نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش (امیر اصلان تحت اسارت فرقه رجوی در آلبانی)
امیرجان خبر انتقال تو از لیبرتی به آلبانی برای من بهترین هدیه بود. سرانجام از اسارتگاه لیبرتی در عراق رها شدی و به آلبانی منتقل شدی. این یک گام به جلوست چون یکی از گام های رهایی و نجات همیشگی ات ازحصارهای فیزیکی و ذهنی فرقه رجوی است. من یک مادرم و سرشار از احساسات مادرانه، سالهاست که در تلاش برای رهایی تو از اسارت فرقه سراز پا نشناختم همه سختی ها، مشکلات و مصائب را با همه ی وجودم تحمل کردم تا تو، فرزند عزیزم را باردیگر بعد از ۱۴ سال دوری و فراق در آغوش پرمهرم بگیرم
نامه خانم ثریا عبداللهی در فراق فرزندش امیر اصلان
امیرجان من همان مادرهستم که تورا در بطن خود پرورش داد ودنیای روشن را به تو بخشیدم و لقب مادر شدن را دردفتر دنیا ثبت کردم، کسی که تودر آغوش گرم پرمحبت آن بزرگ شدی، مادری که شبها با لالایی آن به خواب می رفتی و لحظه های شیرین دنیا و زندگی را فدای خنده های کودکانه ات می کرد، مادری که تو از شیره جان آن جان و قدرت گرفتی، آری امیرجان، پسر نازنین و مظلومم، من به دنبال آن شیره جان، من به بوی آن کودکی که زیر گلویش بوی شیره جانم را می داد می گردم.
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت سوم
بعد از تمام شدن مصاحبه ات میدونی بچه خواهرت، همان بچه ای که بغلت عکس انداختی چی گفت؟ گفت مامانی، دائی خیلی عصبانی بود از چشماش فهمیدم که تند تند پلک میزد و مطلبی که براش نوشته بودند یادش میرفت و به کاغذی که جلوی دائی روی میز بود نگاه میکرد و حرف میزد معلوم بود دائی خیلی زحمت کشیده بود تا مطالبی که براش نوشتند را حفظ کنه.
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت دوم
نمیدانی امیرم زمانی علی روی دوش پرویزعمو بود، عمو چه میکرد وداد میزد: ای نامرد امیر این رسم مردانگی بود این بود غیرت و شرف تو … علی اقا تا لحظه جان دادن فقط گفت: امیراصلان ولی توحتی یک زنگ هم نزدی که علی بابا صدای تو رو بشنود و در آرامش بمیرد و وقتی پرویزعمو رفت توی قبر که علی بابا رو تو قبر بزارن باز پرویزعمو گفت: عیبی نداره امیراصلان، من بازم برای علی بابات اصلان میشم
رویای مادرانه، نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان – قسمت اول
راستی امیرجان حتما” شب یلدا یادته، علی بابا رو که فراموش نکردی؟ چقدر تورو دوست داشت و صدایت میکرد: اصلان بی یال ودم بیا بریم، توهم از خداخواسته با تمام وجودخنده کنان سوار جیپ (ماشین جیپ) میشدی. و وقتی کنارعلی بابا می نشستی خنده کنان نگاه می کردی که انگار همه مهربونیهای دنیا نصیب تو شده.
گفتگوی سایت نیم نگاه با خانم ثریا عبداللهی مادر آقای امیر اصلان – قسمت دوم
وقتی خانواده ها وارد عراق و شهرک آزادی (محل اسکان خانواده ها در نزدیکی اسارتگاه اشرف) می شدند اولین درخواستشان ملاقات بود. خانواده هایی که برای بار اول به شهرک می آمدند فکر می کردند همان وهله اول ورودشان باب ملاقات باز است، اولین سئوالشان این بود: خانم ثریا ما کی بچه ها رو می بینیم؟ مجبور بودم تمام حرکتهای شبانه روزیم را شرح دهم و خانواده ها را با واقعیتی که روبرو بودم آشنا کنم
گفتگوی سایت نیم نگاه با خانم ثریا عبداللهی مادر آقای امیر اصلان ـ قسمت اول
بعد از شناخت این رجوی ملعون، وطن فروش، بی غیرت … بزرگترین انگیزه برای ماندنم در درب ورودی اشرف فقط و فقط برای افشای جنایتها و خیانتها و بولهوسی های رجوی بی غیرت بود و بعد از آن به فعالیتهای شبانه روزی خودم جهت رسوا کردن این خفاش خون آشام (رجوی) ادامه خواهم داد تا آخرین قطره خونم دست از افشاگری برنخواهم داشت.
دو سال پشت سیمخاردارهای چهار لایه اشرف؛ «فقط میخواهم فرزندم را ببینم»
ثریا عبداللهی: به هر حال من ۲۰ سال زحمت بچهام را کشیدهام. میدانست که من با چه شرایطی او را بزرگ کردهام. نمیدانم چه بر سر او گذشت و چه تهدیداتی شد؟ اصلاً چرا تهدیدش کردند و چرا به این صورت به تلویزیون آورده بودندش؟ چرا او را بر علیه مادرش، مادری که جوانیاش را برای فرزندانش گذاشته، او را تحریک کرده بودند و چرا باید این جور صحبت کند؟ من تعجب میکنم.