مصاحبه محمد حسین سبحانی با مهدی خوشحال – قسمت اول

به هر حال تا زمانی که صدام حسین زنده بود و حکومت می کرد، مسایل مجاهدین با امروز فرق می کرد. امروز درها باز شده. مردم می توانند بروند داخل خاک عراق، حتی شما می توانید بروید. خانواده ها می توانند بروند. قبلاً خانواده ها فکر می کردند نمی توانند و فکر می کردند آنجا امن است. زمان صدام حسین به هر حال امنیت بیشتر بود. این همه جنگ و کشتار و ناامنی و اخباری که منتشر میشه، نبود. الان روزانه هزاران هزار ناامنی برای شهروندان عراقی است، اینها همه را من و شما و مردم می شنوند و نگران کسانی که آنجا ماندند و حتی خانواده های ما در آنجا، هستیم.

محمد حسین سبحانی:
سلام عرض می کنم خدمت بینندگان و شنوندگان گرامی. این قسمت برنامه مون را اختصاص دادیم به گفت و گو با آقای مهدی خوشحال. قبل از این که با ایشان آشنا باشید، با قلم و نوشته ها و کتاب های ایشان آشنا هستید. خیلی سپاسگزار هستم آقای خوشحال که وقت تان را در اختیار من و سایر دوستان قرار دادید و در این گفت و گو شرکت کردید. همه بینندگان، بخصوص آنهایی که مسایل سازمان مجاهدین را دنبال می کنند با نوشته های شما آشنایی دارند. شما واقعاً چندین کتاب پژوهشی را زحمت کشیدید و به رشته تحریر در آوردید و ضمن این که خودتان هم سالها سابقه عضویت در این سازمان را داشتید و همچنین قربانی شدید و قربانی دادید. با سپاس مجدد و با قبول دعوت این مصاحبه، می خواستم آقای مهدی خوشحال اولین سئوالم را در رابطه با خانواده های قربانیانی که هم اکنون دم درب قرارگاه اشرف متحصن هستند، آغاز کنم. شما خودتان می دانید که تا قبل از سرنگونگی صدام حسین اساساً این خانواده ها که زن و شوهر و یا پسر و دخترشان در قرارگاه اشرف اسیر بودند، نه امکان ارتباطات حضوری داشتند و نه امکان ارتباطات تلفنی و نه حتی مکاتبه. به این دل خوش کردند که بعد از سرنگونی صدام حسین این شرایط فراهم بشه تا بتوانند بروند و فرزندانشان را ملاقات بکنند. متاسفانه بعد از سرنگونی صدام حسین، رهبری سازمان مجاهدین که در یک اتحاد استراژیک با این دیکتاتورعراق بود، شرایط برایش به نظر می رسد که تغییر چندانی نکرده است و حدود یک سال است که این خانواده ها که هر کدام پیرزن ها و پیرمردهایی هستند که سن و سالی از آنها گذشته، ولی توی سرما و گرما جلوی درب قرارگاه اشرف اسیر هستند تا بتوانند لحظه ای حتی از فاصله 100 متری فرزندانشان را ببینند. ولی سازمان مجاهدین و رهبری آن به طور روشن و با جسارت و وقاحت کامل میگه ما اجازه نمیدیم افرادی که در قرارگاه اشرف هستند با خانواده هاشون دیدار کنند. خوب برای این موضوع هم مثل تمام استدلالهایی که داره، میگه این خانواده ها از ایران آمدن و با حکومت ایران همکاری کردند. خب مشخص است که این خانواده ها همه در ایران زندگی می کنند. آیا این دلیل موجهی است یا نه؟ و این حق اولیه انسانی و حقوق بشری پدر و یا مادر و یا یک فرزند است که بتونه پدر و یا مادر و یا فرزندش را ببینه. به نظر شما به عنوان یک کارشناس در امور سازمان مجاهدین، علت اینکه رهبری این فرقه مخالفت میکنه با ملاقات این خانواده ها، چه چیز می تواند باشد؟

