوبیتهایی داشت، از همه چیز خودم دست شسته بودم، از زندگی و تحصیل و شغل و خانواده و … دست شسته بودم.
اما سازمان با امثال من چه کرد؟
دسته، دسته از ما را به زندان برد و در سلول های انفرادی شکنجه کرد.
جرم ما چه بود؟
گناه ما چه بود؟
ما به مناسبات غلط و زور و اجبار مجاهدین ، انتقاد کرده بودیم. زبان باز کرده و چرایی های ذهنی خود را مطرح کرده بودیم، سئوال داشتیم، پرسش داشتیم، معترض به وضعیت موجود آنروز سازمان بودیم، می پرسیدیم :
– چرا اجازه ی اطلاع رسانی به خانواده مان را نداریم که کدام خرابه ای هستیم.
– اجازه تماس تلفنی و نامه نگاری با خانواده مان رانداشتیم.
– حق بیرون رفتن از پادگان مخوف اشرف را نداشتیم.
– حق فکر کردن به گذشته و خانواده مان را نداشتیم.
– تجرد اجباری سازمان در منطق ما معنی نداشت.
– عملیات جاری و سرکوب سیستماتیک شبانه روزی را قبول نداشتیم.
– چرا حتی چند دقیقه زمان کوتاه در اختیار خود نداشتیم.
– چرا باید جلوی عکس مسعود رجوی و مریم ، ایستاده و سوت و کف می زدیم؟
– چرا باید در بیگاری های اجباری و کارهای فیزیکی اجباری شرکت می کردیم؟
و . . . صدها و هزاران سئوال دیگر.
سازمان همه ی این سئوالات را با زندان و سلول انفرادی و شکنجه پاسخ می داد.
در زندان هم حق هواخوری و مطالعه و یا صحبت با کسی را نداشتیم.
اما سایت های سازمان امروز با وقاحت و پررویی تمام، فایل صوتی با نام مشخص و اسم و رسم مشخص از یک فریب خورده ی سازمان از زندان اوین را پخش می کند در حالی که انتساب خود به اسرائیل را منکر می شود.
دو نکته در چنین فایل های صوتی وجود دارد:
1- عجب دمکراسی در زندان اوین ایران وجود دارد، که یک زندانی آزادانه با بیرون ارتباط برقرار کرده و حتی سیستم حاکم را آزادانه و بی محابا زیر سئوال می برد؟
2- ارتباطات رژیم موقت صهیونیستی و کودک کش با سازمان مجاهدین خلق ، که حرف این و آن نیست، خود سازمان در سایت هایش اعلام کرده است که مریم رجوی در سفارت اسرائیل در تیرانا و آلبانی با سفیر این رژیم ملاقات کرده است و او نیز در جواب این ملاقات ، به اشرف 3 آمده و مذاکرات مفصلی رد و بدل شده است. در فضای مجازی این موضوع براحتی در دسترس است. این چه زندانی سیاسی است که از اخبار سازمان مطلع نیست. این زندانی کجا بود آنروزهایی که ما در گرمای بالای 50 درجه در عراق، تحت سیستم مغزشوئی شبانه روزی سازمان قرار داشتیم و فریاد رسی هم نبود.
این زندانی که خود را “سیاسی” هم می نامد، از شواهد امر بر می آید که نسبت به زندان های مجاهدین خلق در عراق ، در شرایط بسا بهتری بسر می برد.
اما خطاب من شکنجه گران و سردمداران زندان و قتل و کشتار اعضای سازمان در آلبانی است:
فکر نکنید که آن سالهای سیاه گذشته است و ما همه چیز را فراموش کردیم، ما نه فراموش می کنیم و نه شما را می بخشیم، امثال : فروغ پاکدل، اسدا. مثنی ، فاضل سیگارودی، مهدی ، نعمت ، فرزاد و … باید بدانند که روز حسابرسی خواهد رسید و در دادگاه عدالت خداوندی باید پاسخگوی جنایات خود باشید. منتظر باشید ، دستان عدالت خداوندی به دنبال شماست.
سئوال آخر:
پیام از زندان های مجاهدین در آلبانی را چه کسانی مخابره می کنند؟
محمدرضا مبین


































