یک گام تا قیام و سرنگونی

اگر صفحات تاریخ سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود و مریم رجوی را ورق بزنیم، از همان روز فرار مسعود رجوی با لباس مبدل و رسوائی ترک وطن و هم پیمانان، او تقریبا روزی نبوده است که مدعی نشود سرنگونی فرداست! در هر عملیاتی که با پشتیبانی صدام حسین از خاک عراق علیه مردم ایران […]

اگر صفحات تاریخ سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود و مریم رجوی را ورق بزنیم، از همان روز فرار مسعود رجوی با لباس مبدل و رسوائی ترک وطن و هم پیمانان، او تقریبا روزی نبوده است که مدعی نشود سرنگونی فرداست!

در هر عملیاتی که با پشتیبانی صدام حسین از خاک عراق علیه مردم ایران انجام می داد، در یک فضای ابلهانه و کودکانه مدعی می شد که بعد از این عملیات، وارد ساعت “س” ( سین ) ، یعنی سرنگونی خواهیم شد.

معمولا کودکان در اتاق بازی خود این چنین مهره چینی و بازی می کنند، اما وقتی بزرگی وارد اتاق می شود، همان کودک سریع اسباب بازی هایش را جمع و جور می کند و به کار دیگری مشغول می شود، اما مسعود رجوی فرقش با آن کودک این است که هرگز از غلط های خود اظهار پشیمانی نمی کند. بازی آن کودک هیچ تلفات انسانی ندارد، اما مسعود انسان ها را سلاخی می کند، دست در خون دارد، دستور جنایات متعدد صادر می کند.

البته خود مسعود رجوی هم در درون خود، کاملا اشراف دارد که هرگز توان سرنگونی ندارد، توان یک کار جدی ندارد، اما اگر این واقعیت ها را علنی کند، یک نفر هم در کنار او باقی نمی ماند.

اگر شعارهای مسعود رجوی در جمع اعضای سازمان را ببینید، او تلاش می کند یک توهم و خوش خیالی خاصی را دراعضای سازمان ایجاد کند. همه چیز مثل یک نمایش کثیف با جان انسان هاست.

من هر بار که در سالن اجتماعات، به اجبار پای سخنان او نشانده می شدم، هرگز باور نداشتم که او با صداقت و صراحت سخن می گوید، من فرزند ناخوانده شکنجه شده و زندانی بودم که پشت پرده ی ویترین شیک سازمان را دیده بودم.

دیده بودم که چطور یک مجاهد، مجاهد دیگری را ضرب و شتم می کرد و لای پتو انسانی را آنقدر با پوتین و مشت و لگد می زدند تا ضجه ها و ناله هایش خاموش می شد و سپس سربه نیست می شد و خنده های شیطانی و جنایتکارانه ی مسعود رجوی روی سن سالن اجتماعات برایم، قهقهه های ابلیس در جهنم بود.

لعنت خدا و خلق بر رهبران جنایتکار سازمان باد.

محمد رضا مبین