حرف های نامتناسب آقا رحمان در توجیه دشمنی و توهین به خانواده ها!

این روزها مسئله ی خانواده ها وامکان مراجعه ی مجدد آنها به کمپ لیبرتی داغ است وسخت سبب دلواپسی فرقه ی رجوی!
این نگرانی ودلواپسی آنها بگونه ایست که با زدن به سیم آخر، از کاربرد هرالقاب زشتی درمورد اعضای خانواده هایی که بعضا بعد از دوسال بست نشینی موفق به یک ملاقات فرمالیته هم نشدند، خودداری نکرده که هیچ، بلکه شاخ دارترین ووقیحانه ترین دروغ ها را درمورد این بست نشینان مظلوم بکار میبرند.
نوشته ی بالا بلند رحمان- ش که درسایت افشاگری درج شده، درتایید سخنان من بوده ونشان میدهد که سقوط اخلاقی چه چهره ی خشن وکریه وضدانسانی راازیک انسان –  که شاید زمانی هم دنبال خدمت بمردم بوده – عرضه میکند وافشاگر کافی برای آگاهی از عملکرد دستگاه مغز شویی مسعود رجوی و عملیات کنترل ذهنی موجود درآن  میباشد!
 درنوشته ی این فرد که " نسبت یا تناسب؟! " تیتر خورده، آمده است:
"… آدم نمی داند داستان خانواده و عواطف پدر و مادر و دلسوزی رژیم را باور کند یا بیش از 600 روز عرعر بلندگوها در اشرف و تلاش برای تکرار همان سناریو در لیبرتی را "؟!
البته من بطور طبیعی کاری با رژیم وماهیت اقداماتی که مجاهدین جدا ازخلق بدان نسبت میدهند، ندارم. اما این را باچشم وگوش خود – مستقیم وغیر مستقیم که متکی به خروارها اسناد ومدارک زنده است- دیده وشنیده ام وبخاطر داشتن دوستان و همسایگانی که عزیزی را در گروگانگه رجوی دارند واظهارت آنها که جزو بست نشینان سال های 88-89 دربرابر کمپ اشرف بودند وفیلم های موجود درپیش آنها ومخصوصا حضور مستقیم یک ماهه خودم دراطراف کمپ اشرف بعنوان یک خبرنگار مستقل ومشاهدات مستقیم ماوقع، با تاسف زیاد میتوان گفت که این فردی که نام رحمان- ش رابرای خود برگزیده، مطلقا ضجه وناله های مادران وپدران پیر را یاندیده ویا دیده ودروغ میگوید!
او درنظر ندارد که بدنبال آگاهی از عزم جزم کرده ی باند رجوی برای ممانعت ازملاقات، این افراد بست نشسته بودند و سعی میکردند که درد دل ها وصدای اعتراضات خود را به هروسیله ای باطلاع فرزندان دربند خود ویا مجامع حقوق بشری جهان برسانند که بعلت بعد مسافت، چاره ای جز استفاده ازبلند گوها نداشتند تا بتوانند برای لحظه ای هم که شده روزنه ای از میان صداهای بلند گوهای داخل کمپ پیدا کرده و جمله ای را به گوش عزیزان خود یا دوستان آنها برسانند و گوشه ای ازعشق ومحبت خودرا باین فرزندان نگون بخت خود نشان دهند.
اگر آنها صدایی ولو ازطبل درنمیآوردند، چگونه این اسرا متوجه حضور فامیلان وهموطنانشان در اطراف اردوگاه میشدند؟
من با پاره ای ازجداشدگان که بعد از این بست تاریخی دوساله موفق به رها کردن خود ازمناسبات کثیف فرقه ی رجوی شده اند، به گفتگو نشسته ام که همگی اذعان دارند که بااطلاع مستقیم وغیر مستقیم ازحضور خانواده ها دریافتند که قلب های پاک وبی تمنایی بخاطر آنها میتپد واینطور نیست که دنیا ازرجوی وفرمان های هیستریک او پر شده و برعکس جهانی دیگر نیز وجود دارد ودراین جهان دیگر آنها حامیانی دارند و مجبور نیستند که تنها وتنها  " مال رجوی" باشند!
