گفتگوی با دو تن از نجات یافتگان از سازمان مجاهدین خلق
تصویری که از سازمان داشتم آن چیزی نبود که در عمل دیدم. آنچه فکر میکردم با آنچه مشاهده کردم از زمین تا آسمان فرق میکرد. چیزی که خیلی بارز و شاخص بود مقوله خانواده بود که در بدو ورود اصلا اشاره ای به آن نکردند که خانواده دشمن مبارزه است. تحقیر و توهین روزمره رواج داشت و مدام توی سر افراد میزدند. هرگونه عاطفه و علاقه به غیر از در خصوص رهبری حرام بود. فرد را از خودش تهی میکردند. یک سره بحث های مزخرف در مورد زن میکردند که نهایتا حاصل آن این بود که همه زن ها ملک طلق مسعود رجوی هستند. آزادی زن که سازمان ادعا میکند دروغ محض است.
دادخواهی اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق
بنابراین نزدیک به 17 سال از عمر من بالاجبار در عراق و علیرغم میل خودم تلف شده است و چنانچه آمریکا عراق را اشغال نکرده بود معلوم نبود تا چه زمانی باید در اشرف می ماندم. سازمان ادعا میکرد که راه های ورودی سازمان بسته است ولی راه های خروجی کاملا باز است. مرا اغفال کردند و ظاهرا برای مدت کوتاه به عراق بردند ولی بعدا گفتند که راه خروج از سازمان تنها به زندان ابوغریب در عراق باز است. خیلی ها را هم به زندان ابوغریب فرستاده بودند و لذا من مجبور بودم در سازمان بمانم.
مراجعه خانواده ختار به قرارگاه اشرف برای تحویل گرفتن جسد فرزندشان
من همانجا در حضور حدود 50 نفر با صدای بلند اعلام کردم که آمده ام تا جسد فرزندم، حتی اگر چند تکه استخوان از آن مانده باشد، بعلاوه متعلقات وی را تحویل گرفته و با خود ببرم. در ضمن همانجا گفتم که از نظر من سازمان مجاهدین خلق فرزند مرا کشته است و برای اثبات این امر دلیل و شاهد کافی در اختیار دارم. اسدالله مثنی به من گفت که تو حرف رژیم را میزنی و بعد هم وقتی بحث بالا کشید عصبانی شد و گفت که شما را رژیم فرستاده است. من همانجا به همه گفتم که سازمان تابحال چندین حرف مختلف در خصوص کشته شدن فرزند من زده است که هیچکدام درست نبوده است. واقعیت اینست که پسر من ناراضی بوده و میخواسته جدا شود ولی جدا شدن از یک فرقه جرم است که مجازات آنهم مرگ است.
مشاهدات آقای اکبر مرادی در مراجعه به قرارگاه اشرف در عراق
همانطور که اطلاع دارید در تاریخ 21 اسفند 1386 آقای اکبر مرادی برادر آقای حسین مرادی مستقر در قرارگاه اشرف، همراه با خانم بتول سلطانی و آقای امیر صفائیان، برای دیدار با برادرش به قرارگاه اشرف مراجعه نمود. آقای اکبر مرادی در گفتگو با مسئولین بنیاد خانواده سحر نسبت به طرز رفتار برادر خود که از سال 1365 او را ندیده بود اظهار تعجب می کرد. وی از ابتدا مشخص کرده بود که به لحاظ سیاسی فرد بی طرفی است و انگیزه اش از سفر به عراق صرفا دیدار با برادرش بعد از بیش از دو دهه میباشد. او اذعان داشت که تصوراتش در خصوص برخورد و مناسبات سازمان مجاهدین خلق با آنچه که شاهد بود فوق العاده متفاوت بود. آقای اکبر مرادی در بخش هایی از گفتگوهای خود چنین تعریف میکند:
گفتگو با آقای هادی شمس حائری پیرامون” بنیاد خانواده سحر”
بهرصورت ما ضمن امیدواری و آروزی موفقیت برای دست اندرکاران”بنیاد خانواده سحر” در خاک عراق و ضمن آروزی موفقیت برای تمام کسانی که به نوعی در مناسابات سازمان مجاهدین اسیر شدند و کسانی که زمانی بدنبال آزادی مردم ایران بوده اند خودشان اکنون اسیر این مناسبات هستند، با امید و آرزو به این چشم اندازها و سپاسگذاری از شما و توضیحات بسیار روشنگرانه از شما خداحافظی می کنیم و امیدواریم که فرصت داشته باشم تا باز هم در رابطه با نکات بسیار دقیق و ظریفی که شما اشاره کردید این امکان باشد که با شما بیشتر صحبت کنیم و شنوندگان ما از دیدگاههای شما بیشتر استفاده کنند. “
نامه آقای رضا اکبری نسب به بنیاد خانواده سحر
البته این برادر مهربان من اختیار نیافت که بشرح سایر درخواست های من که فوقا معروض افتاد بپردازد. چرا که حتی طرح نام یاسر اکبری نسب مقتول و مظلوم، در حکم پاشنه ی آشیل برای این فرقه بوده و صحبت از آن ابدا به مصلحت آنان نیست و بدانجهت بود که برادرم در این شوی تلویزیونی نقش مودبانه تری نسبت به دیدار حضوری! داشت. البته شکل برخورد خشن تر با من به خانم راضیه خبازان سپرده شد که بدون هیچ شناختی از من، مرا به لقب”مزدور” مفتخر گرداند! که این امر مثل معروف آی دزد، آی دزد را تداعی میکرد و بقول سعدی عاقلان دانند.
