تحلیل گفتگوی آذر وطنپرست با سیامک نادری و ضرورت سیاسی-اجتماعی شناخت سازمان مجاهدین در ایران امروز در سه دهه اخیر بسیاری از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق از «طلاق های اجباری» یا «طلاق های ایدئولوژیک» در این تشکیلات صحبت کرده اند. همچنین افکار عمومی، کم و بیش، اصطلاح «ازدواج تشکیلاتی» در درون این سازمان را […]
تحلیل گفتگوی آذر وطنپرست با سیامک نادری و ضرورت سیاسی-اجتماعی شناخت سازمان مجاهدین در ایران امروز
در سه دهه اخیر بسیاری از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق از «طلاق های اجباری» یا «طلاق های ایدئولوژیک» در این تشکیلات صحبت کرده اند. همچنین افکار عمومی، کم و بیش، اصطلاح «ازدواج تشکیلاتی» در درون این سازمان را شنیده، اما از جزئیات آن بی خبر است. آذر وطن پرست از زنان جدا شده از سازمان مجاهدین می باشد که با استناد به تجربه خود، از «ازدواج اجباری» در درون این تشکیلات سخن می گوید.
گفتوگوی صمیمانه، روشنگرانه و تاثیر گذار او با سیامک نادری را می توانید اینجا ببینید. در این ویدئو، عکس بسیاری از افرادی که او از آنها صحبت می کند نشان داده می شود. سیامک نادری در جای جای این گفتگو با توضیحات تکمیلی، نکات روشنگرانه دیگری را هم اضافه می کند. در برخی موارد برای روشن شدن تناقض های مسعود و مریم رجوی، تناقض آنچه ادعا می کنند با آنچه در واقعیت هستند، بریده فیلم های کوتاهی از سخنان آنها نیز پخش می شود.
آذر وطن پرست دختر بزرگ مادر عصمت وطن پرست است. یازده نفر از اعضای این خانواده اعدام شدند. آذر وطن پرست از سال 1358 فعالیت خود با سازمان مجاهدین را آغاز می کند. خانه آنها در شهر جهرم در استان فارس در سالهای اول انقلاب تا تیرماه 1360 به ستاد سازمان مجاهدین تبدیل شده بود. او تا زمان خروج از ایران، مخفیانه در خانه های تیمی مختلف سازمان مجاهدین در شیراز و از تابستان 1361 در تهران زندگی می کرد. در تهران بطور مستقل 55 نفر از هوادارانی که ارتباطشان قطع شده بود را سازماندهی و متشکل میکند. او پس از جدائی از سازمان مجاهدین، زندگی را در سوئد ادامه داد. به تحصیل پزشکی پرداخت و موفق شد سه تخصص مختلف کسب کند و توانست علیرغم ضربات سختِ روحی-عاطفی که از سازمان مجاهدین خلق دریافت کرده بود، خود را دوباره ساخته و زندگی اش را در خدمت به انسان ها ادامه دهد. در این گفتگو او از بالا و پایین شدن های سخت عاطفی اش سخن می گوید.
این مقاله تلاش میکند از خلال تجربه زیستهی یک عضو سابق، ساختار، مناسبات و پیامدهای عملی سازمان مجاهدین را بازخوانی کرده و با اتکا به روایتهای عینی، نسبت میان ادعا و عملکرد این سازمان را محک بزند؛ با این امید که ثبت این تجربهها بتواند درک تاریخی دقیقتری برای امروز و فردای ایران فراهم کند.
برای گفتن حقیقت هیچگاه دیر نیست
آذر وطن پرست می توانست مانند هزاران عضو دیگر سازمان مجاهدین که سرکوب و تحقیر را پذیرفته بودند، سرسپاری خود به رجوی ها را نشان داده، در آنجا بماند و آنگونه که در این تشکیلات مرسوم است مدارج ارتقا مقام را یکی بعد از دیگری طی کند.
