آقای رضا رجب زاده با تحمل بیش از23 سال اسارت در اسارتگاه رجوی خائن با یک تصمیم قاطع و کوبنده با جدایی ازفرقه تروریستی رجوی به دنیای آزاد گام گذاشت. مادرسالمند ایشان با شنیدن خبر رهایی جگرگوشه اش ازفرط شعف و شادمانی اشک شوق ریختند و در تماس با مسول انجمن نجات گیلان به رجوی خائن لعن و نفرین کردند
خوشحال و شادمانیم از اینکه خبردار شدیم که آقای رضا رجب زاده با تحمل بیش از23 سال اسارت در اسارتگاه رجوی خائن با یک تصمیم قاطع و کوبنده با جدایی ازفرقه تروریستی رجوی به دنیای آزاد گام گذاشت.
رمضانعلی رجب زاده پدر آقا رضا از اعضای فعال و مرتبط با انجمن نجات نتوانست حاصل زحماتش را با در آغوش کشیدن فرزند دلبندش درو کند و چشم انتظار در بهار سال گذشته بدرود حیات گفت ولیکن مادرسالمند ایشان با شنیدن خبر رهایی جگرگوشه اش ازفرط شعف و شادمانی اشک شوق ریختند و در تماس با مسول انجمن نجات گیلان به رجوی خائن لعن و نفرین کردند که با به اسارت کشیدن فرزندش جوانی و زندگی اش که متاهل و دارای دو فرزند بود را تباه کرده است.
انجمن نجات گیلان با آرزوی اضمحلال نهایی فرقه رجوی درعراق و بازگشت تمام ناراضیان دربند به دنیای آزاد ؛ جدایی و رهایی آقا رضا را به ایشان وهمچنین به خانواده گرامی رجب زاده خصوصا مادرچشم انتظارشان و آقا بهروز از اعضای مرتبط با انجمن نجات که سالیان مداوما پیگیر وضعیت برادرشان بودند ؛ تبریک وشادباش میگوید.
برچسب ها
کارزار بزرگ با رجوی وطن فروش یک تصویر و یک عالمه خاطره
بخش خروجی، فرمهای تحقیر خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و پنجم
آن روزهای سیاه از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی
یک تصویر و یک عالمه خاطره
داشتم آلبوم عکس از فعالیتهای خیرخواهانه انجمن نجات گیلان را نگاه میکردم. در میان عکسها به عکسی برخوردم که یه عالمه خاطره برایم زنده شد. خاطرات خوب و خوش و شیرین … خاطرات همدلی و همکاری جانانه در حوزه انجمن نجات ایران برای یک هدف مقدس انسانی در راستای کمک خداپسندانه به خانواده های دردمند […]
خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و پنجم
بهمحض آنکه تصمیمم را علنی کردم، دیگر کسی با من مثل گذشته رفتار نکرد. من حالا غریبهای در خاک آنها بودم. گفتند که اجازه ندارم به مقر برگردم. نه برای جمعکردن وسایل، نه برای خداحافظی با دوستانی که سالها با آنها شب را روز کرده بودم. فقط یک جمله: “تو دیگر یکی از ما نیستی”. […]
از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی
به دنبال تجاوز نظامی رژیم صدام به ایران همانند هزاران جوان ایرانی برای دفع تجاوز و حفاظت از خاک و ناموس وطن به خدمت مقدس سربازی رفته و بسوی جبهه های جنگ شتافتم. در تاریخ 24/4/67 در منطقه زبیدات توسط ارتش صدام اسیر و به اردوگاههای بعثی منتقل شدم. شرایط اردوگاه برای اسیران خیلی سخت […]

رمضانعلی رجب زاده پدر آقا رضا از اعضای فعال و مرتبط با انجمن نجات نتوانست حاصل زحماتش را با در آغوش کشیدن فرزند دلبندش درو کند و چشم انتظار در بهار سال گذشته بدرود حیات گفت ولیکن مادرسالمند ایشان با شنیدن خبر رهایی جگرگوشه اش ازفرط شعف و شادمانی اشک شوق ریختند و در تماس با مسول انجمن نجات گیلان به رجوی خائن لعن و نفرین کردند که با به اسارت کشیدن فرزندش جوانی و زندگی اش که متاهل و دارای دو فرزند بود را تباه کرده است.