از نظر فرقه ی منحط رجوی، خانواده ها حق عریضه نویسی ندارند!
ما فرزندان خود را شبیه کامپیوتر ضعیف با برنامه ریزی خاص دانسته و با رد این ستم بزرگی که برآنها رفته اعتراض مان را طی عریضه هایی مطرح کرده وخواهان بازگشت شان به دنیای انسانیت هستیم وبنابراین خودرا موظف ومحق به اعلام حمایت ازآنها دانسته ونامه نویسی به شخصیت ها وارگانهای ذیصلاح را جزء ناچیزی ازحقوق خود میدانیم و قانونی را سراغ نداریم که این حق را بخواهد ویا بتواند ازما دریغ دارد!
ترقی معکوس آقای کریم نعلبندیان!
ایشان به اینترنت و… دسترسی ندارند و فرماندهان ومسئولانش- چه بسا درخارج ازکشور- اطلاعات ناقص وتفسیر دلبخواه شده ای درمورد نامه های خانواده ها بدان ها داده وخواسته میشود که مطلبی درنکوهش آن بنویسند واین مطلب تهیه شده توسط همین مسئولین دروبسایت ها منتشر میشود! این موضوع سبب زیر علامت سئوال رفتن صحت وسقم نوشته های این اسرا شده وازاعتبارش کاسته میشود!
این مادران به چه می اندیشند؟
آقای رجوی وخانم مریم رجوی که خود را درفرانسه مدافع حقوق زنان ایرانی می دانید چرا ازخود نمی پرسند که چرا این حقوق شامل این مادران نمیشود؟! مگر اینها محکومین به تقصیر هستند باین جرم که بزرگترین آرزوی زندگی شان دربغل گرفتن فرزند اسیرشان است؟
باردیگر بازی فرقۀ رجوی با عواطف خانوادگی در تلاش برای جلوگیری از فروپاشی
به هر صورت این صحنه برایم قدری عجیب است که موجب می شود احتمال بدهم اکنون در نتیجۀ فضای جدید درونی و بیرونی،آش کیش شخصیت رجوی آن قدر شور شده که سرآشپزهایش هم فهمیده و قدری کوتاه آمده و به عکس گرفتن با آرم سازمان بدون عکس”رهبری عقیدتی” (ولایت فقیه) تن داده اند. ولی با اینهمه باز بعید نمی دانم که این کار خواست خود دخترم زینب باشد که خواستی بس درست و واقع بینانه است
حرف های نامتناسب آقا رحمان در توجیه دشمنی و توهین به خانواده ها!
تنها کسانی که درضلع شمالی قرارگاه به نگبانی مشغول بودند، قسمتی ازاین اعتراضات واشک ریختن و بیهوش شدن مادران وخواهران را دیده اند و نگهبانان ضلع جنوبی قرارگاه این مسائل را نمیدیده ونمیشنیده اند وتنها بعد از مدتها این اخبار درز میکرد وآنها هم اطلاعات کم وبیشی از موضوع مییافتند وجالب اینکه افراد مسئله دار به ضلع شمالی کمپ راه داده نمیشدند واین ذوب شدگان در مریم ومسعود رجوی کنترل قسمت شمالی قرارگاه را بعهده داشتند که باوجود این، اطلاعات مربوطه بطور قطره چکانی به دیگران هم منتقل میشد!
در صورت ملاقات خانواده در لیبرتی جام زهری که رجوی باید سر بکشد
بعد از ملاقات خانواده ها در سال 82 در اشرف با نفرات اسیر خود در فرقه و ریزش زیاد نیرو سران فرقه به این نتیجه رسیدند که دیگر اجازه هیچگونه ملاقاتی داده نشود تا بتوانند جلوی ریزش نیرو را بگیرند در همین راستا سعی نمودند با مزدور و مهره اطلاعاتی خواندن زنان و مردان پیر این کینه را در دل اعضای خود بکارند تا آنان بصورت افسار گسیخته بدترین توهین ها را علیه خانواده های خود انجام دهند و رجوی شیاد نیز از این کار سر مست و خوشحال بود ولی با تمام شیادی های سران فرقه باز هم نمی توانستند جلوی فرار اعضا را بگیرند و در طی این سالیان تعداد زیادی از فرقه فرار کرده و به نزد خانواده هایشان بازگشتند.