همچنین او می توانست تا زمانی که در تشکیلات مجاهدین بود اعتراض نکرده و سکوت کند، اما چنین نکرد. او تصمیم به جدائی از این سازمان گرفت. ایدئولوژی اسلامی را کنار گذاشت. با وجود جدائی، به خاطر عشقش به ایران و مردم و بخاطر جدیتش در مبارزه با جمهوری اسلامی، همچنان ده سال دیگر، با حفظ مواضع شخصی، یک رابطه محدود با دفتر سازمان مجاهدین در سوئد را حفظ کرد. اما هنوز نمی توانست پیوندهای عاطفی اش با این تشکیلات را قطع کند و ساده انگارانه فکر می کرد این سازمان تنها نیروی مبارز جدی بر علیه رژیم حاکم است. او امیدوار بود حمایتش از مجاهدین، پایان رژیم اسلامی را سریع تر کند. پس از ده سال، سرانجام این ساده انگاری را هم کنار گذاشت و هرگونه رابطه با این تشکیلات را بطور کامل قطع کرد. و امروز سی و چند سال بعد از جدائی از این سازمان، لب به سخن باز کرده و از تجارب سخت و دردناکش می گوید.
او سخن می گوید، چون اینک توانسته بر موانع درونیاش که مانع روشنگریاش میشدند، چیره شود. او باور دارد که حق مردم ایران است که از حقایق مربوط به این سازمان آگاه شوند. همچنین او امیدوار است مردم ادعاهای دروغین این سازمان را باور نکرده و با مقایسه تطبیقی ادعاهای سازمان مجاهدین با تجارب جداشدگان، ادعاهای سازمان مجاهدین راستی آزمائی کنند.
آنانکه میخواهند از سازمان مجاهدین جدا شوند، از زمانی که این تصمیم را می گیرند تا زمانی که آن را عملی می کنند، باید در درون خود موانع عاطفی شدیدی را حل کنند. بعد از جدائی نیز بخشی از این پیوندهای عاطفی همچنان باقی می ماند. همچنین به دلیل ترس از اتهام زنی های سازمان مجاهدین، بسیاری از جداشدگان که نیاز به آرامش روحی دارند، مایل نیستند با این تشکیلات درگیر شوند. اما هستند بخش کوچکی از جداشدگان که با حفظ مواضع خود بر علیه جمهوری اسلامی، به نقطه ای می رسند که بخاطر وظیفه اخلاقی نسبت به مردم، سکوت خود را می شکنند. آذر وطن پرست از این دسته می باشد. نمونه او نشان می دهد که هیچگاه برای گزارش حقایق پنهانِ درون سازمان مجاهدین به مردم، دیر نیست. این روشنگری ها بی تردید آگاهی عمومی را بالا برده و مانع می شود تا سازمان مجاهدین یا دیگر نیروهای ایدئولوژی زده بتوانند جوانان عاشق ایران را مورد سوء استفاده قرار داده و از آنها استفاده ابزاری کنند.
جدا شدن از سازمان مجاهدین و سخن گفتن از تجارب شخصی خود، یک پروسه عاطفی- روحی- روانی است که ممکن است سال ها طول بکشد. هرگاه فرد جدا شده به اقناع و باور درونی برسد، آنگاه در او یک احساس مسئولیت ملّی-اخلاقی ایجاد می شود که می تواند با اتکا به آن، به دور از انگیزه انتقام گیری و ضدیت شخصی، حقایقی را که در قلب و ضمیر خود انباشت کرده، با مردم به اشتراک بگذارد. باشد تا همه آنانی که از حقایق درون سازمان مجاهدین یا دیگر نیروهای سیاسیِ ایدئولوژی زده ی مدعی آلترناتیوی مطلع هستند، آن را به اطلاع مردم برسانند.
برخی نکات مهم گفتگو
وطن پرست در صحبت هایش نکات زیادی را در رابطه با سازمان مجاهدین مطرح می کند، در اینجا فقط به برخی از آنها اشاره می شود:
30 خرداد 1360 و نابودی بدنه اجتماعی سازمان
آذر وطن پرست توضیح می دهد، زمانی که سازمان مجاهدین پس از 30 خرداد 1360، بر علیه رژیم اعلام جنگ مسلحانه کرد، ده ها هزار نفر بدنه اجتماعی هوادار این سازمان که نزدیک دو سال و نیم فعالیت علنی داشته و در شهر و محله خود شناخته شده بودند را یکباره در سراسر کشور در معرض خطر دستگیری قرار داد. بی آنکه آنها فرصت کافی برای مخفی شدن داشته باشند. پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر و کشته شدن سید محمد بهشتی رئیس قوه قضائیه و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، اقدامات رژیم برای دستگیری، زندان، شکنجه و اعدام هواداران مجاهدین تشدید شد. این در حالی بود که مسعود رجوی یک ماه بعد، در 7 مرداد به پاریس فرار کرد. پس از او نیز بسیاری دیگر از مسئولین مجاهدین به تدریج ایران را ترک کردند. برای رجوی مهم نبود که هزاران هزار نفر از افراد بدنه اجتماعی سازمانش با یک تصمیم اشتباه به چنگ جمهوری اسلامی گرفتار شده، شکنجه و اعدام شوند.
