جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
  • دیدار فواد بصری مسئول انجمن نجات اراک با خانواده رضا زنگنه 25 خرداد 1404

    دیدار فواد بصری مسئول انجمن نجات اراک با خانواده رضا زنگنه

    روز سه شنبه 20 خرداد ماه 1404 فواد بصری؛ مسئول انجمن نجات اراک با حسن زنگنه برادر رضا زنگنه از اعضای گرفتار در کمپ آلبانی سازمان مجاهدین خلق دیدار و گفتگو کرد. رضا زنگنه سالها و بلکه دهه هاست که در تشکیلات مجاهدین خلق به سر می برد و بر اساس قوانین ضد انسانی حاکم […]

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی 16 تیر 1392

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی

چندین سال است که از شما خبری ندارم و خیلی دلم برای شما تنگ شده طی این چند سال از شما شماره تلفن و صندوق پستی نداشتم که با شما تماس تلفنی و یا نامه ای برای شما ارسال کنم اوضاع شما را از انجمن نجات و نشریه مربوط به آن را دنبال می کنم معلوم می شود که اوضاع وخیمی داری هر چه فکرش را می کنم عقلم به جایی نمی رسد که برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی

نامه ای به رضا سلامی اسیر در فرقه رجوی 01 بهمن 1391

نامه ای به رضا سلامی اسیر در فرقه رجوی

چرا این همه مدت ما را از خودت بی خبر گذاشتی. من تا حدودی می دانم که شما کجا زندگی می کنید این چه جور جایی است که شما جرات ندارید یک نامه برای خانواده خود ارسال کنید واقعا طی این چندین سال خود و همسرت مریم نقدی کجا را گرفته اید و به کجا رسیده اید غیر از این که بهترین دوران زندگی خودتان را برای هیچ و پوچ از بین بردید شما از چه آزادی برخوردارید شما می توانید برای خودتان تصمیم بگیرید یا کسان دیگری برای شما تصمیم می گیرند

نامه ای به علی اصغر دیو سار اسیر در فرقه رجوی 09 دی 1391

نامه ای به علی اصغر دیو سار اسیر در فرقه رجوی

چندین سال برای هیچ و پوچ بهترین دوران زندگی خودت را از بین بردی به کجا رسیدی و چه چیزی نصیبت شد فقط یک سری آدمها را نگران خودت کردی مستمر به شما فکر کنند واقعا توانی برای شما مانده که می خواهید به اصطلاح مبارزه کنید بعد از چندین سال خودت را در آیینه نگاه کردی که چه بلایی بر سر خودت آوردی الان هم مطلع شدم شما را برده اند به کمپی در کنار فرودگاه بغداد از خودت چی داری زندگی داری؟

نامه ای به شکوه قاسمی اسیر در فرقه رجوی 06 دی 1391

نامه ای به شکوه قاسمی اسیر در فرقه رجوی

من پدرت هستم، پدری که سالهاست در حصرت دیدن شماست طی این سالها از دوری شما من و مادرت رنج می بریم و شکسته شده ایم چندین سال است شما را ندیده ایم و نگران شما هستیم و تا به حال نامه ای برای ما ارسال نکرده اید که لااقل از احوال شما جویا شویم در جایی زندگی می کنی که نامه و یا تماس تلفنی نمی توانیم با شما داشته باشیم طی این سالها که معلوم نیست برای چی آنجا مانده ای چیزی برای شما مانده است بهترین دوران جوانی خودت را به چه دلیل از بین بردی

نامه مادری دل شکسته به فرزندش مصطفی فروغی اسیر فرقه رجوی 03 تیر 1391

نامه مادری دل شکسته به فرزندش مصطفی فروغی اسیر فرقه رجوی

امید وارم که حالت خوب باشد سالهاست خبری از تو ندارم این رسم روزگار است که حق مادری بایستی اینگونه جواب داده شود من همیشه به فکر تو هستم و همیشه تو را یاد می کنم. طی این سالها یک نامه از تو نداشتم که لااقل از احوال شما جویا شوم برادرت محمد رضا پیش من زندگی می کند آنهم نگران شماست در خانه ما جای شما خالی است بعضی وقتها با برادرت از خاطرات قدیم با یکدیگر صحبت می کنیم و تو را یاد می کنیم به چه دلیل تا به حال تماسی با من نداشتی و نامه ای برای من ارسال نکردی در کجای این دنیا قرار گرفته ای که یک ذره عاطفه در درون تو باقی نمانده

نامه ای از خواهری منتظر به رضا زنگنه اسیر فرقه رجوی 24 فروردین 1391

نامه ای از خواهری منتظر به رضا زنگنه اسیر فرقه رجوی

وقتی از پیش ما رفتی من دیگر تنها شدم. طی این چندین سال هیچ نامه ای از تو بدستم نرسید که از احوالات شما مطلع گردیم و در مقابل من هیچ راهی نداشتم که با شما ارتباط برقرار کنم. و همیشه نگران احوالات شما بودم. یاد آن روزها بخیر که در اتاقت با هم می نشستیم و خاطرات خودت را برایم تعریف می کردی و در کنار خاطرات مرا نصیحت می کردی چی شد که از جایی سر در آوردی که همه اهل فامیل در تعجب مانده اند. جایی که به شما اجازه نمی دهند حتی یک تماس چند دقیقه ای با خانواده ات داشته باشی

