جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین 23 شهریور 1389

گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین

خانم کهلیک بلاغی بیش از شانزده سال در انتظار شنیدن صدای همسرش آقای قربانعلی مهینی بسر می برد. تامل در محتوای نامه ی ایشان گویای واقعیت تلخ و گزنده ای ست از مرزهای آزار دهنده ای که سران فرقه ی مجاهدین در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک برای اسارت انسانها پدید آورده اند. براستی گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین تا کی ادامه خواهد یافت؟

درد دل مرتضی پور حسن برای برادر اسیرش در اشرف 17 شهریور 1389

درد دل مرتضی پور حسن برای برادر اسیرش در اشرف

برادرم اسماعیل. من شنیدم که گفتی من از خانواده ات نیستم. قبول اما به شرطی که به من ثابت کنی حرفهایی که زدی حرفهای دلت است که بر زبانت جاریست. بدان که من دست بردار نیستم و تو را تنها با آن سازمان جعلی و دروغین که بر پایه یک مشت اراجیف پشت پرده بنا شده ول نخواهم کرد. تنها برای این نفس می کشم که به تو ثابت کنم می توانم و تورا برمی گردانم.

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت پنجم 09 شهریور 1389

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت پنجم

آقای مرتضی پورحسن از اعضای مرتبط با انجمن نجات گیلان در ادامه فعالیتهایش با مشارکت فعال در تمامی جلسات و همایش های انجمن با عناصر بازگشتی دیدار و گفتگو داشته است تا بتواند با گرفتن تجارب آنان توشه ای برای رهایی برادرش ازاسارتگاه اشرف داشته باشد.این خانواده با انگیزه صدچندان درصدد آنست که به هر قیمت خواهد توانست عضو اسیرخود را رها و به دنیای آزاد رهنمون کند و ما نیز آرزومندیم زحماتش ثمر داده و به آرزوی دیرینه اش برسد.

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت چهارم 31 مرداد 1389

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت چهارم

آقا فریدون مراد خانی مدام با انجمن درتماس بود که بتواند به دیدارآقای کشاورز بیاید که ما هم انجام وظیفه کرده و آقا فریدون درهمایش استمداد انجمن نجات واقع درشهرستان آستانه اشرفیه از جمله مدعوین بودند.آقا فریدون دو ساعت تمام پای صحبتهای تلخ و شیرین عناصر بازگشتی تماما گوش بودند. پس از پایان مراسم نیز تلاش وافری داشتند که در حاشیه بتوانند با آنها درد دل کند و بیشتراز داوود از زبان آنان بشنود.

سخنرانی های رضا اکبری نسب در مقابل درب ورودی اشرف – قسمت اول 27 مرداد 1389

سخنرانی های رضا اکبری نسب در مقابل درب ورودی اشرف – قسمت اول

من رضا اکبری نسب، نصف روزی است که برای ملاقات حضوری، درچند صد متری محل استقرار این عزیزان مستقر بوده و منتظر دیدارشان بودم که ظاهرا تاکنون مقبول نیافتاده ومن چشم انتظار مانده ام.این چهارمین مراجعه ی من به شهر اشرف است که تجربه و تاریخ نشان داده که فرق اساسی با دیگر شهرها دارد. من از مقامات این کشور همسایه برای ورودم به این مکان مجوز لازم را دارم اما عملا نمی توانم از این مجوز خود استفاده کنم. چرا؟

حمایت خانواده های گلستانی از خانواده های جلوی درب اسارتگاه رجوی 27 مرداد 1389

حمایت خانواده های گلستانی از خانواده های جلوی درب اسارتگاه رجوی

ما خانواده های استان گلستان که تعداد بیشماری از آنها درجلوی درب قرارگاه حضور دارند و تعداد زیادی از آنها نیز آمادگی خود را برای اعزام به آنجا اعلام نموده اند، حمایت قاطع خود را از آن خانواده ها اعلام می داریم و به خانم عبدالهی نیز که به نمایندگی از تمامی خانواده های داغ دیده از فرقه ننگین رجوی خائن در سراسر کشور تلاش خود را برای ملاقات خانواده ها با فرزندان شان در اسارتگاه رجوی خونخوار به انجام می رساند تشکر و قدردانی می نمائیم

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع درشهرستان آستانه اشرفیه – قسمت سوم 25 مرداد 1389

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع درشهرستان آستانه اشرفیه – قسمت سوم

آقایان اکبر محبی و محمد باقرکشاورز که خود از نزدیک شاهد روحیات شجاع در مناسبات سازمان بودند و با حوصله تمام برای خانواده متولی جلالی روشنگری کردند و تاکید داشتند که پتانسیل خروج از سازمان را در روحیات شجاع به عینه دیدند ولازم است که خانواده وی با ملاقات حضوری وی را متقاعد کند که لاطائلات سازمان دروغ است و عناصر جداشده از سازمان به راحتی می توانند با امنیت کامل در ایران و یا خارج کشور به دور از سایه شوم تشکیلات سازمان زندگی کنند.