جامعه بی طبقه توحیدی و تبعیض و بی عدالتی درون تشکیلات
یکی از شعارهای آرمانی سازمان مجاهدین خلق، شعار “جامعه بی طبقه توحیدی” است. بسیاری از نوجوانان و جوانانی که هوادار مجاهدین شده بودند فکر می کردند سازمان مجاهدین خواهان عدالت اجتماعی و رفع تبعیض طبقاتی است و نگاه برابر به انسان ها دارد. وطن پرست توضیح می دهد که چطور در حالی که هواداران این سازمان در ایران یا در اسپانیا و فرانسه به سختی زندگی میکردند و کمترین میزان مواد غذائی را مصرف میکردند، مسئولین بالای مجاهدین از بهترین شرایط مادی برخوردار بوده و کمبودی از نظر مواد غذایی یا مراقبتهای پزشکی نداشتند. این تناقض بزرگ، جرقه پرسشگری را در ذهن آذر وطن پرست ایجاد کرده و به آن اعتراض کرد.
آنانی که در سازمان مجاهدین بودهاند، بخوبی شاهد موارد متعدد تبعیض مادی (غذا، پوشاک، دسترسی به امکانات پزشکی) بین مسئولین بالا و اعضای پائینتر بوده اند. این تبعیض ساختاری، نشانگر فریبکاری رجوی درباره عدالت اجتماعی است. سیامک نادری در همین ارتباط در ویدئوی گفتگوی خود، بُریدهای از سخنان مسعود رجوی در مورد جامعه بی طبقه توحیدی و ضرورت برابری دسترسی فرماندهان و رزمندگان به امکانات برابر را پخش می کند. به این ترتیب بیننده بخوبی می تواند عمق تضاد و تناقض و البته دروغ و فریبکاری در این سازمان را ببیند.
پاسخ رجوی به نامه انتقادی
در سال 1363 آذر وطن پرست که دیگر در اسپانیا بود، در اعتراض به تبعیض و تناقضهایی که در اسپانیا از سوی مسئولین بالای دفتر سازمان مجاهدین نسبت به اعضای پائینتر و هواداران اِعمال می شد، ابتدا به خود آنها اعتراض میکند. وقتی از آنها پاسخ قانع کنندهای دریافت نمیکند، با ذکر مواردی که شاهد بوده، نامه ای برای مسعود رجوی ارسال می کند تا او را مستقیم در جریان این مسائل قرار دهد. نتیجه؟ رجوی یک نفر از مسئولین بالای سازمان، منصور بازرگان را برای صحبت با او مامور می کند تا موضوع را توجیه کنند. اما وطن پرست قانع نمیشود. او از همان زمان متوجه فساد و فریبکاری و تضاد و تناقض ساختاری در سازمان مجاهدین شده و اعتمادش را به این سازمان از دست میدهد. از آن زمان به بعد او بیشتر و بیشتر اعتراض می کند و مسئولین مجاهدین نیز برای بی اثر کردن اعتراضاتش، او را طوری سازماندهی میکنند که مسئولیت مهمی نداشته و دایره ارتباطاتش با دیگران محدود باشد.