این افراد میگویند که تنها کسانی که درضلع شمالی قرارگاه به نگبانی مشغول بودند، قسمتی ازاین اعتراضات واشک ریختن و بیهوش شدن مادران وخواهران را دیده اند و نگهبانان ضلع جنوبی قرارگاه این مسائل را نمیدیده ونمیشنیده اند وتنها بعد از مدتها این اخبار درز میکرد وآنها هم اطلاعات کم وبیشی از موضوع مییافتند وجالب اینکه افراد مسئله دار به ضلع شمالی کمپ راه داده نمیشدند واین ذوب شدگان در مریم ومسعود رجوی کنترل قسمت شمالی قرارگاه را بعهده داشتند که باوجود این، اطلاعات مربوطه بطور قطره چکانی به دیگران هم منتقل میشد!
آقا رحمان به حرف های عجیب وغریب اش چنین ادامه میدهد:
" بعد از ظهر یکی از روزهای سال 1388 بود که ما خیابان اصلی اشرف را نظافت می کردیم. مدتها بود سیرک خانواده ها جلوی درب ورودی اشرف با بلندگو و طبل و دهل راه افتاده بود. مزدوران به نوبت آمده و شروع می کردند. یکی به اسم برادر تهدید می کرد خاک اشرف را به توبره خواهد کشید! دیگری که خود را خواهر می نامید دنبال برادرش بود که با دستان خودش خفه اش کند! بعدی با محبت پدری اش از سربازان فداکار عراقی برای سرکوب و قتل عام ما تشکر می کرد! یکی دیگر، مادرانه آرزو می کرد که بتواند پس از قیمه قیمه کردن بچه اش زبانش را از قفایش بیرون بکشد "!!
کدام تهدید به خفه کردن برادر  ویادعوت ازسربازان عراقی برای کشتار شما؟؟ کدام مادر میخواست بچه اش را قیمه قیمه کند؟
شما این حرف ها راازبست نشینان قهرمان دراطراف کمپ اشرف ابدا نشنیده اند، چون نبوده که بشنوید پس اگر فرد ی باشید که گوشه ای ازوجدانتان هنوز باقی است؟!، این خبرهای دروغ را از مسئولین درجه اول سازمان شنیده اید ودرغیر اینصورت فردی دروغگو  وکلاش تشریف دارید!
دروغگویی این فرد چنین ادامه مییابد:
"… مزدوران که بوزینه وار از همه جای در آویزان بودند و تاب می خوردند وقتی حرکت ما به سمت در را دیده وحشت زده پایین آمده و پا به فرار گذاشتند.
این، البته، تاریخچه عبارت «فامیل الدنگ» است ولی خود فامیل الدنگ تاریخچه ای به طول و عرض تاریخ بشر دارد یعنی زمانی که هابیل توسط داداش قابیلش آنهم برای دلیلی شرم آور ترور شد. در واقع اجداد همه فامیل الدنگ به همین جناب قابیل برمی گردد و بعداز آن بود که انواع و اقسامش در تاریخ تولید مثل شد ".
مزدوران که اعضای خانواده های امثال رحمان خان باشند وبه لقب بوزینه مفتخر شده اند، درصورت عدم سخت گیری مامورین عراقی، براحتی وارد کمپ میشدند ومیدانستند که بجز آقا رحمان ها، همه ی اسرا خوشحال خواهند شد ودیدار پراحساس وانسانی درمیان خواهد بود که بدبختانه مقررات دولت عراق برضرر خانواده ها شد ونتوانستند وارد کمپ شوند وگرنه کسی به حملات چند ده نفری شما توجهی نمیکرد!
من شخصا این شعار" فامیل الدنگ ما" را بارها اززبان دخترانی که در صد متری ما وجلوی آفتاب حاضر میکردند را دیدم که ضمن اینکه فروغی نداشت، خانواده ها هم ابدا باین دخترکان نگون بخت خود اعتراض نمیکردند وبلکه با شدت بیشتری به حال آنها که مجبور به توهین به نهاد مقدس خانواده ها بودند، گریه کرده وبررجوی که آنها را بدین کار زشت وادار میکرد، لعن و نفرین میکردند!