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت دوم 19 مرداد 1389

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع در شهرستان آستانه اشرفیه – قسمت دوم

پدر و مادر سالمند و زحمتکش روستایی مرتضی میر موسوی از اسرای دربند تشکیلات فریبنده رجوی چند سالی است که با انجمن نجات گیلان ارتباط فعالی دارند تا بتوانند از این طریق و با فعالیتهای انساندوستانه فرزند گمشده شان را دریابند و دستکم بتوانند پس از بیست سال دوری و بی خبری ولو یک تماس تلفنی کوتاه با او داشته باشند و صدایش را بشنوند.این پدر و مادر چشم انتظار وقتی از جلسه انجمن نجات مطلع شدند بی درنگ خودشان را از راه دور به سالن جلسه واقع درشهرستان آستانه اشرفیه رساندند و پای سخنان و به عبارتی درد دل آقایان اکبرمحبی، محمد باقر کشاورز و حمید حاجی پور نشستند.

حضور خانواده های آذری مصمم تر از همیشه جلوی اسارتگاه اشرف 14 مرداد 1389

حضور خانواده های آذری مصمم تر از همیشه جلوی اسارتگاه اشرف

خانواده های آذری دفعات قبل کاری کردند که فرقه رجوی دیگر نتوانست بدون موضع گیری باشد. روزهای اول سعی داشت لاپوشانی کند ولی بعد از 15 روز سکوت خود را شکست و شروع به مارک زدن علیه خانواده ها کرد. فکر می کنم اینبار خانواده های این دیار بتوانند چهره دیگری از رهبران فرقه را به جهانیان بشناسانند

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع درشهرستان آستانه اشرفیه – قسمت اول 12 مرداد 1389

در حاشیه همایش انجمن نجات گیلان واقع درشهرستان آستانه اشرفیه – قسمت اول

خانم کبری علیخواه عضو فعال و مرتبط با انجمن نجات گیلان با مشارکت خود درهمایش انجمن نجات درشهرستان آستانه اشرفیه موفق به دیدارجداگانه با محمد باقرکشاورزعضو جدید رها شده ازچنگال رجوی شده است و بلاواسطه و از نزدیک از زبان آقای کشاورز ازآخرین وضعیت تشکیلات فریبنده رجوی و ازاوضاع و احوال برادرش مطلع شده است.

ما خانواده ها تمامیت مجاهدین را به چالش طلبیدیم 07 مرداد 1389

ما خانواده ها تمامیت مجاهدین را به چالش طلبیدیم

گفته میشود که حفاظت و کنترل اسارتگاه اشرف به عهده نیروهای عراقی سپرده شده است ولیکن هنوز ما دستان کثیف ومعامله گر نیروهای اشغالگر امریکایی درحمایت از تشکیلات رجوی را به عینه دیدیم و معتقد هستیم که سران سازمان به دلگرمی صرفا حمایت استکبار جهانی و نیروهای امریکایی موجود درپادگان اشرف قادرشدند که برغم تحصن شش ماهه خانواده ها مقابل اسارتگاه اشرف تا محقق شدن مطالبات برحق خود یعنی ملاقات با عزیزان دربند، اجازه ملاقات ندهند

بازگشت خانواده های چشم انتظار گیلانی ازمسافرت به عراق 04 مرداد 1389

بازگشت خانواده های چشم انتظار گیلانی ازمسافرت به عراق

خانواده ها با لغ بر دو هفته دم درب خروجی اشرف به انتظارنشستند. هرچه درتوان داشتند درحنجره خود متمرکز ومتکاثف کردند واسم عزیز در بند خود را فریاد کردند ولی گویی که فریاد رسی نبود!!. صحنه های مشابه روزانه تکرار شد شاید که دل سنگ و یخ زده سران سازمان به رحم بیاید تا فقط دقایقی ملاقات صورت بگیرد ولی هیهات ، هیهات که سازمان با فرافکنی بی انتها خانواده ها را به اصل نظام منتسب میکرد تا ازاین کانال بتواند اعضای غافل و نگون بخت خود را متقاعد بکند که دم درب، خانواده های شما نیستند بلکه اکیپ وزارت اطلاعات هستند

blank
blank
blank