بازگشت به اشرف - خداحافظی با سلاح خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت پنجاه و هشتم
تا انقلاب مهدی. نامه ای به مهدی سامع
سال 78 بود و شما به اتفاق خانم هشترودی و سایرین آمدید به مرکز ما در اشرف جهت بازدید. دو نکته ی جالب توجه هست که اول دومی را برایتان نقل می کنم. یکعده بچه ها در هنگ بودند که همه خود را مارکسیست و کذا می خواندند. (خوشبختانه یکی شان الان ایران است و چون حقوق از جایی نمی گیرد وضع سلامتیش بهتر شده یعنی تمایلات کاپیتالیستی و سرمایه داری پیدا کرده و شده بیزینسمن!) اینها آنجا گیر کرده بودند و قصد داشتند جدا بشوند می خواستند هر طور شده با شما گفتگو کنند. دوستان خوب شما در سازمان متوجه شدند و اینها را کمک کردند که اصلا در آن نشست شرکت نکنند. بخندید آقا و ته دلتان بگویید ارواح عمه شان، من خودم محتاج کمک بوده ام…
هنوز چراغ های امیدمان خاموش نشده
و اما بدان پس از گذشت 27 سال در اسارت (اردوگاه های مختلف) و هم اکنون در قرارگاه اشرف” که البته این حق تو نبود” هنوز چراغ های امیدمان خاموش نشده و در تمام خانه هایمان در وطن انتظار ورودت را به آغوش مان لحظه شماری می کنیم و من خیلی خوب می دانم علیرغم گذراندن عمرت را به سختی و مشقت فراوان چقدر بردباری و صبوری را در بیش از ربع قرن پیشه ی خود کردی و یقین داشته باش که هیچ خلل به مهربانی ها و امید های پیش رو وارد نشده است.
نامه ابراهیم خدابنده به آقای اسماعیل وفا یغمائی
نمیخواهم سرتان را درد بیاورم. گفتنی زیاد است و امیدوارم فرصتی بشود تا تاریخ شفاهی سازمان مجاهدین خلق و آنچه برای جذب، حفظ و کنترل نیرو و همچنین پول انجام دادند و آنچه که بر سر کسانی که میخواستند جدا شوند آوردند نوشته و تنظیم گردد. در این خصوص صدها و بلکه هزاران شاهد زنده در داخل یا خارج از کشور وجود دارند که هر کدام داستان ها دارند. اگر وزارت اطلاعات توانسته باشد تمامی این افراد را به دروغ گفتن مجبور نماید واقعا شاهکار تاریخی کرده است.
نامه آقای امیر صفائیان به بنیاد خانواده سحر
در ابتدای امر آنها به بهانه های مختلف طول میدادند و میگفتند مسیر بیابانی است و طول میکشد تا حسین را بیاوریم. به این بهانه ها داشتند حسین را توجیه و به لحاظ ذهنی آماده میکردند و به همین دلیل حسین به محض دیدن من شروع به توهین کرد. آنها تلاش میکردند که من و اکبر را به داخل ببرند و بتول را از ما جدا کنند که معلوم نبود قصدشان چیست.
شبانه روز چشم انتظار برگشتن تو هستم
می دانم انتقام زجرهایی و شکنجه هایی که به تو و ما داده به یاری خدا و آقا امام حسین در همین دنیا پس خواهند داد. انشاء ا… من دوست دارم باهات حرف بزنم ولی نه توی نامه. دلم می خواهد خودت را در آغوش بگیرم و برایت درد و دل کنم. تو می دانی که از تمامی بچه هایم عزیزتر بودی. من نزدیک به هشتاد سال سن دارم و بسیار مریض حال هستم.
معرفی یکی از چماقداران سازمان مجاهدین خلق به نام لیلا جزائری
لیلا جزائری به ارگان های انگلیسی از قبیل وزارت خارجه و پارلمان تحت عناوین جعلی نظیر انجمن زنان ایرانی و یا انجمن ایران و انگلیس مراجعه میکند و با آنها که مایل نیستند با سازمان مجاهدین خلق یا شورای ملی مقاومت دیدار داشته باشند ملاقات میکند. او همچنین مصاحبه ای با برمینگهام پست که ترتیب آن توسط لرد کوربت حامی سازمان مجاهدین خلق داده شده بود داشت که در آن اتهامات دروغی در خصوص جداشدگان از فرقه رجوی مطرح نمود.
