البته این برادر مهربان من اختیار نیافت که بشرح سایر درخواست های من که فوقا معروض افتاد بپردازد. چرا که حتی طرح نام یاسر اکبری نسب مقتول و مظلوم، در حکم پاشنه ی آشیل برای این فرقه بوده و صحبت از آن ابدا به مصلحت آنان نیست و بدانجهت بود که برادرم در این شوی تلویزیونی نقش مودبانه تری نسبت به دیدار حضوری! داشت. البته شکل برخورد خشن تر با من به خانم راضیه خبازان سپرده شد که بدون هیچ شناختی از من، مرا به لقب”مزدور” مفتخر گرداند! که این امر مثل معروف آی دزد، آی دزد را تداعی میکرد و بقول سعدی عاقلان دانند.
در زیر بخش هایی از نامه مفصل آقای رضا اکبری نسب از تبریز در خصوص تلاش وی برای دیدار با برادرش آقای مرتضی اکبری نسب در قرارگاه اشرف در عراق که برای بنیاد خانواده سحر فرستاده آورده شده است:
بدنبال تبلیغات سازمان مجاهدین خلق دایر بر اینکه انجمن نجات از اعزام کاروانهای خود به قرارگاه اشرف نتیجه ای نگرفته و مجبور به قطع آن شده است، و نیز بدنبال اطلاع از وجود ثبات نسبی در عراق، اینجانب رضا اکبری نسب بدون حضور در هیچ کاروانی و عمدتا در جهت حلب رضایت مادر و پاسخ به عواطف قلبی خود، در15 بهمن جاری رهسپار قرارگاه اشرف شدم تا ضمن دیدار با برادر عزیزم مرتضی اکبری نسب و فرزند گرفتارش موسی و زیارت قبر جوان ناکام خودسوزی شده اش یاسر اکبری نسب، محکی هم بر ادعاهای رهبران سازمان، دایر بر ترس رژیم از تماس خانواده ها با آنان زده باشم.
اما واقعیت چه شد؟ نعره های تعبیه شده ی رهبری در گلوی این برادر نازنین در برابر برادر بزرگتری که خاص و عام بطور نسبی هم که شده به صداقت و عواطف انسانی او مقرند بار دیگر ثابت کرد که آقای رجوی این سازمان را تبدیل به فرقه ای خوفناک و منطق ناپذیر با گرایش ماکیاولیستی کرده است. ادعای سیمای آزادی درمورد خانواده های ذینفع، دروغ شرمسارانه ای بیش نبوده که هیچ، بلکه درمقایسه با 3سال پیش، برخوردها با اعضای خانواده هایی که با قمار جان به دیدار عزیزان میروند، شکل بشدت خشن تری بخود گرفته است!
این اهانت ها گویا که رهبران سازمان را راضی نکرده و 2روز بعد اقدام به ترتیب مصاحبه با برادرم کردند که او هدف من از تقبل اینهمه زحمات را جلوگیری از سقوط رژیم، افتادن در دام وزارت اطلاعات، دشمنی با راه و آرمان ایشان و اینکه این ملاقات ابدا یک ملاقات خانوادگی نبوده و… عنوان کرده و علاوه نمود که در اعتراض به این توطئه ها (یعنی درخواست ملاقات ها!!)، علیه رژیم ایران به مراجع ذیربط جهانی مراجعه کرده است!!
البته این برادر مهربان من اختیار نیافت که بشرح سایر درخواست های من که فوقا معروض افتاد بپردازد. چرا که حتی طرح نام یاسر اکبری نسب مقتول و مظلوم، در حکم پاشنه ی آشیل برای این فرقه بوده و صحبت از آن ابدا به مصلحت آنان نیست و بدانجهت بود که برادرم در این شوی تلویزیونی نقش مودبانه تری نسبت به دیدار حضوری! داشت. البته شکل برخورد خشن تر با من به خانم راضیه خبازان سپرده شد که بدون هیچ شناختی از من، مرا به لقب مزدور مفتخر گرداند! که این امر مثل معروف آی دزد، آی دزد را تداعی میکرد و بقول سعدی عاقلان دانند.
جالب اینکه موهای سفید شده ی برادرم در عرض 2 روز خرمائی و صیقلی شده بود و این تغییر چند سالی او را جوانتر از 2 روز پیش میکرد که فقط از این بابت که دیدن این تصویر جوانتر، مادرم را خوشحال خواهد کرد، ازگردانندگان این خیمه شب بازی سپاسگذارم!
در خاتمه خطاب به این خواهران و برادران عرض میشود که برخورد اخیر شما صحت ارزیابی من از خام خیالی شما را به اثبات رسانیده و بار دیگر این قول را بشما میدهم که تا ملاقات آزادانه ای با خانواده ها در کار نباشد، تا عزیزان ما به کتاب و اینترنت و مکاتبه ی آزادنه دسترسی نداشته باشند، این توطئه های من و دیگران!! ( مبارزه ی قلمی و درخواست ملاقات) ادامه خواهد داشت و من از اینکه در ابراز نظرم مواجه با هر توهینی هم که بشوم، واهمه ای ندارم. قدرت در آگاهی است.
با آرزوی سلامتی جسمی و روحی برای اشرفیان و با امید خوانده شدن نوشته هایم توسط برادرم سید مرتضی!

