دوشنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۴
قابل توجه خانواده های محترم 16 آبان 1398

قابل توجه خانواده های محترم

اخیرا از دفاتر انجمن نجات در چندین استان گزارشاتی مبنی بر ارتباط گیری اعضای گرفتار در سازمان مجاهدین خلق با خانواده ها و بستگانشان دریافت شده که به این وسیله نظر خانواده های محترم را به نکاتی چند جلب می نمائیم: این ارتباطات که به عناوین و شکل های متفاوت در شهرهای مختلف صورت گرفته […]

مریم رجوی ما مزدوریم یا شما! 06 آبان 1398

مریم رجوی ما مزدوریم یا شما!

زمانی که در عراق مستقر بودید ما مادران با مشکلات جسمی و روحی به عراق سفر می کردیم و در کنار پادگان اشرف چند روزی مستقر می شدیم. فقط به این امید که بعد از چندین سال بتوانیم فرزندانمان را در آغوش بگیریم. بجای اینکه با فرزندانمان دیداری داشته باشیم بد و بیراه نصیب ما […]

این سفر اولم نبود… 06 آبان 1398

این سفر اولم نبود…

خاطره گویی آقای مجتبی نوری در کنار پادگان اشرف سلام! من مجتبی نوری هستم برادر حمید رضا نوری اسیر در فرقه رجوی. من برای نجات برادرم از فرقه رجوی چندین بار به عراق سفر کردم سال 1382 بعد از سرنگونی صدام به من ابلاغ کردند که می توانی به عراق سفر کنی و برادرت حمید […]

دیدار با خانواده احمدعلی دلاور 28 مهر 1398

دیدار با خانواده احمدعلی دلاور

حقیقت دارد که آنجا ازدواج نمی کنند؟ 24 مهر 1398

حقیقت دارد که آنجا ازدواج نمی کنند؟

دیدار محمد تورنگ با مادر و خواهر محمد علی توکلی (محمد توکل) مادر محمد توکل همراه یکی از خواهرهای محمد برای دیدن محمد تورنگ به دفتر انجمن نجات خراسان رضوی آمده. مادر محمد مثل همه مادرهای اسیران فرقه رجوی حال دلبندش محمد را سئوال می کند. محمد تورنگ هم می گوید حالش خوب بود. مادر […]

فرزند او هم به رباتی در دست رجوی تبدیل شده است 22 مهر 1398

فرزند او هم به رباتی در دست رجوی تبدیل شده است

دیدار صمیمانه با پدر علیرضا خالو کاکایی درتاریخ 16/7/98 اعضای انجمن نجات در سفری به شهرستان سنقر وکلیایی از این فرصت استفاده کرده وبه دیدار آقای حیدرعلی خالوکاکایی که کاسب و دربازار شهرستان سنقر مغازه دارد رفتند. در این دیدار کوتاه که در محل کار وی صورت گرفت کادر انجمن کرمانشاه از آخرین وضعیت علیرضا […]

همایشی با حضور تعدادی از مادران قربانیان فرقه رجوی 21 مهر 1398

همایشی با حضور تعدادی از مادران قربانیان فرقه رجوی

همایش تشکل مادران انجمن نجات استان زنجان روز سه شنبه برابر با مورخ 16/7/98 خانم عبدالهی مسئول تشکل مادران انجمن نجات به اتفاق آقای بخشعلی علیزاده میهمانان ویژه تشکل مادران درهمایش انجمن نجات استان زنجان بودند. در این جلسه پرشور تعدادی از مادران وسایراعضای خانواده های چشم انتظار و مسئولان دفتر انجمن استان حضور داشته […]

نام محمد را در لابلای سخنانش جستجو می کردیم 20 مهر 1398

نام محمد را در لابلای سخنانش جستجو می کردیم

دلنوشته مرضیه بقایی خواهر محمد بقایی دیدار محمد تورنگ با مادر و خواهر محمد بقایی من بودم و مادرم؛ منتظر آقای محمد تورنگ شدیم. آقای تورنگ رسید. بعد از احوال پرسی او برایمان سخن از خودش گفت. از درد میگفت. سخن از تنهایی ها و مشقتهایش که در اردوگاه های صدام و سال های سخت […]

مادر رسول دلی پر درد دارد 18 مهر 1398

مادر رسول دلی پر درد دارد

دیدار با مادر رسول ترکمانی دل پر دردی دارد. با کمک عصای بخصوص راه میرود و توانایی ایستادن ندارد. وقتی از فراق فرزند صحبت میکند چشمانش را به گوشه ای میدوزد و دردهای سینه را بیرون میریزد. دختر و پسرش همراهش هستند و چشمانشان مملو از اشک می شود. ولی مادر اشک نمیریزد و درد […]

غم دوری حسین پیرم کرد و کمرم را شکست 17 مهر 1398

غم دوری حسین پیرم کرد و کمرم را شکست

دیدار محمد تورنگ با مادر حسین رنجی مادر حسین رنجی به تنهایی برای دیدن محمد تورنگ به دفتر انجمن نجات مشهد آمده بود. محمد تورنگ حسین را از اردوگاههای صدام می شناسد. حسین پرسنل نیروی دریایی جمهوری اسلامی بوده که اسیر می شود. مادر حسین می گوید حسین ازدواج کرده بود و هنوز همسرش با […]

دیدار محمد تورنگ با مادر و برادر اسماعیل گرجی 17 مهر 1398

دیدار محمد تورنگ با مادر و برادر اسماعیل گرجی

آنها ملت ایران را نشناختند آنها حتی تاریخ ایران را هم خوب نمی دانند آنها نمی دانند که ملت ایران هرگز کسی که با دشمنش همکاری کرده و دست در دست او گذاشته هرگز نمی بخشد و نخواهد بخشید. “اسماعیل در آلبانی از سازمان جدا شد ولی نمی دانم چی شد که دوباره برگشت. من […]

دیدار محمد تورنگ با احمد رضایی برادر حجت رضایی 16 مهر 1398

دیدار محمد تورنگ با احمد رضایی برادر حجت رضایی

مگر پدرم که به عراق رفته بود جز دیدار برادرم در خواست دیگری داشت! احمد رضایی با اینکه مدرس دانشگاه است و صبحها وقت آزاد ندارد ولی از دیدار با محمد تورنگ استقبال می کند. تا از محمد تورنگ که حجت را می شناسد بشنود. محمد با دیدن احمد می گوید چقدر شبیه حجت هستید […]

blank
blank
blank