تنبیه درون تشکیلاتی و خاموش کردن معترضین
آذر وطن پرست از تنبیهات مختلفی که شخصا تجربه کرده یا شاهد آن بوده حرف می زند. سازمان مجاهدین افرادی که در این تشکیلات اعتراض می کنند را به روشهای مختلف تنبیه میکند، از جمله: خلع سلاح یا خلع لباسِ فُرم (تا زمانی که در عراق بودند)، خلع رده و مسئولیتهای تشکیلاتی، به کار گماردن فردِ معترض در کارهای سخت در مقابل دیدگان دیگران برای “عبرت کردن” او تا دیگران ترسیده و به فکر اعتراض نیافتند. ایزوله کردن فرد معترض، محبوس کردن او برای روزها یا هفتهها در اتاق یا کانکس جداگانه. محرومیت از شرکت در مراسم صبحگاه و شامگاه، ممانعت از ارتباط بقیه با فردِ معترض، تحقیر او در جمع، سرکوب فرد معترض در نشستهای کوچک و بزرگ و اتهام زنیهای مختلف به فرد معترض با هدف خرد کردن او تا زمانی که بر علیه خودش اعتراف اجباری کند(این را می گویند انتقاد از خود). در ادامه و تشدید این روند، در اواخر سال 1373 و سال 1374 حدود 700 نفر از اعضای معترض مجاهدین در عراق، دستگیر و در قرارگاه اشرف زندانی و شکنجه شدند. برخی از جداشدگان حتی از کشته شدن چند نفر در حین شکنجه سخن گفته اند. بسیاری از این افرادِ معترض تهدید میشدند که به ارتش عراق تحویل داده شده و در زندان ابوغُریَب گرفتار خواهند شد. یا افراد معترض را تهدید میکردند که در مرز ایران و عراق در نقطه صفر مرزی، آنهم در میدانهای مین گذاری شده، رها خواهند شد(زمانی که مجاهدین هنوز در عراق بودند).
هدف اول این تنبیهات آن است که فرد معترض دست از اعتراض بردارد. هدف دوم اینکه با تنبیه و تحقیر و اتهام زنی علنی در نشستهای کوچک و بزرگ، دیگر افراد معترض، فکر هر نوع اعتراض علنی را از مغز خود بیرون کنند. با توجه به آنکه مجاهدین در روابط بسته پادگانی زندگی کرده و امکان خروج از این تشکیلات برای آنها ممکن نیست، میتوان حدس زد که چنین روشهایی میتواند به مرور زمان این افراد را به اعضای مطیع و سر به زیر تبدیل کرده که هرنوع صدای اعتراض را قورت میدهند. همین موضوع باعث شد تا بعد از سرنگونی صدام حسین در عراق و همین که کنترل سازمان مجاهدین بر اعضایش مانند سابق امکان پذیر نبود، بیش از 700 نفر از مجاهدین در قرارگاه اشرف از این سازمان فرار کرده و خود را به نیروهای آمریکائی در کمپ “تیف” معرفی کنند. از این تعداد حدود 300 نفر جمهوری اسلامی را به سازمان مجاهدین ترجیح داده و به ایران رفتند. بقیه افراد در کردستان عراق مانده یا به تدریج خود را به اروپا رساندند. همچنین از زمانی که اولین گروهای سازمان مجاهدین از عراق به آلبانی منتقل شدند تا کنون، حدود 500 نفر از این تشکیلات فرار کردهاند. برخی از این افراد، بویژه کودک سربازانی که اجبارا در تشکیلات مجاهدین نگه داشته شده بودند، در سالهای اخیر در مورد تجارب خود، با خبرنگاران خارجی گفتگو کرده یا در گفتگوهای مختلف که در اینترنت قابل دسترس است، از سرنوشت خود سخن گفته اند.
ازدواج اجباری، تجربه شخصی آذر وطن پرست
آذر وطن پرست در بخشی از گفتگویش توضیح میدهد که در اواخر سال 1364، زمانی که در پایگاههای مجاهدین در پاریس بود از سوی مسئولین تشکیلات با او صحبت می شود که قرار است با یکی از اعضا به ازدواج در آید. او مخالفت کرده و می گوید آمادگی ندارد. با این وجود زیر فشار گذاشته می شود تا با ازدواج موافقت کند. زمانی که مسئولین مجاهدین نمیتوانند با صحبت، او را قانع کنند، او را برای مدت 5 هفته در یک اتاق کوچک زندانی می کنند تا بالاخره در اوائل سال 1365 به این ازدواج تن می دهد. وطن پرست در این گفتگو در حالی که اشک میریزد میگوید: “اینطوری در هم شکستم”. واضح است که ضربه روحی ناشی از این ازدواج اجباری چقدر عمیق و سنگین بوده، که هنوز هم بعد از 40 سال، وقتی از آن سخن می گوید بهم ریخته و دردش زنده می شود. وطن پرست می پرسد: آخر چطوری دو نفر که همدیگر را تا حالا ندیده و همدیگر را نمی شناسند می توانند با هم ازدواج کنند؟
سیامک نادری در این ویدئو، پس از صحبتهای آذر وطن پرست، بُریده ای از یکی از سخنرانیهای مریم رجوی را پخش می کند که در آن رجوی می گوید: ما خواهان آزادی و برابری کامل زن و مرد و انتخاب آزاد در طلاق و ازدواج هستیم.