نامه به محمد جعفر نجفی اسیر فرقه رجوی 27 دی 1390

نامه به محمد جعفر نجفی اسیر فرقه رجوی

من و مامان و علی برای دیدار با شما به عراق سفر کردیم پشت درب پادگان اشرف چند روزی حضور داشتیم که شاید بتوانیم با شما دیداری داشته باشیم ولی متاسفانه موفق نشدیم. خداوند انسان را آزاد آفرید که آزاد زندگی کند ولی سران پادگان اشرف آزادی را از شما گرفته اند مگر یک انسان می تواند انسان دیگری را استثمار خود کند شبها به پادگان اشرف نگاه می کردم از درون می سوختم چرا برادرم در این رابطه فریب خورد و در دام کسانی افتاد که فقط به دنبال منافع فردی خود هستند

نامه ای به محمد جعفر نجفی؛ اسیر فرقه رجوی 12 دی 1390

نامه ای به محمد جعفر نجفی؛ اسیر فرقه رجوی

من و مادر و مهین با کلی مشکلات روحی که مادر داشت عازم کشور عراق شدیم که فقط با شما بعد از چندین سال ملاقاتی داشته باشیم. بخصوص مادر وقتی به کشور عراق رسیدیم اشک شوق می ریخت که بعد از چندین سال فرزندم را ملاقات می کنم. چند روزی که ما در کنار سیاج اشرف بودیم مادر خیلی شما را صدا زد ولی متاسفانه جوابی از شما نگرفت کجاست آن معرفت و انسانیت که دل مادرت را این گونه می شکنی این رسم روزگاری است که رجوی در درون شما حاکم کرده است عاطفه را در درون شما از بین بُرده.

نامه خانواده آقای صالح به فرزندشان تقی صالح اسیر در فرقه رجوی 07 آذر 1390

نامه خانواده آقای صالح به فرزندشان تقی صالح اسیر در فرقه رجوی

من با کلی مشکلات جسمی فقط برای ملاقات با شما به عراق سفر کردم خودم را نزدیک دیوارهای قلعه مخوف و نفرین شده رساندم آرزو داشتم که شما را ملاقات کنم ولی متاسفانه با کسانی مواجه شدم که به من توهین می کردند و حریم حرمت من پیرمرد را نگه نداشتن. در مسیر پادگان اشرف با خودم فکر می کردم که بعد از چند سال تقی را می بینم و آن را در آغوش می گیرم. ولی عکس آن ثابت شد

جلسات انجمن نجات استان مرکزی با حضور خانواده ها 28 شهریور 1390

جلسات انجمن نجات استان مرکزی با حضور خانواده ها

روز یک شنبه مورخ 20/6/90 و سه شنبه 22/6/90 خانواده های درد کشیده و رنج کشیده در محل دفتر انجمن نجات اراک گرد هم آمدند. مسئول انجمن نجات ضمن خوش آمد گویی به حاضرین در جلسه شرایط فعلی در پادگان اشرف و عمل کرد فرقه نسبت به فرزندانشان را برای خانواده ها تشریح کرد. متعاقبا خانواده ها بصورت نوبه ای در رابطه با ضد انسانی بودن فرقه سخن گفتند و اعلام آمادگی خود را برای فعالیت تا آزادی فرزندانشان از فرقه را اعلام کرده

نامه خانواده گلچین، به علی نقی گلچین اسیر در فرقه رجوی 18 مرداد 1390

نامه خانواده گلچین، به علی نقی گلچین اسیر در فرقه رجوی

بابا الان من کلاس سوم هستم و محمد حسین کلاس اول دبستان دو تایی نوشتن را یاد گرفته ایم این آرزو در دلمان مانده که شبها تو به ما املاء بگویی و به سئوالات بی شمار ما پاسخ بگویی. بعضی وقتها توی کوچه و یا مدرسه وقتی پسری را می بینم که دستش تو دست پدرش است ناگهان بغض گلویم را می گیرد و ناغافل شروع به گریه می کنم

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی 09 مرداد 1390

نامه خانواده عبدی به فرزندشان سعید عبدی اسیر در فرقه رجوی

پس تکلیف دل شکسته مادرت، دستان پینه بسته پدرت، خستگی همسرت و دل تنگی دخترت سپینود چی می شود؟ دوری تو وجودمان را خورده به چه دلیل عمرت را در آن اُردوگاه برای هیچ و پوچ داری از بین می بری و دل ما خانواده ات را خون کردی؟ سعید جان خانواده ات خیلی نگران تو هستند آغوش وطن و آغوش خانواده ات برای تو باز است دخترت و همسرت خیلی دلشان برای تو تنگ شده است

blank
blank
blank