جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
از وقتی که فرقه رجوی به خانواده ها سنگ و آهن زد 24 آبان 1399

از وقتی که فرقه رجوی به خانواده ها سنگ و آهن زد

غلامعلی میرزایی، عضو نجات یافته از فرقه رجوی در پاسخی به یاوه گویی های فرقه در مورد خودش نوشت: اینجانب غلامعلی میرزایی، درجه دار سابق ارتش در سال ۱۳۵۹ به اسارت نیروهای بعثی در جنگ تحمیلی درآمدم و مدت نه سال در اردوگاه های عراق بودم . همچنان که قبلا گفتم شرایط اردوگاه و تبلیغاتی […]

خاطرات غلامعلی میرزایی – قسمت نوزده 28 مهر 1399

خاطرات غلامعلی میرزایی – قسمت نوزده

مسعود رجوی خود را رسما رهبر مادام العمر و ایدئولوژیک فرقه مجاهدین معرفی کرد بدنبال نشست معرفی مریم که تا صبح ادامه داشت واکثرا خواب بودند به مقر بازگشتیم . ظهرکه برای نهار رفتیم دوباره تکرار نوارشب گذشته را پخش کردند وگفتند چون شب گذشته همه ذوق زده بودیم متوجه نشدیم برادرچی گفته است . […]

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت هجدهم 24 مهر 1399

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت هجدهم

در ادامه قسمت 17 که همه نفرات با شیپور در سالن جمع شده بودند که اعلام شیپورخوانده شود . همه فرماندهان در جنب وجوش بودند وبقیه با حالتی در ابهام منتطر بودند که حدود یک ساعت طول کشید در همین فاصله فرماندهان وکسانی که همیشه در این چنین مواقع ساز و دنبک می زدند همه […]

گفتگوی غلامعلی میرزایی با تلویزیون مردم تی وی 20 مهر 1399

گفتگوی غلامعلی میرزایی با تلویزیون مردم تی وی

روزجمعه 9 اکتبر2020 برابر با 18 مهرماه 1399 ساعت 12 ظهربوقت واشنگتن، ساعت 18 بوقت آلمان و ساعت 19:30 بوقت ایران آقای غلامعلی میرزایی از اعضای جدا شده فرقه مجاهدین از آلبانی دررابطه با – چهلمین سالگرد جنگ ایران وعراق – نگاه یک اسیر جنگی سابق به مسئله انتقال اسیران از اردوگاه های صدام حسین […]

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت هفدهم 11 تیر 1399

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت هفدهم

در قسمت خاطرات 16 که در پایان آن خاطر نشان کرده بودم ما را به قسمتی که بعد متوجه شدیم لشکر 27 به اصطلاح گفته می شد بردند .در بدوورود یک تعداد زن ومرد که از قبل آن بدبخت ها را هم براساس برنامه ریزی قبلی آنجا منتظر گذاشته بودند تا زمانی که ما برسیم-همان […]

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت شانزدهم 18 فروردین 1399

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت شانزدهم

شکست عملیات “فروغ جاویدان ” و آغاز دروغ های رجوی در اسارت گاه صدام حسین روزها بدون هیچ امید یا خبری به سختی می گذشت تا اینکه از استخبارات حکومت بعثی آمدند اتاقها را براساس درجه داران، سربازان، افسران و نفرات شخصی که در بین راه گرفته بودند تقسیم کردند و این در حالی بود […]

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت چهاردهم 17 بهمن 1398

خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت چهاردهم

دسترسی مخفیانه به رادیو در زندان صدام حسین در همان حال که در آشپزخانه کارها را ادامه می دادم بطور روزانه متوجه شدم که هر روز صبح بعد از اینکه خودروحمل غذا و تخلیه زباله خارج می شوند .که بعد درها را برای بقیه باز می کردند سربازان عراقی تعداد نفراتی را به بیرون اردوگاه […]

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند 17 دی 1398

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند

در انتظار بازدید صلیب سرخ از اسارتگاه صدام حسین چون این اتاق جدید بود وهنوز کامل نشده بود روزانه افراد مختلفی را که بیشتر شخصی و از منطقه موسیان یا مهران ، قصرشیرین و سوماربه اسارت گرفته بودند را می آوردند که اکثرا پیر و کهنسال بودند . در همین روزها بود که لباسهایی که […]

باید بگویید مهمان آقای صدام حسین هستیم 16 آذر 1398

باید بگویید مهمان آقای صدام حسین هستیم

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت یازدهم آن روز گذشت و موفق نشدم لااقل از دور هم که شده دوستان قدیمی را ببینم .فردای آن روز چون آنها نوبت اول بودند برای کارهای فردی و هواخوری در یک ساعت مشخص شده روزانه بیرون آمده بودند. چون هنوز […]

من ۳۸ سال است که اجازه ندارم فرزند و همسرم را ببینم 18 آبان 1398

من ۳۸ سال است که اجازه ندارم فرزند و همسرم را ببینم

آقای میرزایی در مصاحبه با رادیو بی بی سی در مورد فرقه مجاهدین در آلبانی روشنگری کرد. آقای غلامعلی میرزایی از اعضای جداشده از مجاهدین خلق در آلبانی در مصاحبه با بخش انگلیسی رادیو بی بی سی به زوایای پنهان و عریان در تشکیلات فرقه مجاهدین خلق به رهبری رجوی پرداخت که موجب شگفتی مصاحبه […]

هرچقدر از پنجره آنها را صدا زدم نشنیدند 11 آبان 1398

هرچقدر از پنجره آنها را صدا زدم نشنیدند

خاطرات غلامعلی میرزایی برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت دهم در همان وضعیت با چند سرباز که هرکدام کابل های سیمی دستشان بود من را به سمت دیگر کمپ بردند که در هر دو سمت یک ساختمان دو طبقه بود و روی دیوار هرکدام شماره بلوک یا همان قاطع را […]

وقتی به اردوگاه اسرا رسیدیم.. 06 مهر 1398

وقتی به اردوگاه اسرا رسیدیم..

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت نهم بعد از چند روز در وزارت دفاع روز 18 مهرماه 1359 یک اتوبوس آمد جلوی همان در اتاقی که بودیم ما را سوار کردند.بعد از عبوراز شهر به بیابانهای خاکی رسیدیم که معلوم نیود مقصد کجاست از شهر بغداد که عبور کردیم به […]

blank
blank
blank