نگاهی به برنامه ۱۰مادهای مریم رجوی – (ماده ۵): “برابری کامل زنان و مردان در حقوق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی، لغو هرگونه تبعیض، حق انتخاب آزادانه پوشش، ازدواج، طلاق، تحصیل و اشتغال. منع بهرهکشی از زنان تحت هر عنوان”.
تجربه شخصی آذر وطن پرست نشان می دهد که ادعاهای مریم رجوی تا کجا دروغ و فریبکاری است. آذر وطن پرست یک “تک مورد” نیست. صدها و هزاران زن و مرد در درون سازمان مجاهدین بدون انتخاب آزاد، مجبور به ازدواج و طلاق شدهاند. این افراد هنوز زندهاند و برخی از آنان تجارب خود را با افکار عمومی به اشتراک میگذارند، آنوقت مریم رجوی از برابری کامل حقوقی زن و مرد و از “آزادی انتخاب در ازدواج و طلاق و…” حرف میزند!
همچنین باید در نظر داشت که سازمان مجاهدین هیچ موقعیت رسمی- اداری برای ثبت ازدواج افراد با همدیگر ندارد. در نتیجه، آنچه در این سازمان به آن “ازدواج تشکیلاتی” می گویند، پیوند اسلامی اعضای یک سازمان بسته است که مجاهدین به مددِ آموزههای اسلامی- شیعی خود، بر آن کلاه شرعی گذاشته و آن را ازدواج می خوانند.
سازمانی که در پاریس و در مرکز اروپا، زن عضو خود را برای ازدواج اجباری زیر فشار گذاشته و وقتی اعتراض میکند، او را پنج هفته زندانی و محبوس کرده تا به چنین ازدواجی تن در دهد، نمی تواند مدعی “آزادی زن” باشد.
تنبیه کودکان
آذر وطن پرست در گفتگوی خود با سیامک نادری از موارد متعددِ ظلم به کودکان سخن می گوید. او در یک مورد از مادری سخن می گوید که در آغاز دهه شصت در ایران برای آنکه به مجاهدین وصل شود، تشکیلات به او دستور می دهد بچه شیرخوار تازه به نیا آمدهاش را در کنار خیابان رها کرده و با فرزند دیگرش که دو سال داشته به سازمان بپیوندد.
وطن پرست همچنین از کودکانی که در کودکستان و مدرسه ابتدائی مجاهدین در پاریس مورد سرکوب و تحقیر قرار گرفته اند، از جمله از تجارب خواهر کوچکترش، مثالهایی میآورد. نمونههایی که نشان میدهند این تشکیلات تا کجا با کودک و حقوق کودکان بیگانه است.
تحلیل گفتگو
آنچه آذر وطن پرست در مورد سازمان مجاهدین می گوید را می توان از جوانب مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار داد. در زیر به چند نکته اشاره می شود:
بی ارزش بودن انسان، کرامت انسانی، آزادی و حق انتخاب فردی
تجربه آذر وطن پرست، چه تجربه شخصی و چه مشاهداتی که او از آنها سخن میگوید، نشان میدهند سازمان مجاهدین تا کجا با “حقوقبشر، انسان، کرامت انسانی و حق انتخاب فردی” بیگانه و مخالف است. این سازمان به افراد نگاه ابزاری دارد. به رسمیت شناختن حق فرد و فردیت و احترام به آن، از دستاوردهای نظامهای لیبرال و دنیای آزاد است که با آن، دوره قرون وسطائی به پایان می رسد. اما این مفاهیم در سازمان مجاهدین به رسمیت شناخته نمیشوند. در این سازمان همه چیز در ارتباط با ایدئولوژی و “رهبر عقیدتی” که همردیف ولایت فقیه است، معنی و مفهوم پیدا می کند. زندگی فردی در این تشکیلات معنی نداشته و همه احساسات باید به سمت “رهبر عقیدتی”، یعنی مسعود و مریم رجوی جهت گیری شوند. هر چیزی غیر از این، پذیرفته نشده و سرکوب می شود. اینها همه نشانههای یک فرقه هستند. (آیا سازمان مجاهدین خلق “فرقه” است؟)
سازمان مجاهدین با رفتارهای فرقهای، اعضای خود را شستشوی مغزی داده و با ساختاری مافیائی، آنها را کنترل کرده و مانع ارتباطِ آزاد آنها با دنیای بیرون است. این تشکیلات با ترویج کیش شخصیت و با سلب آزادیهای فردی و حق انتخاب آزاد اعضایش، آنها را به رُباتهایی بی احساس و مطیع تبدیل کرده است. در چنین وضعیتی، ادعاهای مریم رجوی در برنامه ده مادهایاش در مورد “تضمین آزادیها و حقوق فردی و اجتماعی طبق اعلامیه جهانی حقوقبشر”، وقاحت بار و توهینی آشکار به شعور مخاطبین است.
