بازگشت به اشرف - خداحافظی با سلاح خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و هشتم
در خواست خانواده محمد بهاری از مسئول جستجوی صلیب سرخ
پدر و برادر آقای محمد بهاری در دیداری که با مقامات محترم صلیب سرخ آقایان آندریاس و بروس جان گراهام در دفتر انجمن نجات ارومیه داشتند نامه و مدارکی را تحویل دادند که دال بر حضور آقای بهاری در قرارگاه اشرف بود واز مقامات کمیته بین المللی صلیب سرخ تقاضا کردند تا نسبت به روشن شدن وضعیت فرزندشان اقدام نمایند.
خاطرات اسارت فواد بصری – قسمت دوم
با پذیرش قطعنامه، نفرات خیلی زیادی زن و مرد تحت پوش عملیات سرنگونی از خارج به عراق منتقل کردند در مقرها با کم بود جا مواجه بودند نفرات جدید شب ها در سالن غذا خوری استراحت می کردند. رجوی در رابطه با عملیات نشست توجیهی را در سالن اجتماعات برگزار کرد. در نشست گفت رژیم قطعنامه را پذیرفته وما هر چه زود تر بایستی به سمت ایران حرکت کنیم هماهنگی ها را با صاحبخانه (صدام) انجام دادم.
گذشته، چراغ راه آینده – قسمت یازدهم
در واقع گزارش این ملاقات را آنطور که مجاهدین با آب و تاب در سایت های خود انعکاس داده اند نبوده و نیست مجاهدین در بزرگنمائی و غلو کردن شهره اند و از کاه کوهی می سازند تا به نیروهای خود روحیه بدهند و از طرفی چون در جنگ عملی و رویا روی با رژیم آچمز شدند و صحنه را ترک کرده اند با این نوع تبلیغات می خواهد لج رژیم را درآورند و جبهه جنگ روانی را با وی بگشایند. در واقع این نوع ملاقاتها و دید و باز دید ها پوشال است و بقول معروف”سرکاری است” یعنی غربی ها مجاهدین را سرکار گذشته اند.
رهبری مجاهدین آماج حملات انتقادی خانواده ها
اینکه مسعود رجوی و خانم مریم عضدانلو از درک احساسات خانوادگی و عواطف و علائق اعضای خانواده های افراد مستقر در قرارگاه اشرف عاجز و ناتوان هستند، شکی نیست. اما مهم است آنان بفهمند و درک کنند خود دختر و پسری دارند که همیشه در کنارشان و با آنها زندگی می کنند و در این شرایط کشیدن حصار مستحکم تشکیلاتی به دور افراد مستقر در قرارگاه اشرف به خاطر مانع شدن از هر گونه ارتباط آنان با اعضای خانواده هایشان در طی بیش از دو دهه، امری نامطلوب، غیر انسانی و غیر اخلاقی ست.
اسماعیل وفا یغمائی و فرقه مجاهدین
اسماعیل به خلق(مردم) به همان اندازه عشق میورزید که در شعر و سروده هایش بیان میکرد. در مقابل قید وبند تشکیلاتی مقاومت میکرد و تن به اجبارات نمیداد. روحیه انسان دوستی و عشق به محرومان و مظلومان از وجودش خارج نمیشد. سال ها شاهد بودم که مسئولان فرقه مجاهدین انواع و اقسام فشار ها و شکنجه های روحی و جسمی را به او وارد کردند تا اسماعیل را عوض کنند اما موفق نشدند.
خاطرات منصور تنهائی – قسمت هفدهم
در ماجرای طلاق های اجباری یا به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک تعدادی از افراد و نیروها که با موضوع طلاق دادن همسران خود و متلاشی شدن کانون خانواده هایشان سخت مخالف بودند و خواهان خروج از تشکیلات و قرارگاههای عراق در سازمان شدند. آنها پاسپورت نداشتند و به این خاطر امکان خروج و یا فرار از قرارگاههای سازمان در عراق را نداشتند. مسئولین سازمان نه تنها به خواسته منطقی این افراد تن ندادند، بر خلاف انتظارشان آنها را به مکانی که به قلعه معروف بود، بردند.
