نامه فاطمه گل ریزان به برادرش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی

عباس برادرم سلام ای کاش می توانستم گذشته را برگردانم برادر عزیزم. ای کاش می توانستیم دوباره خاطرات با هم بودن در گذشته را با هم زنده کنیم. افسوس که پیش ما نیستی و حسرت دیدن شما را دارم. همیشه به خودم می گویم نگران نباش عباس بر می گردد و مثل گذشته در کنار […]

عباس برادرم سلام

ای کاش می توانستم گذشته را برگردانم برادر عزیزم. ای کاش می توانستیم دوباره خاطرات با هم بودن در گذشته را با هم زنده کنیم. افسوس که پیش ما نیستی و حسرت دیدن شما را دارم. همیشه به خودم می گویم نگران نباش عباس بر می گردد و مثل گذشته در کنار ما خواهد بود.

عباس برادرم شما که عاشق خواهرانت بودی چرا بعد از این همه سال تماسی با خواهرانت نمی گیری. من نگران شما هستم. فکرش را نمی کردم عباس چندین سال از ما دور شود. یادت می آید زمانی که پیش ما بودی می گفتی من اول خدا و بعد خواهرانم را دارم. دل کندن از خواهرانم برای من خیلی سخت است عباس جان برادر عزیزم می دانم فریب خوردی و مغزت را شستشو دادند با خودت فکر کن تصمیم درستی برای آینده ات بگیر. کمپی که در آن زندگی می کنی آینده روشنی ندارد تار و تاریک است.
من منتظرت هستم.

خواهرت فاطمه