نمونه آذر وطن پرست نشان میدهد که این سازمان هر چقدر هم با مکانیزمهای پیچیده عاطفی- روحی- روانی یا از طریق سرکوب آشکار و ارعاب و اتهام زنی، موفق شود اعضای خود را به سکوت و انفعال بکشاند، اما سرانجام روزی خواهد رسید که باقی مانده ذرّاتِ انسانیت در دل این افرد دوباره زنده شده و برای احقاق حقوق فردی سرکوب شده خود، اعتراض کرده و لب به سخن خواهند گشود.
مناسبات غیر دمکراتیک
تجارب، مشاهدات و شهادتهای آذر وطن پرست نشان میدهد که سازمان مجاهدین، یک نیروی غیردمکراتیک است. فرد اجازه و حق تصمیم گیری و اعتراض ندارد. تشکیلات بطور سیستماتیک آزادیهای فردی و اجتماعی افراد را از آنها گرفته و راه هرگونه اعتراض را نیز بر آنها بسته است. تشکیلات برای افراد تصمیم گرفته و به آنها دیکته کرده و اعضا نیز باید اطاعت کنند. سازمان مجاهدین امکان ارتباط گیری اعضایش با دنیای خارج را بسته و به خبرنگاران مستقل نیز اجازه دیدار از کمپ آنها در آلبانی یا دفاترشان در کشورهای مختلف را نداده و مانع گفتگوی خبرنگاران آزاد با اعضای خود می شود. چنین تشکیلاتی غیردمکراتیک بوده و نمیتواند مدعی مبارزه برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی باشد.
مناسبات حاکم بر سازمان مجاهدین بر آموزه های اسلامی- شیعی استوار است که مسعود رجوی آنها را تئوریزه می کند. این تشکیلات، یک نیروی جهادی و اسلامگرا بوده که در آن رهبر عقیدتی، نقش “امام»” را بازی کرده و همه باید از او پیروی کنند. چنین نیروی اسلام گرا، با سابقه قتل و زندانی کردن اعضایش، ماهیتا اسلام و سیاست را بهم گره زده و نمیتواند نیرویی دموکرات باشد.
فریبکاری در بیرون با ادعاهای دروغین
سازمان مجاهدین برای بیرون از خود یک چهره روتوش شده ایجاد کرده و در سالهای اخیر این چهره ریاکارانه را پشت نام “شورای ملی مقاومت” به نمایش میگذارد. مردم و نیروهای سیاسی ایران با این سازمان و ترفندهای فریبکارانهاش آشنا هستند. به همین خاطر این سازمان در بین بخش بزرگی از ایرانیان تقریبا ایزوله شده و هیچ گروه دموکرات یا ملّی گرای واقعی ایرانی نمیخواهد با این سازمان ارتباط داشته باشد. با این وجود این سازمان توانسته به کمک پولهای هنگفتی که در اختیار دارد پارلمانترهای کشورهای مختلف در اروپا و آمریکای شمالی را تا حدودی به خود جذب کند. این سازمان تلاش دارد از این طریق و با کمک دستگاه تبلیغاتی عظیمش، جایی برای خود در معادلات سیاسی ایرانِ آینده باز کند. وظیفه نیروهای سیاسی ایرانی است تا با روشنگری در مورد ماهیت واقعی سازمان مجاهدین، امکان تاثیرگذاری این تشکیلات بر معادلات سیاسی- اجتماعی را به حداقل برسانند. در عین حال باید گفت با توجه به سابقه این تشکیلات، واضح است که میدان را خالی نکرده و با کمک منابع مالی قوی و نیروی سازماندهی، تلاش خواهد کرد به ایجاد تنش و راههای انحرافی دامن بزند. هر چقدر مردم ما، بویژه نسل جدید با این سازمان بهتر آشنا شوند، میزان تاثیرگذاری منفی این سازمان در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران کم و کمتر خواهد شد.
