در تاریخ کهن انسان، قصه اسماعیل و ابراهیم یکی از درخشانترین نمادهای ایمان، تسلیم و آزمایش الهی است؛ پدری مأمور به قربانی کردن فرزندش، و فرزندی که بیهیچ تردید، خود را در مسیر رضایت پروردگار مینهد. اما امروز، در جغرافیای ایرانزمین، ما شاهد قصهای وارونهایم: اسماعیلهایی بیشمار که نه در مسیر خداوند، بلکه به دست […]
در تاریخ کهن انسان، قصه اسماعیل و ابراهیم یکی از درخشانترین نمادهای ایمان، تسلیم و آزمایش الهی است؛ پدری مأمور به قربانی کردن فرزندش، و فرزندی که بیهیچ تردید، خود را در مسیر رضایت پروردگار مینهد. اما امروز، در جغرافیای ایرانزمین، ما شاهد قصهای وارونهایم: اسماعیلهایی بیشمار که نه در مسیر خداوند، بلکه به دست ابلیسی انساننما به مسلخ کشیده شدهاند؛ ابلیسی به نام رجوی.جوانان برومند این مرز و بوم که می توانستند همچون اسماعیل در راه اطاعت پروردگار و در مسیر درست گام بردارند اما به دست ابلیس زمان گرفتار شدند، فریب خوردند و در چاه ویلی افتادند که بیرون آمدن از آن دشوار است.
اسماعیلهایی که فرزندان ایراناند
این اسماعیلها، فرزندان برومند ملت ایراناند؛ دختران و پسرانی که با آرزوهای بلند، با قلبهایی پاک، با شور جوانی، گام در راهی نهادند که وعده آزادی و عدالت میداد، اما در تاریکخانهای از فریب، سر از زندان رجوی درآوردند. اینان جوانانی بودند که بهجای شکوفایی، در اسارتگاههای فکری و جسمی فرقه رجوی پژمردند؛ جایی که هیچ صدای آزادی نمیرسید، و فریاد وجدان در هیاهوی دروغ و شستوشوی مغزی، خاموش میشد.
قربانی امیال و شهوات یک ابلیس
رجوی ابلیسیست که اسماعیلها را نه برای مسیر عدالت و آزادگی، بلکه برای تقرب به قدرت، شهوت، سلطه و بقاء خود، به مسلخ برد. او با وعدههای کاذب، هزاران نفر را از خانوادهشان جدا کرد، زنان و مردان را از عواطف انسانی تهی کرد، مادران را از دیدار فرزندانشان محروم ساخت، و فرزندان را از آغوش پدر و مادر محروم نمود.
در مسلخ رجوی، فقط جسم اسماعیلها قربانی نشد؛ عقلشان، باورهایشان، عشقشان، جوانیشان، و حتی امیدشان نیز ذبح شد. زنان را بهنام “رهایی” از خانواده و عشق و مادری محروم کرد، مردان را در غل و زنجیر «مبارزه» دروغین اسیر ساخت، و کودکان را از پدر و مادر جدا نمود تا نسل تازهای تربیت کند.
خانوادهها، قربانی خاموش این مسلخ
اما قربانی فقط آن اسماعیلهایی نبودند که در اشرف، لیبرتی یا آلبانی به بند کشیده شدند؛ خانوادههایشان نیز قربانی شدند. مادرانی که سالهاست پشت دربهای بسته اشرف و حالا در انتظار و امید برای رسیدن به عزیزانشان که اسیر سیاج اشرف3 هستند اشک ریختهاند، پدرانی که با امید و ناامیدی هر شب را صبح کردهاند، خواهران و برادرانی که هنوز صدای خنده کودکانه عزیزشان در گوششان طنین دارد، اما حالا جز عکسهای قدیمی چیزی برای دلداری ندارند.
آرمانها، نسلها، تاریخ و آینده قربانی شدند
در مسلخ رجوی، فقط آدمها قربانی نشدند؛ آرمانها نیز کشته شدند. مفاهیمی چون آزادی، دموکراسی، استقلال، حقوق بشر و حتی مفهوم “مبارزه” را رجوی به ابزار قدرتطلبی تبدیل کرد و به ابتذال کشاند.
او جوانی یک نسل را تباه کرد، چهره مبارزه را لکهدار ساخت، و اعتماد یک ملت به هر جنبش اپوزیسیونی را نابود کرد. او نه فقط انسانها را، که “امید” را در دل بسیاری از خانوادهها، فرزندان، و حتی تاریخ مبارزات ایران ذبح کرد.
مسلخ همچنان پابرجاست
امروز، در قرن بیست و یکم، هنوز این مسلخ پابرجاست؛ اما این بار با نامهایی جدید، در فضای مجازی، با فریبهایی تازه. هنوز رجویها هستند، اگرچه در ظاهر «مجازی» شدهاند. هنوز جوانان هم وطنمان هستند که باید بیدارشان کرد، و هنوز خانوادههایی هستند که چشمانتظار بازگشتند.
ما باید پرده از چهره ابلیس برداریم، فریاد بزنیم که اسماعیلها را پس دهید، و بگوییم: فرقهای که به نام آزادی، بندگی میطلبد، فرقهای شیطانیست.
سالاری

