جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
مادری چشم انتظار: می خواهم دوباره حس بغل کردن و بوسیدن شما را تجربه کنم 04 اسفند 1392

مادری چشم انتظار: می خواهم دوباره حس بغل کردن و بوسیدن شما را تجربه کنم

مامان قربونتون بره. احمد جان قربون اون چشم های رنگی و موهای طلاییت برم. امین جان پاره تن من قربون اون قد وبالای رشید ابروهای کمونیت برم. ناامیدم نکنید. بیایید تا من دوباره حس بغل کردن و بوسیدن شما رو تجربه کنم. اینو بدونین که شما چیزی رواز دست ندادید ؛ هیچکس سرزنشتون نمی کنه ؛ همه دوستتون دارن.

اعضای پادگان اشرف را چونان رباط های بی اراده و بی اختیار یافتم 18 فروردین 1390

اعضای پادگان اشرف را چونان رباط های بی اراده و بی اختیار یافتم

زمانی که به خاک عراق رسیدیم با خود فکرمی کردیم که چگونه باید این دیداررا توصیف کنیم. ساعتها دربیابان های عراق در پی گمشده های خویش می گشتیم بدون آنکه ازفرجام کار با خبر باشیم. درمقابل خود در پادگان اشرف افراد بی اراده را دیدیم که مانند رباطهای آهنی هیچ اختیاری ازخود نداشته وفقط گوش به حرف پرسنل ارشد سازمان بودند!

درد دل خون چکان خانم هاجر امدادی به فرزاندان دربندش 19 دی 1387

درد دل خون چکان خانم هاجر امدادی به فرزاندان دربندش

چندی پیش من وپدرت سفری که به اشرف داشتیم (آخرین سفر) بازهم مثل دفعات قبل اجازه ملاقات به ما ندادند ومی گفتند فرزندانتان دراینجا نیستند وبه ما وصله مزدور را چسباندند. آیا ما مزدوریم!؟من مادری که آرزوی دیدن فرزندانم را دارم مزدورم. شما پیش خود چه فکرمیکنید.

سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر 22 فروردین 1386

سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر

احمد و امین عزیزم ای کاش می توانستید دردی که قلب و دل یک مادر را احاطه کرده ببینید. مادری که از غم دوری شما از بس که گریه کرده پلکهای چشمش سفید گشته و پیله بسته. ای کاش پیله ها با نوازش دستهای شما بر صورت یک مادر از هم باز شود و دستهای گرم یک مادر در دستهای فرزندش قرارگیرد که این گرمای مادر و فرزند قابل بیان نیست.

قلم چقدر در نوشتن عاجز است 14 فروردین 1386

قلم چقدر در نوشتن عاجز است

سلامی به گرمی نفس های پدر و مادر برای شما دو برادر عزیز که ترک دیار و خانواده کرده اید. احمد و امین عزیزم امیدوارم در هر کجا که هستید در زیر سایه لطف خداوند باشید. برای تو احمدم صحبت ها و درد دلهای بسیاری داشتم ولی اکنون هرچقدر که می خواهم برایت درد دل کنم و بر روی این کاغذ که حکایت از دوری ما دارد بنویسم، میبینم که قلم چقدر در نوشتن عاجز است

blank
blank
blank