وقتی یخها فرو می ریزند

وقتی یخها فرو می ریزند مهدی خوشحالهنوز زمستان است. فصل یخ و سرما و انجماد. اما این فصلی در طبیعتِ بیرون است و چه بسا در عرصه های دیگر و در طبیعت انسانی و یا این که در اذهان و باورهای انسانها، زمستان نباشد، بلکه فصل بهار و یا تابستان فرا رسیده باشد. فصولی که […]

وقتی یخها فرو می ریزند

مهدی خوشحال
هنوز زمستان است. فصل یخ و سرما و انجماد. اما این فصلی در طبیعتِ بیرون است و چه بسا در عرصه های دیگر و در طبیعت انسانی و یا این که در اذهان و باورهای انسانها، زمستان نباشد، بلکه فصل بهار و یا تابستان فرا رسیده باشد. فصولی که سرما و یخبندان و انجماد، در مواجهه با دشمنان شان چون آفتاب و گرما، چاره ای جز تسلیم و شکست ندارند.
یکی از نمونه های آب شدن یخبندان، مربوط به اندیشه و باورهای دوران دو قطبی است. افکار و اندیشه هایی که هنوز در مواجهه با دوران جدید و مدرن، آخرین تلاش مذبوحانه برای سرِ پا ماندن شان را می کنند، به تبلیغات کذب و خشونت دست می زنند، به جاسوسی و مزدوری برای این و آن متوسل می شوند تا چند صباحی بر عمرشان بیافزایند، اما هیهات که سالهاست ابرهای تیره ابهام و توهم به کنار رفتند و آفتابِ عمرشان غروب کرده است.
در همین رابطه و از درون غارهای سرد و سیاه و به جای مانده از دوران یخ و سرما، آن دسته از گروههای ایرانی که هنوز زنده مانده بودند، به ناگاه از خواب خرگوشی و زمستانی، بیدار شده و در مواجهه با حرارت و گرما، در جستجوی حقیقت و راه نجات بر آمدند. در این رابطه، در خبرها آمده است، آخرین گروه 13 نفره از اعضای مجاهدین خلق، روز چهارشنبه 12 ژانویه، از کشور عراق روانه ایران شده اند.
از تابستان سال 1380 که صدای شکستن یخهای کوهساران به گوش بسیاری از مردم جهان رسیده، تا به زمستان امسال، این چهارمین گروه از نفرات گروه تروریستی مجاهدین خلق هستند که خود را تسلیم می کنند و یا این که تسلیم داده می شوند. قبل تر یعنی اواخر ماه گذشته نیز، یک گروه 28 نفره، از طریق صلیب سرخ خود را تسلیم کرده بودند تا راه و زندگی نوینی را در پسِ تاریکیهای بی پایان، آغاز کنند.
با اعزام چهارمین گروه از نیروهای مجاهدین از عراق به ایران، که گروه آخر 13 تن بوده و تستی برای ورود نیروهای باقیمانده به حساب می آیند، رادیو اسراییل، در یک واکنش معنی دار و برای حفظ تتمه این گروه در عراق، پس از اعلام خبر، همچنین اعلام داشت که این 13 تن در حالی واردِ تهران می شوند که هنوز از سرنوشت آن 28 نفری که ماه گذشته وارد تهران شده اند، خبری در دست نیست!
و این در حالی است که حداقل یکی از آن 28 تن که به ایران رفته اند، هم اکنون در شهر کلن آلمان زندگی می کند. تا ببینیم خبر چه باشد! تبلیغات برای حفظ نیرو و نیروی تروریستی، از این بهتر نمی شود. اسراییل، با گروه تروریستی و دست چندمی سر و کار دارد و تنها از موضع سازمان امنیت خود بر اعمال و رفتارشان نظارت دارد و بس. اسراییل نمی داند، اولاَ، دوران و دوران استفاده از ابزار تروریسم، عوض شد و دیگر هیچ دولت و نیروی سیاسی یافت نمی شود تا بر اعضای یک گروه تروریستی که از نوک پا تا فرق سر سوخته اند، سرمایه گذاری کند و آنان را روانه زندان کند و حیات مجدد به آنان بدهد. دوم این که، نیروهای مجاهد که هم اکنون مورد استفاده اسراییل قرار دارند، تا زمانی که رهبر و سلاح و پشتوانه عربی و غربی و غیره داشتند، کاری از پیش نبردند، حال بدون هیچ کدام از ابزارهای فوق و بدون هیچ کدام از ممالک حمایت کننده که در گذشته ای نه چندان دور بی دریغ از آنان حمایت می کردند، به چه امیدی در عراق باقی بمانند و بر سرِ چه چیز مقاومت کنند. سوم این که، اسراییل خواهان بازسازی و یا بازی با نیرویی است و دارد از نیرویی استفاده می کند، که صدام حسین پیشتر شیره این گروه را کشیده و آنان، متاعی نداشتند تا در کاخ صدام حسین به نازل ترین قیمت، نفروخته باشند. بنابراین، هم اکنون، موسادِِ اسراییل، از گروه مجاهدین، تنها استفاده ای که می تواند بکند، داده های خودش را بر زبان آنان قرار دهد و اطلاعات جاسوسی موساد را از جانب اپوزسیون ایران تبلیغ نماید و از این طریق کشورهای آمریکایی، اروپایی و عربی را به قول خودش بفریبد! یعنی تنها ابزار باقیمانده از مجاهدین خلق در دست اسراییل، همان وقاحت و دروغ و فریب است و جز این متاع را، اسراییل نزد مجاهدین خلق نمی تواند یافت کند، چون مابقی را طی دو دهه اخیر، صدام حسین عراقی، همه و همه را در راستای تروریسم علیه مردم ایران و عراق، سوزانده بود.