blank

مهدی خوشحال:
با درود به بینندگان و همچنین خسته نباشید به خانواده هایی که پشت درب قرارگاه اشرف بی صبرانه منتظر دیدار عزیزان شان هستند. باید خدمت تان عرض کنم که موضوع خانواده ها و این که چرا رهبری مجاهدین به خانواده ها اجازه ملاقات فرزندانشان را نمیده، دلایل مختلف داره. ولی من از شما میخوام که چند صباحی به گذشته برگردیم. چون همان طور که شما فرمودید و در رسانه و اینترنت می بینیم، خانواده ها همین الآن اعتراضی که علیه مجاهدین دارند، فشار زیادی به سازمان وارد شده و بازتاب هایی از رهبری سازمان بیرون داده و خانواده ها در این یک سال گذشته در سرما و گرما به اعتراض مشغولند. من میخواهم که قدری به گذشته برگردیم از آنجا که اعتراض علیه مجاهدین و در بادی امر، به این شکل نبود که دیروز ما شنیدیم سنگپرانی و زخمی شدن اعضای مجاهدین. در این حد و حدود نبود. در چند دهه قبل که مجاهدین اعضای خود را در حبس و بند داشتند، تحت ظلم و ستم داشتند، زندان و شکنجه هم داشتند و انواع و اقسام شستشوی مغزی و شکنجه های روانی داشتند، و اعضای ناراضی در داخل و خارج داشتند، ولی مستحضر هستید که سالها قبل، اعتراض به صورت گپ و سخن شروع شد. به صورت محفل دو و سه نفره و بدون امکانات اینترنت و تکنولوژی پیشرفته که امروز می بینیم، به هر حال از گپ و سخن شروع شد. حتی شاهدش بودم که بعداً با تلفن و فاکس ادامه پیدا کرد. تا این که بچه ها جمع شدند، چون واقعاً باید یک جایی خودشان را تخلیه می کردند به ویژه آنهایی که سالها متحمل رنج و عذاب در داخل قرارگاه شده بودند، عمر و جوانی خودشان را باخته و تازه رهبری مجاهدین چیزی هم طلبکار بود، به زخمهاشون نمک هم می پاشید. اینچنین بود که اعضای ناراضی به ویژه در کشورهای اروپایی، شروع کردند به اعتراض از نوع گپ و سخن و سینه به سینه، به هر حال بعداً نشریات مختلفی را تحریر کردند. از کشورهای هلند و آلمان و همینطور به قاره های دیگر، نشریات شان رفت. یادم است همان زمانی که خودم در ارتباط با مجاهدین می نوشتم، بارها و بارها به خود مسعود رجوی که این اعتراضی که شما پاسخ ندادید و یا با فحش و فضیحت میگید اینها مزدورند، بارها و بارها من به او هشدار دادم که این اعتراض ها در این نقطه باقی نخواهد ماند. با نوشتن و صحبت شروع شده، این اعتراض ها به جاهای باریکتری خواهد کشید. البته او در دنیا و رویای خودش فکر می کرد در دو قدمی قدرت به سر می برد و بعداً همه صداها را یکجا خاموش خواهد کرد. ولی من بارها به او هشدار دادم که آقا این اعتراضات به صورت نوشته به جاهای باریکتر و تندتر و سختری خواهد کشید و آن وقت ممکن است بتونه جواب بده و یا مجبور بشه که جواب بده و بازهم بگه که اینها مزدورند. بعداً ما شاهد بودیم، وقتی که تکنولوژی آمد، بچه های دیگری که از عراق آمدن این اعتراضات شدیدتر شد و سنگین تر شد. از نشریه به اینترنت تبدیل شد. سایت های اینترنتی درست کردند. وبلاگ درست کردند و بچه ها در یک مرحله کیفی تری وارد اعتراض علیه مجاهدین شدند. ولی متاسفانه در آن مراحل مختلفی که میگم از محفل شروع شد تا به نشریه و اینترنت و سایت و آکسیون و تجمع در کشورهای اروپا و پاریس و اورسورواز رسید، بنابراین مجاهدین همیشه در مقابل اعتراض یا باید قبول می کردند که حرف شما درسته و تن به خواستهای معترضین میدادند، به افکار عمومی و خانواده ها پاسخ می دادند و یا این که به سیاق قبل باید می گفتند که شما همه مزدورید! هر اعتراض و تکاپو و هر ادعایی و هر سئوالی همه اش در زمره دشمنان ما خواهد بود و شما را به مثابه دشمن تلقی می کنیم. به هر حال تا زمانی که صدام حسین زنده بود و حکومت می کرد، مسایل مجاهدین با امروز فرق می کرد. امروز درها باز شده. مردم می توانند بروند داخل خاک عراق، حتی شما می توانید بروید. خانواده ها می توانند بروند. قبلاً خانواده ها فکر می کردند نمی توانند و فکر می کردند آنجا امن است. زمان صدام حسین به هر حال امنیت بیشتر بود. این همه جنگ و کشتار و ناامنی و اخباری که منتشر میشه، نبود. الان روزانه هزاران هزار ناامنی برای شهروندان عراقی است، اینها همه را من و شما و مردم می شنوند و نگران کسانی که آنجا ماندند و حتی خانواده های ما در آنجا، هستیم. آنهایی که خانواده دارند به طریق اولی نگران وضعیت و امنیت بچه های خودشان هستند. خوب راه هم که باز شده. در سالهای اخیر این که تعدادی یا اکثر خانواده ها شروع کردند به تردد به داخل خاک عراق تا بتوانند بچه هایشان را دیدار کنند، بتوانند بچه هایشان را ببینند و آنها را تشویق به آزادشدن از قرارگاه اشرف بکنند. تعدادی موفق شدند بچه هایشان را از دام و تله شیادی مسعود رجوی نجات دهند، از طلسم و افیون نجات دادند. مقداری به ایران رفتند. تعدادی دیگر بعد از سقوط و مرگ صدام حسین توانستند به کشورهای دیگر پناهنده شوند. اینها همه مزید بر این شد که خانواده ها مصر باشند و بیشتر هجوم بیاورند بر درب قرارگاه اشرف. چون به هر حال بچه هایشان به آزادی نزدیکتر شده بودند. خانواده ها بیشتر دلواپس شدند. حتی آدمهایی مثل من که سالها از دور فقط یک طرفه با خانواده ام در عراق ارتباط و می نوشتم، خودم هم مصر شدم تا به عراق بروم و این که بتوانم کاری برای خانواده ام انجام دهم یا خانواده و دوستانم را نجات دهم و تشویق به نجات کنم. به ویژه چیزی که امروزه ما می شنویم، دیگه بحث سئوال از جانب یک جداشده نیست، بحث اعتراض و یک جنبش است. بحث بود و نبود است. بالاخره پدر و یا مادری در سن 70 و یا 80 سالگی دارد میمیرد. قبلاً به بچه اش نیاز داشت، برای امورات زندگی اش، ولی حالا دارد میمیرد. برای آخرین بار می خواهد بچه اش را ببیند، و اگر توانست نجاتش بدهد، و اگر نتوانست، ببیند. که این آرزو به دلش نماند. به هر حال مراحل مختلفی را مد نظر دارد و با تمام قوا هم حاضره که قیمتش را بده. به هر حال سرما و گرما و غربت، خودمان میدونیم که در غربت چقدر سخت است. از طرفی آقای رجوی هم متقابلاً با فحش و ناسزا و توهین با اینها مقابله میکنه. موج اعتراضی که به حق است. ما هیچ جای دنیا نمی بینیم، یک گروهی که در اصل مهمان بوده شروع کنه به این که نقش حاکمیت را بازی کنه. شروع کنه به این که نقش مخرب و حتی وارد بازیهای سیاسی عراق بشه و به دولت و مردم اعلام جنگ بده، به خانواده های نگرانی که حق دارند، از حیث حقوق بشری، از حیث انسانی حقی به گردن اعضاء دارند، به اونها اعلام جنگ بده، واقعاً عجیبه. تو دنیا چنین چیزی را من تا به حال ندیدم و شاهدش نبودم و در همین مسیر تا آنجا داره پیش میره که حاضره تلفاتی را تقبل بکنه در این جنگ و ستیزی که با دولت عراق داره، با مردم و خانواده های خودش داره. خوب طبعاً مردم و دولت عراق و کسان دیگری که آنجا هستند میگند که فرضا شما مهمان بودید دیگه بسه. شما مهمان ما نبودید بلکه مهمان صدام حسین بودید، یا این که شما به هر حال این زمین و امکانات ما را مصادره کردید و مخل آسایش ما هستید، ما بر طبق قانون و آنچه که نوشته شده و در مجلس و دولت است این حق را داریم که از شما بخواهیم اینجا را ترک کنید، این زمین و خاک و قرارگاه را ترک کنید و هر جا که دوست دارید بروید. ادامه دارد…

