مرگ مهدی افتخاری و ریاکاری مریم رجوی – قسمت اول
بعد از عملیات فروغ و شروع انقلاب ایدئولوژیک و طلاق های اجباری اولین کسی که زیر بار نرفت مهدی افتخاری بود. ولی او نمی دانست به خاطر این مخالفت چه بهای گزافی را باید پرداخت کند. چون پر واضح بود مسعود سر زیاده خواهی و جاه طلبی خود با کسی شوخی نداشت. اینبار جای فرماندهان عوض شد و مسعود فرماندهی یک عملیات درون سازمانی را بر عهده گرفت آن هم برای از دور خارج کردن کسی که (مهدی افتخاری) تا فرق سر به او مدیون بود.
مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله) که بود و چه شد؟
فرمانده فتح الله یکی از زندانیان سیاسی زمان شاه بود که هم بند رجوی بود، رجوی با چند نفری که هم بند بود یا آنها را در عملیات ها به کشتن داد و یا در قرار گاه حبس نمود تا بتواند خود را قهرمان زندان کند و به بقیه نیروها بگوید که فقط من بودم که در زندان این گروه را رهبری کردم حتی ازهمبندی های موجودش در نشست های درونی استفاده می کرد و تلاش می کرد آنها را به ماموریت بفرستد تا آنها احساس نکنند که در آینده حذف فیزیکی می شوند، یکی از آن قربانیان فرمانده فتح الله بود.
خاری درچشم رجوی
نقطه اختلاف مهدی افتخاری با مسعود رجوی ازبحث انقلاب ایدئولوژیک وطلاق شروع شد وبعد ازشکست درعملیات مرصاد که تعداد زیادی ازاعضای سازمان کشته و زخمی و یا اسیر شدند به نقطه اوج خود رسید. بعد ازعملیات مرصاد تمامی اعضای سازمان دراوج تعجب دیدند که وی دیگر درموضع مسئول فرماندهی نیست وبه رده H تیمی یک هوادارمعمولی تنزل پیدا کرده بود رجوی برای درهم شکستن مقاومت وعزم جزم مهدی افتخاری اورا درپایین ترین مواضع، ازجمله باغبانی گمارد.
می خواهم فرار کنم اما می ترسم
بریدن، جداشدن و یا فرار از سازمان مجاهدین و به ویژه از اردوگاه اشرف، کار هر کس و یا حتی یک انقلابی، نیست. فرار و جداشدن آگاهی، انگیزه، جسارت، شیطنت و بعضی چیزهای دیگر را نیاز دارد که هر که یکی از این ابزارها را نداشته باشد، محکوم به اتلاف عمر و فناست. فرار و یا جداشدن از اردوگاهی که تن و روح اعضاء را اسیر کرده، یک طرح و نقشه و حتی لیاقت فیزیکی نمی تواند باشد. تنها فکر است که بند و زنجیر و دیوارها را در هم می شکند.
رهائی خانم زهرا میر باقری از فرقه رجوی مبارک
از طریق سایتهای خبری مطلع شدم خانم زهرا میر باقری موفق به فرار از تشکیلات فرقه مافیایی رجوی شده و توانسته خود را به دنیای ازاد برساند. وقتی می بینم یکی از اسیران فرقه رجوی توانسته به هر شکلی خود را از دنیای اسارت ازاد بکند و قدم به دنیای ازاد بگذارد باعث خوشحالی هست چون به واقع با فاصله گرفتن یک قدم از فرقه رجوی معنی ازادی ؛ زندگی ؛ ازاد اندیشی ؛ و..معنی واقعی پیدا می کند و تازه انسان قدم در راه زندگی ازاد می گذارد.
مهدی افتخاری سند جنایت دیگری از رجوی پلید
کینه رجوی از مهدی خدایی صفت به موضوع انقلاب باصطلاح درونی سازمان بر می گردد. جایی که مهدی بعنوان عضو هیئت اجرایی آن زمانِ سازمان و عضو ستاد فرماندهی ارتش باصطلاح آزادیبخش در مقابل تئوری رجوی ایستاد. در آن زمان رجوی هر کس را که مخالف بود تحت نام خائن از سازمان اخراج می کرد ولی مهدی حاضر به پذیرش این عنوان نشد و در عین حال که باصطلاح انقلاب رجوی پلید را بودن در تشکیلات بعنوان یک فرد انقلاب نکرده به زبان بی زبان رجوی را بعنوان خائن معرفی می کرد.