نوشته ی رحمان خان وارد مقولات تاریخی و… شده و چنین ادامه مییابد:
" زن نوح که در قران گفته شده جزء کافران بوده است به مردم می گفت نوح دیوانه است و هرگاه کسی به او ایمان می آورد به سران قوم (همان نیروی انتظامی و پلیس110) خبر می داد. پسر ناخلفش هم بهتر از ننه اش نبود. آذر، عمو یا پدر ابراهیم و زن لوط و برادران یوسف و فرعون شوهر آسیه و سامری و قارون پسرخاله های موسی طبق برخی روایات، مادر مصعب بن عمیر و پدر حذیفه و جعفر کذاب برادر امام زمان همه از قماش همین فامیل الدنگ بودند ".
البته این قیاس مع الفارق است ومسعود رجوی وشما موقعیت نوح  و… را ندارید که کاری با خانواده ها بکنید که مثلا او کرد! هیچ تشابه زمانی ومکانی دراین نقل قول شما ازقرآن با آنچه که درمناسبات فرقوی شما میگذرد، وجود ندارد وشما صرفا درمقام سوء استفاده ازقرآن – بدون توجه به شان نزول مطالب – یاوه میگویید!
دوباره میخوانیم:
" علاوه بر این موارد متعدد، هر جا هم که بین روابط و عواطف خویشاوندی حتی سالم و مثبت، و منافع و مصالح مبارزاتی و انقلابی تضاد و برخوردی پیش می آمده است قاطعانه پیشبرد مسئولیت و وظیفه انقلابی و تکاملی بوده است که از طرف انبیا و اولیا انتخاب می شده است. ابراهیم در جواب هاجر گریان که می پرسد تک و تنها در این بیابان با این کودک شیرخواره چه کند تنها دعا می کند که خدایا من بخاطر فرمان تو همسرم و کودکم را در این بیابان سوزان تنها می گذارم تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد ".
بازهم این مقایسه ی غلطی است و شما مقام وموقعیت ابراهیم خلیل اله را ندارید وماموریتی که او داشت مبارزه با بت پرستی بود و حال آنکه شما بعنوان بت پرست تشریف دارید و بت شما پرخطر تر از بت دوران ابراهیم وشخص بوالهوسی بنام مسعود رجوی است!  
دوباره میخوانیم:
" حضرت زینب بخاطر همراهی با امام حسین در عاشورا با داشتن 6 فرزند در آن سن و سال از همسرش جدا شد. در همین تابلوی جاودان است که تازه دامادهایی مثل زهیربن قین و قاسم می درخشند. با همین رویکرد است که میرزاکوچک خان به همسرش نامه نوشت که هر تصمیمی می خواهی درباره آینده خودت بگیری, آزاد هستی و همین گونه بود که مصدق خروشید که وقتی پای منافع ملت ایران درمیان باشد نه زن دارم و نه بچه و با چنین تاریخ غنی و افتخارآمیزی است که امروز خواهر مجاهد خلق آزاده ما سمیه که مظهر و بینه ای از آیه زیبای (یخرج الحی من المیت) است، کتاب می نویسد و افشاگری می کند. فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. خدایش خیر دهد "!
البته آن بزرگواران خودشان تصمیم گرفته بودند که درموقعیت خاص زمانی ومکانی دست باین فداکاری ها بزنند ولی اگر فداکاری موهوم درکار شما وبا تصمیم خودتان درکار باشد، نیست و این تصمیم بشما تلقین وتفهیم شده وخودتان اراده ای در اتخاذ آن نداشتید!
آن آزاد مردان وآزاد زنان بدون اینکه تحمیلی درکار باشد،  شخصا دست به اتخاذ چنین تصمیمی گرفتند واجبار ومارک زنی و تهدید، شکنجه، سربه نیست کردن وتحویل زندان مخوف صدام دادن درکار نبود که درمورد شما بود!
