رهبران مجاهدین و تاملی بر درخواست مشروع آقای صالح صفا لیلان
نزدیک به یک سال پیش آقای صالح صفا لیلان نامه ای خطاب به پدرش نوشت اما پاسخی دریافت نکرد. دلیل آن مشخص است رهبران مجاهدین علاقه ای به ارتباط افراد حاضر در اشرف با خویشاوندان و اعضای خانواده هایشان در ایران و سایر نقاط دنیا ندارند. این امر مشخص و روشنی ست. آقای صفا لیلان و برادران و خواهرانش همچنین مادر محترم وی مدت پانزده سال است که در انتظار شنیدن صدای آقای جهانبخش صفا لیلان هستند. آنها کمترین اطلاعی از وضعیت ایشان ندارند.
زخم های التیام ناپذیر
رهبران مجاهدین تاکنون در برابر خواسته ی اعضای خانواده ی امیری مبنی بر ملاقات و دیدار با عزیز دلبندشان به لجن پراکنی و غوغاسالاری توسل جسته اند، باید اذعان نمود آنان از سلامت عقلی و روانی برخوردار نیستند چرا که در برابر دعوت به زندگی اعضای خانواده امیری واکنش معقول و منطقی از خود نشان نمی دهند و با کمال شگفتی بر گزینه ی” امتناع ارتباط” تاکید میورزند.
رهبری مجاهدین و خواسته ی مشروع خانواده ها
برادر عزیز دوریت برای همه ی خانواده سخت و دشوار است و تحمل این جدایی مشکل، برادر دلبندم همه ی ما می دانیم که تو هم دلت برای ما تنگ شده ولی ای کاش این دیوار سخت جدایی بین ما نبود یعقوب جان چرا جواب ما را نمی دهی از وقتی که ما چند سال پیش به دیدن تو آمدیم و از سلامتی تو با خبر شدیم هر روز امیدوارتر از روز قبل می شویم. که شاید روزی بتوانی به طرف ما و آشیانه ات پرواز کنی و به آغوش گرم خانواده و کشورت برگردی
نامه خواهری دل سوخته خطاب به زهرا گنجشکی اسیر فرقه رجوی
جعفر و مرضیه خواهر کوچک و زیبای ما که تو مادرش بودی و سالها در نبود تو عذاب کشید تا توانست مرا تحمل کند هر دوی آنها منتظر تو هستند و لحظه شماری می کنند تا پیش آنها بروی و اقلا باقی عمرت را در آرامش و به عنوان یک انسان معمولی که راحت بتواند هر جا که دلش بخواهد برود سینما و پارک یا آزادانه در خیابان راه بروی و زندگی کنی. مرضیه برایت اتاق آماده کرده و امید دارد روزی پیش او بروی.
نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی
نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی
نامه آقای میلاد طوسی بخش به پدر اسیرش در قرارگاه اشرف
من از داشتن بابایی به مهربانی و خوبی تو محروم هستم در حالی که تو زنده ای. بابا آشنایان و دوستانت هر وقت من را می بینند می گویند حیف شد مسعود اسیر شد و آن ها هم جویای این هستند که تو کی می توانی بر گردی. بابا، بزرگ شدن ما را که ندیدی و از لذت بودن در کنار خانواده ات برای 23 سال محروم بودی، نگذار این محرومیت بیشتر ادامه پیدا کند.
نامه به محمد مهدی ثابت رستمی از اسیران اشرف
در سال 83 توانستیم حضورا با شما ملاقات کنیم. از ساعت 7 صبح تا 3 بعداز ظهر آنجا جلوی درب اشرف ایستادیم تا بالاخره توانستیم وارد قرارگاه شده و شما را ملاقات کنیم اما مسئولین قرارگاه نگذاشتند بیشتر از نیم ساعت در کنار شما باشیم و کسانی دور و اطراف ما بعنوان مراقب و خبرچین بودند که نگذاشتند ما همدیگر را خوب ملاقات کنیم و راحت صحبت کنیم در سال 89 سه بار برای ملاقات به جلوی درب اشرف آمدم اما مسئولین قرارگاه اجازه ملاقات ندادند. ما می گفتیم ملاقات حق ماست، حق پدر و مادر است اما آنها اجازه نمی دادند.
نامه ای به برادرم مهدی سرایی که بدنبال آرزوهای پوشالی بود
داداشم لطفا بیدار شوید و کمی به افکار جاهلانه آنها که شما را از تمامی حقوق انسانی باز می دارد بیندیشید. بیندیشید که چگونه و چطور می شود از این زندان رهایی یابید، زندانی که نه تنها جسم بلکه روح شما را غارت نموده و شما را مضحکه خویش قرار داده است و البته که خود آنها هم دست نشانده استکبارند و وعده و وعیدهای آنها را می خواهند به کرسی بنشانند. برادرم آب گل آلود و ماهی را که بهتر می دانی پس بهتر است که زودتر اقدام کنی.
نامه به ایوب آستا از اسیران فرقه رجوی
ایوب جان اینجا چشم انتظار شما زیاد هستند که مهمتر از همه مادر است که برگردن همه ما حق دارد چون سختی زیادی را متحمل شده است با آن همه مشکلات ما را بزرگ کرده و آرزو زیاد داشته که در موقع پیری بتوانیم عصای دستش باشیم و کمک حالش باشیم. خودت هم خوب می دانی که چقدر شما را دوست داشت با رفتن شما همه آرزو هایش بر باد رفته الان پیر شده و خوب نمی تواند ببیند و تنها آرزویش دیدن شما است امیدواریم که این آرزویش را برآورده بکنید
َتلنگری بر باقیمانده اراده مسخ نشده اسیران اشرف
هنوز خانواده های اعضاء را وادار به طلاق اجباری نکرده و مسعود زن های سازمان را به عقد خود در نیاورده بود.هنوز اجازه ی تماس تلفنی و نوشتن نامه از طرف شما به خانواده را می دادند , نه این که به طرف آنها سنگ بیندازند و مادر و پدرِ پیر ِخود را مزدور خطاب کنند.حالا, بجای سر کوچه کمینه, مدح و ثنای آنها را می گویند.
نمونه ای از ستمهای فرقه رجوی در حق خانواده ها
برادرجان تمام غم و غصه خانواده تنها شما می باشید بطوریکه هر سال با فرا رسیدن روز پدر و یا روز مادر ما از این می ترسیم که پدر و یا مادر بعد از گرفتن کادوهایشان از ما به یاد شما غمگین می شوند و از چشمانی که کم سو و خشک شده اشک بریزند و با وجود آنکه تمامی فرزندانشان دور و برشان می باشند ولی می دانم که جای خالی شما را احساس می کنند. آنها می خواهند که شما با دستان خودتان هدیه های انها را تحویل دهید و پیشانی آنها را به پاس رنجهایی که کشیده اند ببوسید و به انها احترام بگذارید.
نامه خانواده گلچین، به علی نقی گلچین اسیر در فرقه رجوی
بابا الان من کلاس سوم هستم و محمد حسین کلاس اول دبستان دو تایی نوشتن را یاد گرفته ایم این آرزو در دلمان مانده که شبها تو به ما املاء بگویی و به سئوالات بی شمار ما پاسخ بگویی. بعضی وقتها توی کوچه و یا مدرسه وقتی پسری را می بینم که دستش تو دست پدرش است ناگهان بغض گلویم را می گیرد و ناغافل شروع به گریه می کنم