تجارب آذر وطن پرست و دیگر جداشدگان از سازمان مجاهدین اسناد قوی و غیر قابل انکاری در مورد ماهیت این سازمان بوده و کمک می کند تا آنها که این سازمان را نمیشناسند یا فقط از کانال تبلیغات این سازمان با آن آشنا شدهاند، به این فاکتها دقت کرده، به تناقضاتی که بین ادعاهای این سازمان و عمل آن وجود دارد بیشتر آشنا شده و سپس تصمیم بگیرند.
چرا شناخت ماهیت واقعی سازمان مجاهدین اهمیت دارد؟
ممکن است عده ای فکر کنند، سازمان مجاهدین منفورِ بخش بزرگی از ملتِ ایران است و در معادلات سیاسی- اجتماعی ایران هم نیروی اثرگذاری محسوب نمیشود. بهتر است آنها را به حال خود رها کرد، پرداختن به چنین نیروئی چه اهمیتی دارد؟
هرچند چنین ارزیابی در مورد سازمان مجاهدین درست است، اما به دلایل زیر، شناختِ ماهیت واقعی این سازمان، اتفاقا قبل از سرنگونی رژیم اسلامی حاکم بر کشور، خیلی هم ضرورت دارد:
شناخت حقایق تاریخی برای ذخیره کردن خون
تاریخ معاصر ایران چه در مورد حکومت ها و قدرت حاکم و چه در مورد نیروهای سیاسی مختلف، دقیق، علمی و همه جانبه بررسی و ثبت نشده است. همین کمبود باعث تکرار خیلی از اشتباهات در نسلهای بعدی شده است. بنابراین برای وفاداری به تاریخ و ثبت حقایق تاریخی، مستند کردن آنچه به نیروهای سیاسی ایران، از جمله سازمان مجاهدین خلق بر می گردد، لازم و ضروری است. نسل کنونی و آیندگان با آگاه شدن نسبت به این حقایق، میتوانند با درسگیری از این تجاربِ تلخ و خونین، سنجیدهتر و پختهتر وارد فعالیت سیاسی شوند. از این طریق میتوان خون ذخیره کرد و مانع شد که انسانهای دیگری باز هم رنج و دردهای تکراری را تجربه کنند.
جلوگیری از ورود به قدرت سیاسی در آینده بعد از جمهوری اسلامی
سازمان مجاهدین به عنوان یک نیروی اسلامگرا با مشخصات فرقهای و ساختار مافیایی، نیرویی ضد ارزشهای دموکراتیک است و نباید در قدرت سیاسی آینده ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی نقشی داشته باشد. این سازمان قبل از هر چیز باید به دلیل سیاستها و اَعمالی که ناقض حقوقبشر است، از جمله: قتل، شکنجه، کودک سربازی، طلاق و ازدواج اجباری و نقض حقوق فردی و خانوادگی افراد، از هم پاشاندن خانواده و جدا کردن کودکان از والدین، نفرت پراکنی و اتهام زنیهای شخصی به مخالفان، سلب آزادیهای فردی با محبوس کردن افراد در کمپهای بسته و ممانعت از آزادی ارتباط اعضایش با خانوادههایشان و جلوگیری از ارتباط آنها با دنیای بیرون، همکاری با یک دولت خارجی و دریافت دستور از آن برای انجام عملیاتهای مورد نظر آن و …، باید محاکمه شده و پاسخگوی اعمالش باشد. سازمان مجاهدین با وجود چنین کارنامهای همچنان تلاش میکند به یاری پول و سرمایه بیپایان مالیاش در معادله قدرت سیاسی در آینده ایران نقش بازی کند. روشنگری در مورد این سازمان کمک می کند تا دایره مانور آن برای پیشبرد اهداف سیاسیاش محدودتر شده و مردم با شناخت بهتر از ماهیت این نیرو، از آن فاصله بگیرند.
