چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
نامه حمید فرخی به برادرش بهزاد فرخی در کمپ مجاهدین خلق 21 شهریور 1403

نامه حمید فرخی به برادرش بهزاد فرخی در کمپ مجاهدین خلق

سلام به برادر خوبم بهزاد بهزاد جان تو هیچ شناختی از سازمان نداشتی ولی به خاطر فریبکاری مسئولین سازمان اسیر آنان شدی و هم چنان در منجلاب مغزشویی آنان گرفتار هستی . من از تو برادر خوبم درخواست دارم که برای یک بار هم شده تصمیم بگیری و بدانی که ادامه زندگی در بیرون از […]

محسن جان همه ما منتظر دیدار تو هستیم 21 شهریور 1403

محسن جان همه ما منتظر دیدار تو هستیم

سلام به برادر نازنینم من به همراه همسرم رستم سحر خیز چندین بار به دیدارت در اشرف عراق آمدیم ولی هر بار با کارشکنی مسئولین سازمان اجازه دیدار به من داده نشد و هر بار با زدن سنگ و دادن فحش و ناسزا به استقبال ما آمدند و همچنین تعدادی از خانواده ها را مجروح […]

نامه علیرضا خزایی به برادرش محمد رضا خزایی در کمپ آلبانی 20 شهریور 1403

نامه علیرضا خزایی به برادرش محمد رضا خزایی در کمپ آلبانی

با سلام خدمت برادر عزیزم برادرم هر بار که به دیدار مادر می روم او می گوید که چرا محمد رضا تماس نمی گیرد؟! او مگر کجا زندگی می کند؟ در کجا گرفتار شده که نمی تواند خودش انتخابی داشته باشد؟! من چندین بار برای دیدار با تو به اشرف آمدم ولی هر بار به […]

نامه جهاد مطوری به برادرش ولید اسیر در فرقه رجوی 18 شهریور 1403

نامه جهاد مطوری به برادرش ولید اسیر در فرقه رجوی

سلام ولید جان برادرم. خوبی؟ امیدوارم که سلامت باشی. برادر جان ما همچنان نگران وضعیت تو هستیم و منتظریم تا شاید بتوانیم صدایت را بشنویم. برادرم ببین کار به کجا رسیده که دیگر حتی شنیدن صدایت برای ما آرزو شده است. ببخشید از اینکه مدتی نتوانستم برایت نامه بنویسم. البته نه اینکه تو را فراموش […]

سلام به پدری که هیچ وقت نداشتمش 18 شهریور 1403

سلام به پدری که هیچ وقت نداشتمش

من علی اصغر و خواهرم نسیبه از وقتی کوچک بودیم هرگز پدرمان یعنی عبدالحسین آهنگر طبقی را ندیدیم و اکنون بعد از چندین سال چشم انتظاری مادرم شهربانو جندقیان فوت نمود و این داغ ننگی است بر پیشانی رجوی. پدر خوبم ای کاش با شنیدن این خبر دلت به درد بیاید که چگونه رجوی طی […]

علیرضا جان ببین مامان چقدر پیر شده است 13 شهریور 1403

علیرضا جان ببین مامان چقدر پیر شده است

با سلام و آرزوی سلامتی برای برادر نازنینم برادر خوبم علیرضا جان آیا خیانتی که رجوی ها علیه خانواده ات در اطراف اشرف انجام دادند، را ندیدی؟ آیا ندیدی که مادر پیرت را با سنگ و میله های نوک تیز مورد حمله قرار دادند؟ رجوی در درون مناسبات چه به روزتان آورده که حتی وقتی […]

کمپ مجاهدین خلق، کمپ مرگ است 13 شهریور 1403

کمپ مجاهدین خلق، کمپ مرگ است

محمد جعفر سلام خوبی برادر جان؟ سلامت هستی؟ ای کاش با خانواده تماس می گرفتی. خانواده ات دشمن تو نیستند و همیشه به تو فکر می کنند. متاسفانه گروهی که در آن هستی، افکار منفی در رابطه با خانواده ات در ذهنت فرو کرده اند و فکر می کنی خانواده ات دشمن تو هستند. برادرم […]

نامه حمیده آغاسی به برادرش محمد رضا آغاسی در کمپ آلبانی 06 شهریور 1403

نامه حمیده آغاسی به برادرش محمد رضا آغاسی در کمپ آلبانی

محمد رضا برادر عزیزم سلام امیدوارم حالت خوب باشد. خدا را شکر همه ما خوب هستیم. اما متاسفانه از حال و احوال شما خبری نداریم. چقدر دوست داشتم از نزدیک ببینمت و با هم خاطرات گذشته را مرور کنیم. برادرجان ایام محرم و صفر است و طبق روال سالهای گذشته که من سن و سال […]

نامه سید محمد یعقوبی به هاجر یعقوبی در کمپ آلبانی 06 شهریور 1403

نامه سید محمد یعقوبی به هاجر یعقوبی در کمپ آلبانی

سلام به خواهرم. خواهر خوبم من و تو بهتر از هر کسی می دانیم برای چه در مقر مجاهدین زمین گیر شدی و چه زنجیری به پاهایت زده شده است. اما بدان که آن زنجیر در مقابل اراده تو هیچ اهمیتی ندارد. چون تو اصلا سازمان را نمی شناختی ولی متاسفانه در دامی گرفتار شدی […]

نامه فاطمه رضائیان برای برادرش اسماعیل رضائیان اسیر در کمپ مجاهدین خلق 05 شهریور 1403

نامه فاطمه رضائیان برای برادرش اسماعیل رضائیان اسیر در کمپ مجاهدین خلق

اسماعیل جان سلام خوبی داداشی گلم فاطمه هستم یگانه خواهرت. برادرمان ایوب هم سلام دارد خدمتت. بابا و مامان هم روح شان شاد که نیستند تا مدام پیگیر رهایی تو از شر رجویها باشند. اسماعیل جان بعد از سالها چشم انتظاری که خبری از تو دریافت نکردیم، نهم تیرماه گذشته چیزی حدود دو ماه پیش […]

نامه ناهید مرادپور برای برادرش یحیی مرادپور اسیر در کمپ آلبانی 03 شهریور 1403

نامه ناهید مرادپور برای برادرش یحیی مرادپور اسیر در کمپ آلبانی

برادر عزیزم یحیی جان سلام. آرزوی سلامتی برایت دارم. عزیز دل خواهر هر روز که می گذرد بیشتر دلتنگت می شوم و درغم فراق تنها برادرم افسرده می شوم . من خواهرت ناهید در نا امیدی از دیدار و درآغوش گرفتن برادر روز و شب در اینترنت جستجو و سرچ می کنم که شاید تصویری […]

حسن جان، بیا و زندگی واقعی را تجربه کن 03 شهریور 1403

حسن جان، بیا و زندگی واقعی را تجربه کن

با سلام خدمت برادر خوبم حسن شعبانپور من کرمعلی هستم .حسن جان چند روز پیش و در حال درو گردن برنج ها به یاد تو و خاطرات گذشته افتادم و جای تو را در کنارمان خالی دیدم. حسن جان خودت بهتر می دانی تو هیچ سنخیت و وابستگی با سازمان مجاهدین نداری. تو را با […]

blank
blank
blank