مرگ مشکوک مهدی افتخاری
افتخاری که در تابستان سال 1360 فرماندهی عملیات خروج بنی صدر و مسعود رجوی از ایران را برعهده داشت، بعد از فعالیت های مختلف نظامی و امنیتی در ارتش آزادیبخش رجوی بدلیل مخالفت آشکار با نقش دیکتاتوری و رهبری مطلقه رجوی به پائین ترین رده سازمانی یعنی هوادار سقوط کرد و بدستور مستقیم رجوی به آشپزخانه و باغبانی در اشرف گمارده شد. با وجود همه تحقیرها و فشارها مهدی در مقابل مسعود رجوی ایستاد و تسلیم انقلاب ایدئولوژیک وی نشد. بعد از انقلاب ایدئولوژیک رجوی نشستی نبود که رجوی مهدی را بلند نکند و مورد استهزا و تحقیر قرار ندهد.
از شنیدن مرگ مهدی افتخاری دلم به درد آمد
درمدت کوتاهی بعد درسرفصل به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک وبا شروع نشستهای مغزشویی والقائات فکری درخصوص ضرورت شکل گیری ازدواج تشکیلاتی مسعود ومریم درسال 64 ناصررا درموضع مسئول نشست به اتفاق جمعی دیگرازفرماندهان دیدم که قراربود سایرین را درفهم تصمیم ایدئولوژیکی مسعودخان بانقلاباند یعنی که مغزشویی کند. ولیکن قیافه اش وسکناتش دیگرآن ناصرسابق نبود وبتدریج روبه خمیدگی میرفت
چرا سران مجاهدین اعضا را رها نمی کنند؟
با گذشت بیش از هشت سال از سرنگونی دیکتاتور عراق، صدام حسین، سران سازمان مجاهدین خلق کماکان اصرار بر حضور در اشرف دارند و اعضا را با زور و فشار در این قرارگاه نگه می دارند. آن ها با ساکنان قرارگاه اشرف همچون گروگانانی برخورد می کنند که اجازه ندارند با خانواده های متحصن خود در مقابل درب اشرف هرگونه تماس و دیداری داشته باشند چه رسد به خانواده هایی که در آن سوی مرز عراق در ایران چشم انتظار فرزندانشان هستند.
اسارتگاه اشرف صدای سرکوب آزادی یا قبرستان زندگان
.. عملکرد مسعود و مریم رجوی است که خود، آگاه هستند که به دلیل عملکرد غیر صحیح و غیر اصولی همه پل های پشت سر خود و فرقه خود را خراب کرده اند و جایی و روزنه ی امیدی برای خود در منطقه باقی نگذاشته اند، پس بنابراین به دنبال ادامه راه و استراتژی غیر اصولی خود سعی شان بر این خواهد بود که با تهدید مقامات حقوق بشری به خودکشی و یا خودسوزی قضیه را هرچه پیچیده تر کنند. مسئول اصلی این فاجعه های انسانی خود مسعود و مریم رجوی می باشند که با در تنگنا قرار دادن نفرات نگون بخت و مرده های متحرک، خود مهیا کننده این شرایط می باشند. لذا تمامی نهادهای بین المللی و حقوق بشری و صلیب سرخ درعراق که در این رابطه فعال هستند باید…
اسیران اشرف هم دیگر رجوی را نمی خواهند
در داخل تشکیلات با فشار نفرات را به تلویزیون می آورند تا خانواده اش فکر کند خودش درخواست کرده اما اینطور نیست نفرات از روی فشار تشکیلات به جلو دوربین می آیند و یک کاغذ را می خوانند که برای همه روشن شده است اما جا دارد دولت عراق و دادگاه عراق سران فرقه رجوی را در عراق دادگاهی کنند و نگذارند در داخل قلعه اشرف بیشتر از این فاجعه ببار بیاید و امیدوارم خانواده ها و جدا شده ها شاهد صحنه در جلوی خبرنگاران و روزنامه نگاران تماما حقیقت را بگویند و تمام دنیا از این داستان باخبر شوند.
کشته شدگان ۱۹ فروردین، قربانیان دروغ و نیرنگ رجوی
در جریان درگیریها، فرماندهان جنایتکار رجوی به اعضاء گفته بودند که سربازان عراقی از گلوله های مشقی و پلاستیکی استفاده می کنند و از آنها میخواستند که نترسند وبه سمت سربازان عراقی رفته و مانع ازحرکت آنها شوند.اعضاء بی خبر از واقعیتهای موجود، به سمت نیروهای ارتش عراق حمله ور میشوند، که درحین درگیری مشخص می شود گلوله ها واقعی و جنگی است

