چند کلامی با پاره تنم مرتضی قدیمی

خواهر مرتضی قدیمی که سال ها است در کنار مادر چشم انتظار و سایر اعضای خانواده برای لحظه ای دیدار با برادرش که در کمپ موسوم به اشرف 3 در آلبانی گرفتار است، تلاش می کند. ایشان در یادداشتی خطاب به برادرش می نویسد: بنام خدا مرتضی جان سلام برادر عزیزم قریب به 40 سال […]

خواهر مرتضی قدیمی که سال ها است در کنار مادر چشم انتظار و سایر اعضای خانواده برای لحظه ای دیدار با برادرش که در کمپ موسوم به اشرف 3 در آلبانی گرفتار است، تلاش می کند. ایشان در یادداشتی خطاب به برادرش می نویسد:

بنام خدا

مرتضی جان سلام

برادر عزیزم قریب به 40 سال است که من و تمامی اعضای خانواده از مادر، برادران، خواهران، برادر زادگان و خواهر زادگان در حسرت دیدار تو از شمردن روزها، ماه ها و سال ها خسته نشدیم و به امید روزی که تو را دوباره در آغوش بگیریم، برای دیدارت تلاش خواهیم کرد. پدرمان در کنج خانه در حالی از دنیا رفت که هنوز چشمانش برای بازگشت تو به در خانه دوخته شده بود. چشمان مادرم بخاطر اشک های مستمر کم سو شده ولی صبحش را با امیدی نو برای دیدارت آغاز می کند و شب برای فردایی که تو را خواهد دید سربر بالش می گذارد. نمی دانم موضوعی به نام انسانیت در کمپ مجاهدین وجود دارد یا خیر؟! البته طی این سالها این گمانه زنی که مجاهدین هم احساس دارند از ذهن ما پاک شده است چرا که اگر داشتند اجازه می دادند حداقل مادر پیرمان تو را یک بار در آغوش می گرفت تا حسرت دیدارت تبدیل به خاطره نشود . فراموش نکن چون پاره تن من و همه خانواده هستی هرگز تو را رها نخواهیم کرد و برای آزادی ات در کنار خانواده بزرگ نجات بی وقفه تلاش خواهیم کرد. به امید آنکه هر چه سریعتر تو را ملاقات کنیم.

خواهرت – مریم قدیمی