دو استراتژی متفاوت
استراتژی مجاهدین با تکیه به خشونت بیش از دو دهه در همکاری تنگاتنگ با سیستم مخوف پلیسی امنیتی صدام حسین تحت نام مبارزه برای مردم ایران جز رسوایی چیز دیگری از خود به یادگار نگذاشته است. در ظرف استراتژی مجاهدین با پشتوانه عظیم مالی، تسلیحاتی و سیاسی از طرف صدام حسین و دولتهای هم پیمان دست به چند رشته عملیات مشترک نظامی به خاک ایران زدند که همگی با پاسخ سخت نظامی متقابل همراه بود. رهبری مجاهدین برای سرپوش گذاشتن شکست های پی در پی نظامی و برای توجیه آن و برای ادامه سرسپردگی خود به سیستم صدام حسین و باقی ماندن در خاک عراق دست به سیستم نوینی از مغزشویی در درون خود زدند که اولین قربانیان این سیستم مغزشویی انسانهای بودند که از بدی روزگار به مجاهدین پیوستند.
نامه آقای امیر صفائیان به بنیاد خانواده سحر
در ابتدای امر آنها به بهانه های مختلف طول میدادند و میگفتند مسیر بیابانی است و طول میکشد تا حسین را بیاوریم. به این بهانه ها داشتند حسین را توجیه و به لحاظ ذهنی آماده میکردند و به همین دلیل حسین به محض دیدن من شروع به توهین کرد. آنها تلاش میکردند که من و اکبر را به داخل ببرند و بتول را از ما جدا کنند که معلوم نبود قصدشان چیست.
بیانیه شماره دو هیئت مدیره بنیاد خانواده سحر
ظاهرا خانواده ها روی بد نقطه ای انگشت گذاشته اند و سازمان را به شدت به هراس انداخته اند و اتفاقا به نظر میرسد که سازمان مجاهدین خلق بیشتر در بن بست بوده و در خطر فروپاشی قرار گرفته باشد. بقول خانم بتول سلطانی خانواده و مناسبات خانوادگی باطل السحر روابط و مناسبات فرقه ایست و سازمان هم اینرا خوب میداند و به همین دلیل اینچنین به دست و پا افتاده است و رطب و یابس را بهم می بافد تا از زیر بار دیدار آزادانه و بدون واسطه اعضایش با خانواده هایشان شانه خالی کند.
استمداد یک مادر دردمند از تمامی ایرانیان مقیم خارج از کشور
خانم بتول سلطانی، همانطور که در مصاحبه اش با سایت بنیاد خانواده سحر و همچنین دادخواهی خود به مقامات قضایی عراق اشاره کرده است، حدود 17 سال پیش دختر و پسر خود را با اجبار سازمان مجاهدین خلق از خویش در عراق جدا کرده و توسط مسئولین سازمان به اروپا فرستاده است. تا جایی که وی اطلاع دارد دخترش هاجر مرادی با نام مستعار ستاره خبازان در سوئد و پسرش میعاد مرادی با نام میلاد در هلند اقامت دارند. خانواده سحر در عراق از تمامی ایرانیان انسان دوست در هر کجا که هستند درخواست دارد تا هر رد و نشانه ای از آنها دارند به آدرس های اینترنتی بنیاد سحر ارسال نمایند.
گفتگو با مهندس خسرو جانثاران پیرامون تاثیرات تشکیل”بنیاد سحر”
آقای مهندس جانثاران خیلی متشکرم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید و خواهش میکنم به عنوان اولین سوال ضمن معرفی خودتان بفرمائید که آیا در حال حاضر خبر دارید اعضای خانواده شما درمناسبات مجاهدین در کجا قرار دارند؟
مصاحبه آقای هادی شمس حائری – بنیاد خانواده سحر – قسمت دوم
یکی از مواردی که ما با دفتر نمایندگی دولت عراق در ژنو مورد بحث قرار دادیم کمک و حمایت از بنیاد سحر در عراق بود که این بتیاد بتواند اهداف خودش را بهتر دنبال کند. همچنین ما نامه کانون ایران قلم به آقای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق را در همین ارتباط به مسئولین دفتر نمایندگی عراق دادیم که بطور کامل درخواست های ما در آن نوشته شده بود. خوشبختانه مسئولین دفتر نمایندگی عراق نیز با ما همراهی و همدردی کردند و قول مساعد دادند که با مقامات ارشد دولت عراق این مسائل را در میان خواهند گذاشت.