پیام ادوارد ترمادو به خانواده های مقاوم در مقابل اردوگاه اشرف و اسیران گرفتار
دوستان عزیز که در زندان اشرف گرفتار هستید، آیا تا کنون با خود لحظه ای خلوت کرده اید تا به درستی فکر کنید که چرا خود و زندگی خود را و زندگی پدر و مادر ودیگر عزیزان خود را به باد فنا داده اید؟ به راستی برای چه؟ آیا فکر می کنید این یک مبارزه است؟ اگر این راهی که شما در پیش گرقته اید مبارزه کردن است پس چرا رهبران این مبارزه در کنار شما نیستند؟ آنها در اروپا بهترین زندگی را برای خود فراهم کرده و در امنیت کامل بسر می برند
خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت دوازدهم
تملق گویی و چاپلوسی یکی از ویژگیهای خاص در دستگاه تشکیلات مجاهدین است. تملق گویی از رجوی و پس از آن از مسئولین بالای آن بخصوص زنان سطح بالا یا بقول خودشان”شورای رهبری”. البته این نکته جدیدی نیست این رسم همه دیکتاتورهای تاریخ بوده و هست. رسمی که همیشه می بایست از دیکتاتور بزرگ تملقگویی و چاپلوسی کرد تا خود را به بالا کشید و به او نزدیک کرد.
خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت یازدهم
رجوی دستور داد که تمام پرونده های افراد و پروسه زندگیشان یکبار دیگر مرور شود. و کمیته ای تشکیل شد که کارشان مطالعه و مرور پرونده نفرات تشکیلات بود در پروسه هرکس یک نقطه ابهام داشت و اینکه از فلان سال تا فلان سال کجا بوده سریع او را دستگیر می کردند و به زندان می بردند. حدود چهارصد الی پانصد نفر در این جریان دستگیر شدند و برخی از آنها شکنجه های فراوانی تحمل کردند
پیام های صوتی آقایان عبدی و جعفری به اسیران اشرف
آقایان جلیل عبدی و احمد جعفری که اخیرا توانسته اند از اسارتگاه رجوی در عراق فرار کنند پیامهای جداگانه ای برای اسرای گرفتار در داخل پادگان فرقه ای اشرف فرستاده اند.آنان این پیام ها را با صدای خود از بلندگوهای خانواده ها پخش نموده اند تا بلکه به گوش ساکنان گرفتار اشرف برسد.
پیام صوتی علیرضا میرعسگری به اسیران در کمپ اشرف
علیرضا میرعسگری هستم. من هم به مدت 13 سال را در اسارت در کمپ اشرف به سر بردم. برای من هم جدایی از سازمان آسان نبود ؛ چرا که من هم به مانند همگی شما با انگیزه و ایده های انسانی گام در این راه گذاشتم. بعد از محاکمات 1380 در قرارگاه باقرزاده تقریبا 2 سال را در زندان گذراندم و زمانی که متوجه شدن قصد بازگشت به مناسبات را ندارم و تصمیم بر جدایی از سازمان جدی است با وعده های دروغین رجوی و مهوش سپهری ناباورانه توسط عباس داوری به مخابرات عراق سپرده شدم هنوز باورم نمی شد که چه توطئه ای در جریان است.
چشمهایم را می بندم، برای مهدی فتحی و…
صدای بر هم خوردن در او را بخود آورد. پرستار رفته بود، به زحمت روی تخت نشست. قرص های شبانه را یکجا بلعید و آب لیوان را یک جرعه سر کشید. سینی غذا را از روی میز روبرو کنار زد. دفتر کنار عکس مسعود و مریم را برداشت و روی زانوان جمع شده خود گذاشت و سعی کرد بنویسد. مثل هر روز و درست در همین زمان با لحظاتی پس و پیش. روی جلد دفتر روزانه تصویر شاد و خندان برادر مسعود و جمله ای که برادر عملیات جاری را اولی تر از نمازهای یومیه تلقی کرده حک شده بود.