در فشانی آقا رحمان چنین ادامه مییابد:
" سوره تبّت یکی از بهترین و گویاترین و کوبنده ترین شعار قرانی در لغو امتیازات خونی و خانوادگی است. تاثیر ضدیت ابولهب که خودش هاشمی و عموی پیامبر بود به مراتب از ابوجهل مخزومی و ابوسفیان اموی بیشتر بود و اذیت و بلایی که وی و خانواده اش بر سر پیامبر آوردند به حدی بود که خدا که معمولا اسم نفر مشخص را کمتر در قرآن می آورد و بیشتر عملکردها را ذکر می کند با شدیدترین بیان وارد می شود و تیغ را می کشد که… تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ {تبت – 1}
یعنی رجوی بفرض محال پیامبر است واعضای خانواده های شما ابو لهب؟
جریان بنوعی عکس آنچه که شما مطرح کرده اید، میباشد. ابولهب طرفدار بت پرستی بود مانند شیفتگان رجوی ولی شما ابدا سندی درمورد بت پرست بودن خانواده ها که ماموریت کوبیدن آنها این بار بعهده ی شما آقا رحمان گذاشته شده، موجود نیست! آیا دلتان به حال خودتان نمیسوزد که برای توجیه مناسبات برده داری وبت پرستی موجود در فرقه ی رجوی ازقرآن مایه میگذارید؟؟!
آقا رحمان ادامه میدهد:
" با غور در لابلای تاریخ تصوف ایران دیده می شود که گذشته از اینکه صوفیه اهتمام چندانی به اهل و عیال نداشته و خود را تماماً وقف حضرت دوست کرده و دل در گرو او داشته اند، همیشه صوفی و سالک راه حق در بین انواع کششها و تمایلات فردی و خونی و نسبی و سببی و خانوادگی اصل را به جانان حقیقی و معشوق ازلی و ابدی اش می دهد. حتی طالب مبتدی هم برای ورود در سلک اهل حق دربین 5 وسیله فقری که به شیخ و مرشد خود می دهد علاوه بر چلوار (بیانگر کفن و گویای فرمان پذیری مطلق تا آخرین نفس) و جوز (تجسم سر و تعهد بر محرمیت اسرار) و سکه (مظهر ثروت و پیمان بستن برای طلاق دنیا) و نبات (شیرینی تولد ثانوی) باید انگشتری هم به پیر خود بدهد که به معنای تعهد وی بر ارادتی انحصاری به حضرت حق است ".
.من بدون اینکه نظر بدهم که با کردار اهل تصوف موافق یا مخالفم، این رویه را با زندگی مدرن امروزی ومسائل حقوق بشری که اقلا ازطرف مردم بطور جدی وصمیمانه مورد استقبال است، همخوان ندانسته ویک طرزتفکر مربوط به دوران های تاریخی سپری شده میدانم!
بلی در این مورد شما هم صوفیانه عمل کرده وانگشترهای عروسی و… را به مرشد اعظم خود تقدیم کردید دنیا وهمسران خود را طلاق دادید تا رجوی بجای شما ازاین مزیت دنیوی وبطور منحصر بفرد استفاده ی بهینه میکند وسر شما رابه نوشتن این ترهات پرتناقض وادارسرگرم سازد. آیا میدانید که رواج حرمسراداری درتشکیلات شما ماحصل این مرید ومرادی جنایتکارانه وناقض حقوق بشری است!
این بار آقارجمان بدجوری بند را برآب داده وضمن دروغگویی بزرگ ونشان دادن موقعیتی برای فرقه ی رجوی که ابدا بدان نمی چسبد، نوشته است:
" اگر ما توانستیم رژیم را با این وضع کمردرد حاج آقا ظریف با ویلچر هم که شده پای میز مذاکره بیاوریم… اگر ما بلایی برسر رژیم آورده ایم که علنا در نمازجمعه می گویند «وضع خراب است»…..و بالاخره اگر ما با چشم پوشی آگاهانه نسب و رابطه خونی، به نفع تناسب با آرمان مردم ایران و انتساب به سازمان مجاهدین، پایداری شگرف و بی نظیر و پرشکوهی را رقم زدیم که چشم دوست و دشمن را خیره کرده است، " پس دیگر این ادا و اصول خانواده و خاله خاله بازی که دیگر عددی نیست "!
درمورد سطور اول این پاراگراف و درشت گویی ها فقط میتوانم بگویم که تهمت سختی بر فرقه ی رجوی زده اید که ربطی بمن ندارد!
اما با اعلام صریح موضع تان درمورد خانواده ها که منطبق با کتابچه ی رجوی دراین مورد است، ازشما تشکر باید کرد!
صابر
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا