جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نوزدهم 24 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نوزدهم

تداوم شکنجه سفید برای جایگزینی سیستم فکری جدید… سئوال اصلی این است که آیا شقی ترین فرد در دستگاه رجوی که شکنجه گر و حتی قاتل است، تا چه اندازه مقصر است؟ در سیستم فرقه ای، آیا بیشتر تقصیرها به عهده فرد است یا سیستم؟ مسلما سیستم فرقه ای، مسبب اصلی تولید چنین انسان هائی […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هیجدهم 21 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هیجدهم

در آن شبیخون ممتد متجاوز خونریز، شبهائی که خورشید، چشمانش خون می شد!!! بازجوئی های شبانه شروع شد، دیگر وقت و بی وقت، نصفه های شب درب سلول باز شده و به اتاق بازجوئی برده می شدم. هر شب که بازجوئی برده می شدم، همه کاخ های آرزویم که از سازمان و شخص رجوی ساخته […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هفدهم 19 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هفدهم

آیا من در زندان مخفی مجاهدین بودم؟ ابوالحسن مجتهدزاده با اسم مستعار نبی، از فرماندهان دسته های مجاهدین در پذیرش و اهل شهرستان مراغه بود، نبی در خانواده ای بزرگ شده بود که نامادری و برادر ناتنی هم داشت و به لحاظ عاطفی ضربه خورده بود، این فرد را که ما به او” برادر نبی” […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت شانزدهم 18 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت شانزدهم

قورمه سبزی با چاشنی اشک چشم در زندان … در زندان های مجاهدین، همیشه غذا کم بود، ملی هم نداشت (ملی، اصطلاحی از زندان در ایران بود که کسانی که محکومیت آنها، تمام شده و هنوز در زندان مانده بودند، را می گفتند که ملی کشی می کنند یعنی در حال حبس کشی اضافی هستند، […]

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت پانزده 17 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت پانزده

سلول انفرادی به عنوان شکنجه ثبت شده است! سلول انفرادی شکنجه است! برای اینکه اولین کاری که انجام می‌دهد این است که شما را از کنترلی که به روی زندگی خودتان دارید منع و محروم می‌کند و تمام کنترل بر روی زندگی خودتان را از شما سلب می‌کند. در انزوا نگه داشتن زندانی به وسیله […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم 14 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم

رویاهای من در زندان انفرادی … باز به آن اتاق تنهائی ها و غریبی ها برگردانده شدم. از گوشه پنجره منفذی کوچک بود به سمت ضلع شرق و دشت های اطراف آن. بزرگترین تفریح من در آن 6 ماه زندان انفرادی در اشرف، ایستادن درپشت آن سوراخ رو به بیرون و تصور هواخوری در بیرون […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم 11 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم

بازجوئی های شبانه در زندان شروع شد … در زندان مجاهدین هواخوری مطلقا وجود نداشت، مطلقا! یعنی دو دقیقه در روز هم اجازه نداشتی در زیر نور خورشید بایستی! یکماه بود در تنهائی غریبانه و مظلومانه خودم در زندان مجاهدین، با بی گناهی خودم می سوختم و می ساختم. صحبت نکردن و ساکت ماندن هم […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دوازدهم 10 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دوازدهم

درون زندان مجاهدین در اشرف … حدود یک ماه از ورودم به زندان انفرادی در اشرف گذشته بود، در بازجوئی شب اول تفهیم اتهام شده بودم که: قاری قران هستم و رژیم مرا برای کسب اطلاعات! و ترور مسعود رجوی! و کارهای خرابکارانه به عراق و اشرف، نزد مجاهدین فرستاده است و باید منتظر صدور […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت یازدهم 03 اردیبهشت 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت یازدهم

زندان مجاهدین، مرا بیدار کرد … صبح روز بعد، اولین روزم را در زندان مجاهدین، آغاز کردم. هنوز از شوک بازجوئی دیشب در نیامده بودم. به سمت در رفته و تلاش کردم در را بازکنم که یادم افتاد دیشب درب را قفل کردند و رفتند. پنجره با آهن های ضخیمی، نرده کشی شده بود. سکوت […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دهم 31 فروردین 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دهم

چهره کریه مجاهدین را در زندانهایشان دیدم… نورچشمی ها و آقا زاده ها، اکثریت جمعی را تشکیل می دادند که از پذیرش به ارتش رفتند، عده ای دیگرهم بصورت فله ای در زندان های انفرادی اشرف، به بند کشیده شدند. اگر تا آنروزدر مورد بعضی از موارد، ذره ای شک داشتم، در اوائل مهرماه 1376، […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نهم 28 فروردین 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نهم

محمد رجوی و میلیشیاها آمدند … در مناسبات اشرف، به بچه های سازمانی، میلیشا می گفتند. سازمان به دستور مسعود رجوی، در یک اقدام هماهنگ و گسترده، میلیشیاهائی (میلیشیا قبلابه شبه نظامیانی اطلاق می شد که در فاز سیاسی در تهران از نیروهای جوان سازمان تشکیل می یافتند) را که در جریان جنگ کویت به […]

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هشتم 27 فروردین 1398

خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هشتم

مرا انقلاباندند… پذیرش ارتش اسارت بخش رجوی، محلی برای انقلاباندن اعضای جدید الورود بود، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، در پذیرش در کار بودند تا همه نیروهای جدید، از بحث های انقلاب و بندهای انقلاب عبور کنند. سازمان سعی کرده بود بهترین و زبده ترین نیروهای خود که در فریب و […]

blank
blank
blank