پیام به دوستان قدیمی و یاران اسیر و دربند در اشرف
اکنون چند سال از جدا شدنم از فرقه رجوی دجال می گذرد و اکنون در ایران بر خلاف گفته های مسئولین فرقه زندگی آرامی را شروع کردم و تازه متوجه شدم که طی این سالیان رجوی چه بر سر ما آورده و زندگی را بر ما تلخ کرده بود. رجوی جنایت کار می خواهد با فریب و دروغ باز هم شما را در اشرف نگه دارد ما که یادمان هست وقتی که با هم تنها می شدیم عنوان می کردیم که رجوی دروغ می گوید و فقط می خواهد ما را به کشتن بدهد شما اکنون باید تصمیم جدی بگیرید چرا که سران فرقه می خواهند قدرت تصمیم گیری را از شما بگیرند.
آوای دوست، خطاب به اسیران اشرف
می دانم که با عشق به مردم ایران به اسارت ذهنی و جسمی فرقه در آمده ای. اگر خودت را از اسارت برهانی عشق واقعی را می یابی. از آن عشقی سخن می گویم که از عمق وجود مادر شعله می کشد. می دانم که مجبورت می کنند که باور کنی دنیایت، شرافتت، عشقت، ناموس و اعتبارت درمحدوده همین اشرف خلاصه شود. معنی واقعی این واژه ها را باید در دنیای واقعی جستجو کرد. فرقه روح و روان و کارکرد این واژه ها را از درون تهی کرده است.
خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت دهم
سازمان مجاهدین که از نظر من در ریاکاری و فریب سرآمد روزگار است در موقعیتی قرار گرفته بود که نمی دانستند به لحاظ سیاسی چه موضعی بگیرند. یعنی همیشه با حمایت علنی از صدام البته در کنار آن شعار وطن پرستی و ایران دوستی سعی می کردند چهره واقعی خود که وطن فروشی و مزدوری برای صدام در ازای ماندنشان در عراق بود را بپوشانند. ولی این بار دیکتاتور عراق کاری کرده بود که حتی مزدوران حلقه به گوشش یعنی رجوی و رهبران سازمان مجاهدین نیز حاضر نبودند از آن حمایت کنند. بقول رجوی صدام «جزام» شده بود.
در فرقه رجوی، ما هم بیمار بودیم
من بیمار شدم آنهم بیماری عفونت سرخرگ آئورت قلب. دکترخودمان که بعدها در نشست های عملیات جاری معلوم شد که فقط سه ترم دانشجوی پزشکی بوده و با تدبیر سازمان دکتر خطاب میشده و میشود با درایت تشکیلاتی تشخیص داد که مبتلا به تمارض شده ام و برای فرار از کار و نشست و ….. به درد نداشته اذعان میکنم وهمین شد منشاء نشست و فحش و بد و بیراه به این حقیر که تصمیم گرفتم که برای خلاصی از این همه بپذیرم که مشکلی در کار نبوده و همان طور که سازمان میگوید باید با تمارض مقابله کنم ؛گذشت و بیماری چون واقعی بود رنجم میداد.
مضحکه های تکراری سیمای به اصطلاح آزادی فرقه رجوی
در این شوی تلویزیونی به رسم همیشگی حرفهای تکراری و افراد به تعریف و تمجید مناسبات قرارگاه اشرف پرداخته و آنجا را قطب دمکراسی در جهان دانسته و مدعی شده اند که در آینده نزدیک حکومت ایران را سرنگون می کنند!!! به تجربه شوهای گذشته، افراد پس از تعریف و تمجید از رجوی جنایت کار برای توجیه عملکردهای مسئولین فرقه در رابطه با اجازه ندادن ملاقات خانواده با عزیزانشان در قرارگاه اشرف پاچه خانواده ها را چسبیده و به اصطلاح به افشاگری آنان می پردازند. این بار سران فرقه آقای اسماعیل رجایی را به تلویزیون خود آوردند تا علی رغم میل باطنی خود علیه خانواده اش به لجن پراکنی بپردازد.
رجوی ها قیمت بقاء خود را از جان اسیران اشرف می دهند
می بینید چگونه رجوی شیاد اسیران در بند را با فریب آش و لاش می کند؟ فقط بدنبال این است که صحنه های خونین خلق کند و فتیله گرد و خاک را در خارجه بالا ببرد. در زمان حیات پدر خوانده اش (صدام) می گفت به هیچ وجه حاضر نیستم یک قطره خون از بینی شما ریخته شود چون شما جگر گوشه های من هستید! ولی امان از زمانی که استراتژی هایش به بن بست بخورد آنوقت برای حفظ بقای رهبری عقیدتی شیاد همه بایستی له و لورده شوند.