دوری تو بسیار آزارمان می دهد
علی جان به خودت فکر کن که چه سال های خوب جوانی در کجا و با چه افکاری گذشت. چه قدر من و مادرت چشم انتظار تو باشیم. لااقل به من و مادرت فکر کن که برای یک بار هم که شده در اواخر عمرمان تو را در اغوش بگیریم. پسرم به تو قول می دهم هر کاری که از دست ما بر می آید کوتاهی نمی کنیم و برای آزادی و برگداندن تو به وطن عزیز از هیچ کاری دریغ نمی کنیم…
از اندیشه ی منفی تا اندیشه ی مثبت
لذا اینبار ما تصــمیم گرفته ایم بدون نگرانی و با خیال راحت و آرامش شما را توسط سازمان ملل به کشور برگردانیم دل همه ما به تو تنگ شده و بویژه من همواره به یاد تو بوده و هستم و حداکثر سعی و تلاش خود را کرده و میکنم تو را انشاء ا… به ایران برگردانم از جهت محل زندگی و شغل نیز نگران نباش همه اش را برایت تهیه می کنیم – فقط یک سوال مهمی از مسئولین سازمان شما دارم که این چه خلق دوستی است که اجازه تماس حتی تلفنی را به تو نمیدهند تا یک خانواده ی بزرگ از نگرانی چندین ساله (حدود 19 سال) خارج شوند و اگر یک ذره انسانیت دارند اجازه دهند اولاً با ما تماس آزاد داشته باشی و دوماً به میل و رغبت خودت و با کمک ما به کشورمان برگردی
نامه های آقایان فتح الله فتحی و آقای کیوان رادبین به خواهران نوروزی
آقای فتح الله فتحی (علی) که 4 سال قبل به دنبال سرنگونی دیکتاتوری صدام حسین در عراق از سازمان مجاهدین خلق جدا شده و نهایتا خود را به آمریکا رسانده است، بدنبال درج دادخواهی خواهران نوروزی در خصوص قتل مشکوک زنده یاد سعید نوروزی در سایت سحر، نامه زیر را برایشان ارسال داشته و اعلام آمادگی نموده است تا به عراق مسافرت کرده و در خصوص این پرونده شهادت بدهد. این نامه از طرف خانواده نوروزی در اختیار بنیاد خانواده سحر در بغداد قرار گرفت…
گریز از خود واقعی، گریز از حقیقت است
به زبان ساده تر می خواهم بر شکاف عمیق و تعمق برانگیز میان شخصیت حقیقی و شخصیت مجازی تان انگشت بگذارم. باز کردن این موقعیت حساس و بعضا پر چالش و سوال برانگیز اگر کمی نسبت به خودتان جدیت داشته باشید و نسبت به جایگاه واقعی تان حساسیت لازم، می تواند به بازگشت و احیای دوباره و حصول به وزن واقعی تان چه از موضع یک عضو اپوزیسیون و چه از موضع یک آرمان گرای واقع بین و آماده به تغییر تاثیرات تعیین کننده ای بگیرید. کمااینکه پیش از شما نیز کسانی بوده اند که در چنین موقعیت هایی با درک واقعیت امر پیش از اینکه بر تشخص عاریه ای و اعتباری خود اصرار و پافشاری داشته باشند
دادخواهی خانواده نوروزی علیه سازمان مجاهدین در خصوص قتل سعید نوروزی
ابتدا به خواهرانش اطلاع دادند که او در بمباران عراق کشته شده است و در نشریه شان نیز همین موضوع را به چاپ رسانده و از او به نام شهید یاد کردند. سپس گفتند که در حین درگیری با نظامیان رژیم ایران به قتل رسیده است. اما بعد گفتند که یک نفوذی دستگاه اطلاعات رژیم ایران سعید را از پشت زده و فرار کرده است. حتی موضوع خودکشی را هم طرح کردند. از مدتها قبل او بطور پنهانی نامه هایی به خانواده اش میداد که خواهان جدایی است و درخواست کمک میکرد و البته خواسته بود که درخواست های وی رو نشود زیرا که او را اذیت خواهند کرد. نامه های سعید نوروزی تماما موجود و قابل ارائه است.
تا انقلاب مهدی. نامه ای به مهدی سامع
سال 78 بود و شما به اتفاق خانم هشترودی و سایرین آمدید به مرکز ما در اشرف جهت بازدید. دو نکته ی جالب توجه هست که اول دومی را برایتان نقل می کنم. یکعده بچه ها در هنگ بودند که همه خود را مارکسیست و کذا می خواندند. (خوشبختانه یکی شان الان ایران است و چون حقوق از جایی نمی گیرد وضع سلامتیش بهتر شده یعنی تمایلات کاپیتالیستی و سرمایه داری پیدا کرده و شده بیزینسمن!) اینها آنجا گیر کرده بودند و قصد داشتند جدا بشوند می خواستند هر طور شده با شما گفتگو کنند. دوستان خوب شما در سازمان متوجه شدند و اینها را کمک کردند که اصلا در آن نشست شرکت نکنند. بخندید آقا و ته دلتان بگویید ارواح عمه شان، من خودم محتاج کمک بوده ام…

