شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
نامه ابوالفضل اشتری به برادرش حمید در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی 30 مهر 1401

نامه ابوالفضل اشتری به برادرش حمید در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی

سلام برادر عزیزم. امیدوارم که حالت خوب باشد. نمی دانم نامه های پیشین مرا خوانده ای یا نه؟! برادرم، خیلی حرفها دارم که بزنم. نمی دانم از کجا شروع کنم. من و تو زمانی با هم مشترکات زیادی داشتیم. اما حالا دوری تو و دل تنگی من و خانواده. تماسی با ما نمی گیری که […]

نامه منتهی زهرایی مادر مصطفی قائدی اسیر در کمپ آلبانی 26 مهر 1401

نامه منتهی زهرایی مادر مصطفی قائدی اسیر در کمپ آلبانی

مصطفی جان سلام مصطفی چرا جواب مادرت را نمی دهی؟ تماسی با من بگیر. باور کن دلم برایت پر می کشد. نمی دانم چکار کنم. نمیدانم دردم را به چه کسی بگویم! به چه کسی بگویم فرزند من اسیر یک سری خدا نشناس شده است و او را در کمپ زندانی کرده اند. به چه […]

نامه بهمن هاشمی به برادرش فرزین هاشمی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 24 مهر 1401

نامه بهمن هاشمی به برادرش فرزین هاشمی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

برادر عزیزم فرزین جان سلام امیدوارم حال شما خوب باشد. من چندین نامه برایت ارسال کردم ولی تا الان شما جوابی به من نداده ای. من نگرانت هستم. هیچ اطلاعی ندارم که در کمپی که زندگی می کنی به لحاظ جسمی در چه وضعیتی هستی. بعضی وقتها با خودم خلوت می کنم و به خودم […]

نامه محسن یونسی به پدرش محمد هادی یونسی اسیر در آلبانی 20 مهر 1401

نامه محسن یونسی به پدرش محمد هادی یونسی اسیر در آلبانی

پدر عزیزم سلام امیدوارم حالت خوب باشد. پدر عزیزم هر موقع دلم برای شما تنگ می شود تصمیم می گیرم برای شما نامه ای بنویسم. من چندین نامه برای شما نوشتم، به این امید که شاید نامه های پسرت را بخوانی و جواب پسرت را بدهی. من کم و بیش می دانم شما در کمپی […]

نامه حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی 18 مهر 1401

نامه حسین مملوکی به برادرش جعفر مملوکی در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی

سلام جعفر برادر عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد. من خیلی انتظار می کشم که تماسی با من بگیری و از اوضاع و احوالت با خبر شوم. نمی دانم به لحاظ جسمی در چه وضعیتی هستی! نمی دانم در کمپی که زندگی می کنی چه رفتاری با شما می کنند! من و خانواده ات نگران […]

نامه پدر حمید رضا نوری اسیر فرقه رجوی در آلبانی 17 مهر 1401

نامه پدر حمید رضا نوری اسیر فرقه رجوی در آلبانی

حمید رضاجان فرزند عزیزم سلام چه بنویسم؟! چه بگویم؟ حمید رضا پسرم من دوران پیری را سپری می کنم و همچنان چشم انتظارت هستم. تماسی با من بگیر و دل مرا شاد کن. دلم خیلی برایت تنگ شده است. خاطرات قدیم با تو را به یاد می آورم و خیلی برای من سخت است. هر […]

نامه خانواده های استان مرکزی عضو انجمن نجات به رئیس جمهور آلبانی 12 مهر 1401

نامه خانواده های استان مرکزی عضو انجمن نجات به رئیس جمهور آلبانی

رئیس جمهور محترم کشور آلبانی آقای باجرام بیگج با سلام و احترام ما خانواده های استان مرکزی ساکن ایران چندین سال است فرزندانمان در سازمان مجاهدین هستند و چندین سال است در حسرت فرزندانمان هستیم. سازمان مجاهدین در کشور شما آلبانی، مدعی آزادی و برابری است اما فرزندان ما در کمپ سازمان آزادی ندارند. سازمان […]

نامه دختر حمید رضا نوری اسیر در کمپ مجاهدین خلق آلبانی 11 مهر 1401

نامه دختر حمید رضا نوری اسیر در کمپ مجاهدین خلق آلبانی

پدر جان سلام من سمانه هستم. دخترت! امیدوارم حال شما خوب باشد. من که خیلی دلم برای تان تنگ شده است. چند نامه برای شما ارسال کردم ولی جوابی نگرفتم. می دانم در کمپی که زندگی می کنی عواطفی نسبت به خانواده وجود ندارد، می دانم از هر گونه آزادی محروم هستی. من از بچگی […]

نامه پدر شکوه قاسمی اسیر در کمپ فرقه رجوی در آلبانی 10 مهر 1401

نامه پدر شکوه قاسمی اسیر در کمپ فرقه رجوی در آلبانی

فرزند خوب و مهربانم دخترم، آرزویم این است که شما را در آغوش بگیرم. ولی افسوس که کیلومتر‌ها از من فاصله داری. چه کنم که وضعیت جسمی ام خوب نیست تا به محلی که در آن زندگی می کنی سفر کنم و از نزدیک با شما دیداری داشته باشم. انتظار پدرت از شما این است […]

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق 22 شهریور 1401

نامه مهین حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

دختر عزیزم سلام لطفا فقط گوش کن. زمانی که در کنار من بودی را به یاد بیاور! من از دوری تو چه سختیها که نکشیدم. آیا این حق من است؟ آرزویم این است که خودت را از زندانی که در آن هستی نجات دهی. پروانه دخترم من پیر شدم. دوری تو پیرم کرد! دوست دارم […]

نامه ولی ا… گل ریزان به عباس گل ریزان در کمپ مجاهدین خلق 22 شهریور 1401

نامه ولی ا… گل ریزان به عباس گل ریزان در کمپ مجاهدین خلق

عباس جان سلام، حالت چطور است؟ من انتظار می کشم تماسی با من بگیری. می دانی در نبودنت من چه کشیدم! چه کنم که دستم به تو نمی رسد. آرزویم این است که تا زمانی که در قید حیات هستم تو را در بغلم بگیرم. روزی با خودم می گفتم عباس از سربازی برگردد عصای […]

نامه فریده کرم بستی به اردشیر کرم بستی در کمپ آلبانی 20 شهریور 1401

نامه فریده کرم بستی به اردشیر کرم بستی در کمپ آلبانی

اگر آفتاب زندگی سوزان است، اما سایه بانی دارد به وسعت عشق برادر و در آن هیچ عشق پاک و جاودانه ای مثل عشق به برادر وجود ندارد و هیچ دوستی مثل برادر نخواهد شد. اردشیر سلام ، امیدوارم حالت خوب باشد. خیلی وقت است از شما خبری ندارم. نمی دانم خوب هستی یا نه! […]

blank
blank
blank