بستن راه تنش آفرینیهای سیاسی- اجتماعی از سوی نیروهای سیاسی- ایدئولوژیک
نیروهای ایدئولوژیک، غیردمکراتیک میباشند. سازمان مجاهدین یکی از همین نیروهاست. آشنایی با ماهیت واقعی سازمان مجاهدین کمک می کند تا مردم بتوانند نیروهای سیاسی ایدئولوژی زده- چه آنها که با سازمان مجاهدین همکاری یا همسویی دارند و چه دیگر نیروها- را بهتر بشناسند. این آگاهی کمک میکند تا مردم از این نیروها دوری بگیرند و این، زمینههای تنش آفرینی در ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی، که این نیروها مایلند به آن دامن بزنند را پائین می آورد.
گامی در راستای دادخواهی
سازمان مجاهدین با سیاستهای خودش در 50 سال گذشته نقش تعیین کننده ای در وقایع سیاسی- اجتماعی داشته است. صدها هزار نفر به امید خدمت به ایران، به این سازمان دل بسته و با آن همکاری کردند. این سازمان با سیاستهایش موجب دستگیری، شکنجه و کشته شدن بسیاری از اعضا، هواداران و مردم عادی شد. این سازمان باید هم به لحاظ سیاسی- اجتماعی و هم در آینده ایرانِ بعد از جمهوری اسلامی، به لحاظ حقوقی- توسط دستگاه قضایی مستقل و دارای صلاحیت- بخاطر همه جرم و جنایتهایش به پاسخگویی کشیده شود. این، گامی در راستای دادخواهی و دفاع از آن جانهای از دست رفته است.
نقد، لازمه دمکراسی است
عده ای بر این باورند که پرداختن به سازمان مجاهدین و روشنگری در مورد آن، تمرکز مبارزه با جمهوری اسلامی را منحرف می کند، آیا چنین است؟
اگر بپذیریم ایرانِ فردای بعد از جمهوری اسلامی باید یک ایران آزاد و دموکراتیک باشد، بنابراین باید از هماکنون در مورد نیروهای خودکامه و غیردموکراتیک که ادعای آلترناتیو بودن دارند، اندیشید و تلاش کرد تا به دور از جنجال آفرینی، در مورد آنها روشنگری کرد. روشنگری با جنگ یا ضدیت تفاوت دارد و باید در زندگی روزمره برای آن در یک حدِ معقول، جا باز کرد. چنین هوشیاری می تواند شناخت از روند تحولات سیاسی- اجتماعی و ماهیت نیروهای سیاسی را غنیتر کرده و قوام گرفتن دمکراسیِ ایرانِ آزادِ فردا را بیشتر تضمین کند.
پیش زمینه
سیامک نادری زندانی سیاسی سابق و از جان به دربردگان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 است. او پس از آزادی از زندان به سرعت خودش را به مجاهدین در عراق رساند. طی 26 سال حضور در مجاهدین و بخاطر تن ندادن به آنچه آنها را باور نداشت، زندان و شکنجه شد. بارها در برابر جمعهای چند ده نفره تحقیر شد. سال 2015 و در پی انتقال نیروهای سازمان مجاهدین به آلبانی، توانست از این سازمان جدا شود. در ده سال گذشته بطور مستمر تحولات درونی سازمان مجاهدین را دنبال می کند. وی توانسته در این مدت با بیش از900 نفر از جداشدگان از سازمان مجاهدین گفتگو کرده و حاصل کار تحقیقی- پژوهشیاش را در مقالهها یا گفتگوهای تلویزیونی انتشار داده است.
نادری در سری گفتگوهای ویدئویی، با عنوان “پادزهر اپوزیسیون”، با جداشدگان از سازمان مجاهدین به گفتگو مینشیند. این گفتگوها در فضائی دوستانه برگزار میشوند. نادری به دلیل احاطهاش بر مسائل درونی مجاهدین، در این گفتگوها توضیحات و نمونههایی را اضافه میکند که عمق و ابعاد بیشتری از موضوع را روشن می کند. گفتگو با آذر وطن پرست، دهمین مورد از همین دست می باشد.
حنیف حیدرنژاد – گویا نیوز

