زمانی که تشکیلات رجوی در عراق مستقر بود خانم حبیبی چندین بار با تمام مشکلاتی که داشت به عراق سفر کرد و در کنار پادگان اشرف فعالیت و تلاش زیادی داشت تا با فرزندش دیداری داشته باشد ولی متاسفانه سران رجوی به فرزندش پروانه اجازه ملاقات ندادند. ناگفته نماند بعد از جنگ و دورانی که […]
زمانی که تشکیلات رجوی در عراق مستقر بود خانم حبیبی چندین بار با تمام مشکلاتی که داشت به عراق سفر کرد و در کنار پادگان اشرف فعالیت و تلاش زیادی داشت تا با فرزندش دیداری داشته باشد ولی متاسفانه سران رجوی به فرزندش پروانه اجازه ملاقات ندادند. ناگفته نماند بعد از جنگ و دورانی که صدام دیکتاتور عراق حاکم بود خانم حبیبی به عراق سفر می کند و از کربلا با یک خودرو خودش را به پادگان اشرف می رساند، سران تشکیلات رجوی وقتی می بینند خانم حبیبی خودش تنها برای دیدار با فرزندش به پادگان اشرف مراجعه کرده و با اصرار خانم حبیبی مواجه می شوند، او را به پادگان اشرف راه می دهند و ایشان موفق می شود با دخترش پروانه ملاقات کند و یک شب در کنار دخترش پروانه سپری می کند.
خانم حبیبی با دخترش صحبت می کند و به او می گوید با من بیا ولی پروانه از ترس سران تشکیلات رجوی به او جواب رد می دهد. بعد از اتمام دیدار خانم حبیبی به دخترش می گوید من پول همراه خودم آوردم پول نیاز نداری؟ پروانه در جواب به خانم حبیبی می گوید من پول نمی خواهم پول به من بدهی از من می گیرند. خانم حبیبی می گوید که دخترم می ترسید با من صحبت کند. او در وحشت در پادگان اشرف ماندگار شده است.
بعد از این دیدار خانم حبیبی فرصتی نداشت تا مجددا به عراق سفر کند و یک بار دیگر با دخترش دیداری داشته باشد. اما بعد از سرنگونی صدام راه سفر خانم حبیبی به عراق باز شد و چندین بار به عراق سفر کرد. ولی از دیدار با دخترش خبری نبود .
خانم حبیبی در حال حاضر مریض حال است و چشمش را به در دوخته تا پروانه درب خانه را بزند و به آغوش مادرش بر گردد. بارها خانم حبیبی گفته من از خدا می خواهم به دخترم کمک کند و خودش را نجات دهد.
فواد بصری