شاید از آن روزی که در باب استرداد و روانشناسی تروریسم قلم می زدم، چند سالی گذشته است. سالها قبل، که هنوز 11 سپتامبری اتفاق نیفتاده بود و حساسیت غربیها در ارتباط با خطر تروریسم تا این حد جدی نبود، برای امنیت جهانی و نیل به دموکراسی در ایران و کشورهای مشابه، همیشه اعتقاد به استرداد تروریسم به کشورهای خودشان داشتم. هدفم، بر خلاف بعضی از تحلیلهای مخالف، اذیت و آزار و زندانی و قربانی کردن و یا اهمیت دادن به تروریسم نبود. من با هر گونه تجدید حیات تروریسم از طریق اذیت و آزار و زندانی کردن شان مخالف بوده، هستم و همیشه می خواستم با نیروهای تروریسم در جهانی که زندگی می کنیم، متناسب با کنوانسیون ژنو و مطابق با آئین نامه حقوق بشر، رفتار شود.
بر خلاف بسیاری که از موضع سیاسی یا انسانی، اعتقاد داشتند که نیروهای تروریسم باید به کشورهای غربی پناهنده شوند! و لابد چون ابزاری در دست آنان قرار گیرند، بر این باور بودم که تروریسم از هر جامعه ای سر بر آورد، همانجا سر بر زمین خواهد گذاشت. از هر جا شعله کشید، همانجا فروکش کرده و خاموش خواهد شد. به تجربه ثابت شد، کشورهای غربی، ضد تروریسم نیستند، بلکه، تا منافع و امنیت آنان به خطر نیافتاد و نیفتد، همیشه مشوق تروریسم بوده و از تروریسم در راستای اهداف سیاسی و اقتصادی خود سود می بردند. ولی در واقع این جوامع تروریسم زده بودند که ضد تروریسم بودند. چون که جوامع تروریسم زده در بادی امر، تروریسم را چون ابزاری برای دفاع از منافع و موجودیت شان، تولید کرده و در فاز دیگر، تروریسم سنتی را ضد منافع حیاتی و مدرن خود پنداشته و به مبارزه با آن بر می خواستند. جدا از این، تروریسم، به ویژه نیروهای منفعل شان، نه در غرب و نه در زندان، بلکه در مواجهه با مردمی که در مقابل آنان ایستاده بودند، عقب نشینی کرده و در مردم ذوب خواهند شد. مضاف بر اینها، غربیها و عربها و رهبران تروریسم، تروریستها را در محیطی ایزوله نگهداشته و سمت و سو داده بودند تا حداکثر در مقابل ارزشهای خانواده و مردم شان، به سر ببرند. متقابلاَ، تنها طریق خنثی کردن شان نیز اتصال آنان به خانواده و مردم است، همان مردمی که تروریسم، امنیت و حیات آنان را به خاطر هیچ به خطر انداخته بود، و نه محیط جدیدی که برای شان تازگی داشته و آنان همچنان بر غرور و باورهای گذشته، پافشاری کرده و لاف در غربت بزنند.
مورد دیگری که در ارتباط با نجات و آزادی تروریسم حائز اهمیت است، حساسیت محافل روشنفکری و سیاسی و خبری، به طرزِ معنی داری، کم یا هیچ است! چرا؟! روشن است!
اگر در ارتباط با تروریسم، 17 ژوئن سال 2003 اتفاق می افتاد و رهبران تروریسم، در مقابلِ قانون و عدالت قرار می گرفتند، صدها بار حساسیت پوچ و بی معنی، در محافل سیاسی و روشنفکری و حقوق بشری، برانگیخته می شد و قال و مقال دروغین راه می انداختند که چرا قانون و عدالت و دموکراسی، با تروریسم چنین و چنان کرده است! ولی نیروهای پایین تروریسم که فی الواقع گروگانهایی بیش نبودند و پس از تحمل دهها سال رنج و ریاضت بیهوده، سرانجام راه می یابند و از دام رهبران شان نجات می یابند، تشویق و ترغیب و حساسیت جامعه سیاسی و روشنفکری را به دنبال ندارد؟! که این ثابت می کند، اولاَ غربیها، عربها و حتی بخشی از اپوزسیون ایرانی، از تروریسم به مثابه ابزار استفاده می کردند و تعادل قوایی می اندیشدند. دوم این که، نیروهای تروریست که در اصل خود نیز از اولین قربانیان اندیشه تروریستی هستند، تولید و تشویق بخشی از جامعه سیاسی و روشنفکری ایرانی و غربی و عربی بوده اند! کسانی که امروز جسارت آن را ندارند تا تبلیغ و تولید اشتباه شان را در مقابل مردم، اعتراف کرده و به عهده بگیرند!
پایان