نامه آقای میرزاهد صداقی (تهران) به آقای میر واقف صداقی (تیرانا)
در هر حال از اینکه به آلبانی منتقل شده ای بسیار خوشحالم و مادر چشم انتظارمان که از نظر جسمی اوضاع خوبی ندارد و در بستر بیماری بسر می برد مشتاق شنیدن صدایت است امیدوارم پس از مطالعه این نامه به این شماره ها (۰۹۳۶۴۱۰۸۶۸۶ ـ ۰۲۱۶۵۵۶۱۵۳۲) هرچه سریعتر زنگ بزنی تا مرا و مادر عزیزمان و سایر اعضای خانواده را خوشحال کنی.
چرا رجوی از خانواده ها می ترسد؟
پس می بینید که رجوی با همان شمه ضد خانواده اش به خوبی فهمیده بود که حضور خانواده از بمباران امریکا برایش خطرناکتر است، و امروز به روشنی میتوان دید که تنها جایی که سلاح تزویر و ریا و لابی های گوناگون جهانی فرقه رجوی اثرش کمرنگ و می توان گفت اثر چندانی نداشته و ندارد، در رابطه با خانواده ها و حضورشان در مقابل لیبرتی است. چرا که رجوی ملعون در موضع گیری جدیدش در 11آبان 93 اوج درماندگی و بیچارهگی اش را در برابر حضور خانواده ها به نمایش گذاشته است.
در پشت ملاقات های خانوادگی با اسرای اشرف چه میگذشت؟
چون نفرات طی سالیان با تبلیغات سازمان روبرو شدند، ماها در قرارگاه اشرف انتظار داشتیم در موقع ملاقات با افراد معتاد و بیکار و….. روبرو شویم ولی با توضیحات خانواده ها جا خوردیم…. سازمان وقتی دید نفرات قالب تهی کرده و دیگر به کار دل نمی بندند نشستهایی را مرتب برای توجیه نفرات برگزار کردند و مقرر کردند اگر کسی دوبار خانواده اش به ملاقات آمدند به ملاقات آنها نرود!!؟؟؟
خاطره اولین سفر با مادرم به اشرف بعد از ۲۵ سال
ما را به درب اصلی (باب الاسد) راهنمایی کردند به نزدیک سیاج ها رسیدم برادرم را صدا زدم مادرم که کوله باری از رویا در سر داشت برادرم را صدا زد، گریه و زاری مادرم را امان نمی داد تعدادی از آنان جلو آمدند خیلی خوشحال شدیم سلام کردیم و هر یک اسم ونشانی از فرزندان خود را فریاد زدیم انگار تمام رویاهای من پوچ از آب در آمد. جواب سلام را با سنگ میدادند و شعار”برو گم شو مزدور” را نثار خانواده ها کردند.
بی حرمتی رجوی به خانواده ربطی به مبارزه ندارد
رجوی در پیام اخیرش در اعتراض به دولت عراق که چرا پیکرهای شهدای اشرف را بدون اطلاع سازمان و خانواده های شهدا دفن کرده است، می گوید: درخواستهای مکرر خانواده ها که اجساد را تحویل آنها بدهند سودی نداشته است. عجب!! اولا پس چرا این کارها را وقتی زنده بودند برای انتقالشان نکردی؟ ثانیا چه شد که اینجا ناگهان خانواده ها شدند واقعا خانواده و دیگر مزدور اطلاعات و «ننگ» و «فامیل الدنگ» نیستند؟
مستند تکاندهنده از روابط خانوادگی در مجاهدین
مرتضی پایهشناس کارگردان مستند «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» درباره موضوع فیلمش که در بخش مستند سی و دومین جشنواره فیلم فجر پذیرفته شده است به خبرنگار مهر گفت: سوژه این فیلم مستند درباره پدری است که سالها هوادار گروه مجاهدین که خود را مجاهدین خلق مینامند، بوده است. وی در سالهای اول انقلاب به کانادا می رود از اعضای فعال و تاثیرگذار این سازمان به شمار می رود و خانواده همسرش هم از اعضای این گروه بودند.