تو با صداقت بودی، تو پاک هستی، ما ایمان داریم
از دست مان هر کمکی و یاری و فداکاری برآید برای نجات تو عبدالرضای عزیزمان انجام می دهیم تا به آغوش خانواده ات برگردی تا بقیه عمر را بدون ظلم و ستم سازمان زندگی کنی و یک زندگی عادی داشته باشی. هیچ کدام از ما افراد خانواده ات به ارواح خاک پدر مان که تو نور چشمانش بودی، نه سرزنشت می کنیم
پرسش های مادری چشم انتظار و خودکامگی رهبران مجاهدین
چرا به پسرم اجازه نمی دهید که با مادر چشم براهش تماس بگیرد؟ اینک مادری چشم براه فرزندی است که با شیره جان بزرگ کرده و الان بعد از چندین سال آرزوی شنیدن صدای پسرش می باشد. سخن من با شما که اصطلاح مجاهدین خلق را یدک می کشید این چه مجاهدتی است و این چه مکتب و مرامی است که در آن اجازه نمی دهد مادری با فرزند خودش حتی با یک تلفن صحبت بکند
نامه خانواده ایران پور به عزیزان در بندشان
ما می دانیم که شما تحت مسئول هستید و این حرف ها را تحت فشار سازمان و مسئولین خود گفتید و مجبور به انجام این کار شده اید،آغوش تمام ما برای پذیرفتن شما باز است،با این کار شما و امثال آن ذره ای علاقه ما نسبت به شما کاسته نخواهد شد، ما شرایط شما را به خوبی درک می کنیم. پاره های تنم، عزیزان دور از وطنم، احمد و رضا جان ما با تمام قدرت هر گونه حمایتی که لازم باشد از شما می کنیم تا شما بتوانید به زندگی عادی برگردید
یادی از فراموش شدگان
البته مجاهدین هم تمایلی به حل و فصل کار این افراد نداشتند،چرا که اگر اینها به اروپا و امریکا آورده شوند، مشکلاتی در خود اشرف پیش آمده و افرادی خواهان جدایی خواهند شد.چنان که همین الان هم یک کمپ از کسانی که نمی خواهند در روابط مجاهدین باشند و نمی خواهند به تیف بروند در همان اشرف تشکیل شده است.
احساسات جریحه دار شده
خانواده آقای محمد رضا فرجی پور مدت بیست سال است از دیدن ایشان و یا شنیدن صدایش محروم مانده اند، زیرا بر همگان آشکار است، محمد رضا نیز همچون سایر افراد به اسارت کشیده شده در قرارگاه اشرف از هیچگونه امکانات و یا اختیاری برای تماس با دنیای بیرون از قرارگاه اشرف ندارد و مسئولین فرقه مجاهدین اصولا از هر گونه تماس و یا ارتباط عاطفی انسانها بشدت آشفته شده و با تحلیل های بیمارگونه، احساسات و عواطف خانواده ها و افراد مستقر در قرارگاه اشرف را متاسفانه به هیچ می شمارند.
یاد یارمهربان « الهام شواهد »
سعید نوروزی به تعبیر نازنین خواهرش سهیلا نوروزی « در آن روز جهنمی وشوم »! همراه 4 تن ناراضی دیگر: محمود رضا کاوندی، جواد طهماسبی، محمد رضا احمدی، علی مصطفوی، به طریقه یی مافیایی درقرارگاه بدنام اشرف، قلعه ی دیو رجوی، درون اتومبیلی به ضرب گلوله های ننگین به شهادت رسیدند، چرا که به گمان رجوی آرزوی فرار و دست شستن از فرقه ی جنایتکار در ذهن پریشان ودل پشیمان ومایوس از وعده های رجوی داشتند.

