یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
امروز مادر نیست؛ اما همیشه برای آمدنت دعا می کرد + فیلم 20 مرداد 1399

امروز مادر نیست؛ اما همیشه برای آمدنت دعا می کرد + فیلم

محمد آق آتابای از مکانی مقدس و پاک؛ از استراحتگاه مادری که دیگر نیست با برادرش؛ حمید محمد سخن می گوید: تو گرفتار سازمانی شدی که سی و چهار سال است حتی نتونستی صدای خانواده را بشنوی! صدای پدر و مادری که چشم به راه تو بودنداما نتوانستند تورا ببینند. مادر همیشه منتظر بود و […]

رضا جان شما که می گویید آزادید. چرا تماس نمیگیری؟! 19 مرداد 1399

رضا جان شما که می گویید آزادید. چرا تماس نمیگیری؟!

سلام ! رضا جان امیدوارم حال شما خوب باشد. می بخشید درگیر یک سری کارها بودم و نتوانستم به موقع برای شما چند خطی نامه بنویسم. تا به حال من چندین نامه برای شما نوشتم و ارسال کردم. نمی دانم نامه ای به دست شما می رسد یا خیر؟! نه فقط من بلکه کل خانواده […]

نامه مادر مصطفی قائدی به فرزندش 19 مرداد 1399

نامه مادر مصطفی قائدی به فرزندش

مصطفی سلام حالت چطور است؟ حالت خوب است؟ انشالله که سلامت باشی و تنت سالم باشد . خدا کند که به آغوش خانواده برگردی و من منتظر دیدارت هستم. انشاالله هر مشکلی که داشته باشی حل شود و دیدارمان تازه شود . اهل فامیل همه منتظر دیدار شما هستند که شما را ببینند و احوال […]

داداش گلم صدایت به ما روح تازه میدهد- برای علی قلیزاده 19 مرداد 1399

داداش گلم صدایت به ما روح تازه میدهد- برای علی قلیزاده

داداش عزیزم علی جان سلام . داداشی گلم منم شهربانو امیدوارم هرجاهستی خوش وخرم باشی. اگرازاحوالات خانواده خواسته باشی شکرخداخوبیم. داداش گلم دوریت خیلی برایمان سنگین است. حساب کردی چندسال ازهم دور افتاده ایم؟! علی جان من به اتفاق حسین و فاطمه و زهرا چندین بار پشت درب اشرف آمدیم، صدایت زدیم و از نگهبانان […]

علی جان وعده ی دیدار نزدیک است 15 مرداد 1399

علی جان وعده ی دیدار نزدیک است

همیشه به یادت هستیم برادر عزیز علی جان سلام داداشی خوب ونازنینم منم بتول . خواهر به فدای تو الهی بمیرم برات . دعا میکنم همیشه و هر کجا هستی حالت خوب باشه . حال و احوال همه ما از برادرانت حجت و حسین گرفته تا خواهرانت شهربانو، مرضیه، کفایت، فاطمه و زهرا همه خوب […]

محسن یونسی: برای دیدنت لحظه شماری می کنم 13 مرداد 1399

محسن یونسی: برای دیدنت لحظه شماری می کنم

سلام عرض می کنم محسن یونسی هستم فرزند محمد هادی یونسی از شهر اراک. سلام ویژه دارم خدمت پدر عزیزم محمد هادی یونسی. امیدوارم حالت خوب باشد. بابا جون من چند بار آمدم عراق برای ملاقاتت تا از نزدیک ببینمت ولی متاسفانه نشد. شرایطی که آنجا ایجاد کرده بودند اجازه نداد من شما را ملاقات […]

مجید ۲۸ ساله رفت، الان ۵۸ ساله است و اسیر… 09 مرداد 1399

مجید ۲۸ ساله رفت، الان ۵۸ ساله است و اسیر…

در حاشیه ی گردهمائی خانواده های انجمن نجات کشور، فرصتی دست داد تا با خانواده ی آقای مجید اشک خونی بیشتر آشنا شده و به درخواست خانواده گفتگوهائی کوتاه انجام شده است که به مرور در سایت درج خواهد شد ، تابلکه آقای مجید اشک خونی عضو اسیر فرقه ی رجوی در آلبانی ، موفق […]

مگر می شود که برادر، برادرش را فراموش کند 09 مرداد 1399

مگر می شود که برادر، برادرش را فراموش کند

مصطفی سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد. من نمی توانم شما را فراموش کنم. نامه برای شما ارسال می کنم که شاید نامه های مرا بخوانی و جواب مرا بدهی. من آزادی شما را از سازمان تروریستی مجاهدین دنبال می کنم با سازمانهای حقوق بشری نامه نگاری می کنم. در نامه هایم برای آنها […]

به مناسبت زادروز برادرم – رضا ایران پور 08 مرداد 1399

به مناسبت زادروز برادرم – رضا ایران پور

ماه منیر ایران پور، خواهر چشم انتظار یکی از اسیران فرقه رجوی به مناسبت زاد روز برادرش، دل نوشته ای منتشر کرد. به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، دل نوشته خانم ایران پور برای برادرش «رضا» را در زیر می خوانید: فرقه رجوی در دهه‌ هشتاد برادرم را با خدعه و نیرنگ فریفت و ربود. ای […]

برادر عزیزم در لحظه لحظه ی خاطراتم جای داری – برای علی قلیزاده 08 مرداد 1399

برادر عزیزم در لحظه لحظه ی خاطراتم جای داری – برای علی قلیزاده

سلام علی جان . امیدوارم خوب و سلامت باشی عزیز دلم . منم مرضیه یادت هست خواهر بزرگترت. خداروشکر همه اعضای خانواده پدر و برادران حجت و حسین و خواهران شهربانو ، کفایت ، بتول ، فاطمه و زهرا و سایربستگان و دوستان همه خوب هستند و برایت سلام گرم می رسانند داداش گلم . […]

پروانه جان چندین سال است که از دوریت دارم می سوزم 07 مرداد 1399

پروانه جان چندین سال است که از دوریت دارم می سوزم

پروانه جان سلام عزیزم من مامانت هستم قربونت برم کی بر می گردی؟! عزیز دلم پروانه جان من خیلی مریضم مثل روزهای آخر که مادر بزرگ مریض بود چشم هایم را از دست دادم روزی چهار بار انسولین می زنم. عزیزم خیلی چشم براحت هستم عزیز دلم من به جز تو کسی را ندارم آرزو […]

حمیدرضا چشم انتظارت هستیم، برگرد عزیزجانم 07 مرداد 1399

حمیدرضا چشم انتظارت هستیم، برگرد عزیزجانم

بنام خدا حمید رضای عزیزم جانم بیا دیگه بچه ها چشم انتظارت هستن. ما امیدوار بودیم به تو که بیایی سرپرست ما باشی. چرا رفتی آنجا ماندی برای خودت؟! خداوند به تو نوه داده قربونت برم، خواهش می کنم برگرد . حتما بیا .. حمید رضا ما را ول کردی و رفتی، سمانه می گوید […]

blank
blank
blank