برچسب ها

چرا سکوت کردم؟!

خاطره ای تلخ از دوران حضورم در تشکیلات رجوی چرا سکوت کردم؟!

پیامی برای هم استانی خوبم محسن شجاعی

از طرف غلامعلی میرزایی پیامی برای هم استانی خوبم محسن شجاعی

از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی 09 دی 1404
آن روزهای سیاه

از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی

به دنبال تجاوز نظامی رژیم صدام به ایران همانند هزاران جوان ایرانی برای دفع تجاوز و حفاظت از خاک و ناموس وطن به خدمت مقدس سربازی رفته و بسوی جبهه های جنگ شتافتم. در تاریخ 24/4/67 در منطقه زبیدات توسط ارتش صدام اسیر و به اردوگاههای بعثی منتقل شدم. شرایط اردوگاه برای اسیران خیلی سخت […]

چرا سکوت کردم؟! 08 دی 1404
خاطره ای تلخ از دوران حضورم در تشکیلات رجوی

چرا سکوت کردم؟!

همانطور که قبلا گفتم من کسی بودم که به عشق رفتن به اروپا سر از کمپ اشرف و مناسبات مجاهدین در آوردم که بعد از حضورم در تشکیلات وقتی متوجه شدم فریب خوردم درخواست جدایی و بازگشت به کشور مبدا کردم. اما مسئولین تشکیلات به روش های مختلف تهدیدم کردند که نباید درخواستم را برای […]

پیامی برای هم استانی خوبم محسن شجاعی 08 دی 1404
از طرف غلامعلی میرزایی

پیامی برای هم استانی خوبم محسن شجاعی

دوست خوبم محسن امیدوارم که سلامت و قبراق باشید. گاهی وقت ها که خاطرات زمانی که در سازمان بسر میبردم را در ذهنم مرور میکنم به خاطراتی فکر می کنم که ذهن مرا مشغول می کند و حسرت میخورم که چرا شما در آنجا مانده و خود را رها نکرده اید و در دنیای آزاد […]

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.