پنجشنبه, ۱۳ آذر , ۱۴۰۴
همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند 28 تیر 1386

همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند

اگر واقعاً از دیدن خانواده ات بیزاری و دوست نداری برگردی ولی همه ما همچنان چشم به راهت خواهیم ماند و هیچ وقت از خاطرات ما بیرون نخواهی رفت و در همه حال و همه لحظات برای سلامتیت دعا خواهیم کرد. برای کسانی که باعث و بانی دوری این عزیزان از خانواده هایشان شده اند نفرین خواهیم کرد. نمی دانیم هم اکنون که این نامه را می خوانی کجایی و چه می کنی.

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود 27 تیر 1386

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود

پسر عزیزم، سلام، امیدوارم حالت خوب باشد و در کمال سلامت باشی. اکنون که این نامه را برایت می نویسم اشک از چشمانم جاری است. به یاد روزهایی می افتم که تو در آغوش من بودی و دستان کوچکت را بر دور گردنم حلقه میزدی. خدا را شکر میکردم که پسری به من داده که روزی عصای دوران ناتوانی من باشد.حتی فکرش را هم نمیکردم که چنین روزهایی را ببینم که تو با ما این همه فاصله داشته باشی

وحید عزیزم سلام 26 تیر 1386

وحید عزیزم سلام

همانطور که در نامه دیماه 85 یاد آور شده ام من تمام راههای ممکن برای برقراری تماس با تو را امتحان کردم وموفق نشدم.وبه ناچار به انجمن نجات که از مدتها پیش به دنبال برقراری ارتباط با من بود متوسل شدم. به هر تقدیر مقصود اصلی من و تو که همان اطمینان خاطر ازسلامت همدیگر بود حاصل شد.البته مسئولین سازمان که اینچنین از نامه ساده من شفته شدند وتو را وادار به نوشتن جوابیه آن هم به آن شکل مضحک وبی ادبانه نمودند

آیا براستی باورت میشود 20 تیر 1386

آیا براستی باورت میشود

پسرم وقتی خبر سلامتی شما را در خرداد 86 از نماینده انجمن نجات در استان گیلان شنیدم ابتدا باور نکردم ولی با اصرار فراوان نماینده محترم مبنی بر سلامتی شما، نمیدانی چه حالی داشتم. به خدائی که شریک ندارد به محض شنیدن این خبر بسیار بسیار شیرین و خوش، دیگر یک لحظه آرام و قرار ندارم. شب و روز فکر و خیالم را با شما سپری میکنم. خدایا میشود یکبار دیگر در این کهنسالی فرزند عزیزتر از جانم را ببینم؟ آیا عمر وفا میکند؟ به خدا صبر و انتظار هم حدی دارد.

خدایا هرچه زودتر این یگانه برادرم را به من بازگردان 18 تیر 1386

خدایا هرچه زودتر این یگانه برادرم را به من بازگردان

من که با اجازه شما ازدواج کردم (با دختر، خاله زهرا) یه پسرم دارم (نیما که دست بوس شماست). خواهرها هم همه ازدواج کردند. داداش میدونی چند سال است که ما از شما و شما از ما دور هستی؟ میدونی ما چند سال است چشم انتظار آمدنت هستیم؟ دلت برای ما تنگ نشده؟ بخدا دل ما برات یه ذره شده، داداش یه دنیا حرف برای گفتن دارم ولی نمیشه که همه رو بنویسم، اگه بنویسم شاید چند تا کتاب بشه و شما حوصله خواندنش رو نداشته باشی. برای دیدنت بخدا لحظه شماری میکنیم.

پسر عزیزم، فرزند دلبندم اکبر جان 13 تیر 1386

پسر عزیزم، فرزند دلبندم اکبر جان

دنیای غریبی ست” دارودسته مجاهدین خلق به رهبری رجوی از اجابت خواسته به حق و مشروع خانواده هایی که فرزندان و بستگانشان سالیان دراز در برزخ قرارگاه اشرف بسر می برند و شرایط زندگی و زیست برای آنان بنا به شهادت عده زیادی از جداشدگانی که به ایران بازگشته و یا در کشورهای اروپایی پناهندگی گرفته اند، بسیار رقت انگیز و ناامید کننده است

نامه مادری نگران به فرزند اسیرش 10 تیر 1386

نامه مادری نگران به فرزند اسیرش

تو را از جواب نامه ای که برای من میفرستی بشنوم و بدانم که فرزند دلبندم درحیات میباشد. چون من که هیچج خبری از تو ندارم و از تو خواهش میکنم خبر سلامتی خودت را به من بدهی. اگر میتوانی یک عکس هم برای من بفرست تا با دیدن عکست حداقل مقداری از دوری تو برای من سهل و آسان شود.

برنامه پرونده، شانتاژ ها و ترفندهای تبلیغاتی فرقه رجوی 30 خرداد 1386

برنامه پرونده، شانتاژ ها و ترفندهای تبلیغاتی فرقه رجوی

آقای محمد میر یونس حقی یکی از اعضای خانواده های عضو انجمن نجات که ساکن شهر خوی است برای رهایی برادرش آقای علی اکبر میر یونس حقی که هم اکنون در قرارگاه اشرف بسر می برد نامه ای خطاب به ایشان نوشته و در نامه خویش از ترفندها و شانتازهای تبلیغاتی رهبران فرقه مجاهدین بشدت انتقاد نموده است.

معصومه جان خیلی دلم برایت تنگ شده است 23 خرداد 1386

معصومه جان خیلی دلم برایت تنگ شده است

سردمداران فرقه تروریستی به اصطلاح مجاهدین تا چه حد به مفهوم آزادی و انتخاب آزادانه انسان پایبندند؟ اگر آنان در عصر تحولات دموکراتیک و انفجار اطلاعات به حقوق بشر معتقدند، چرا علیرغم خواست، اراده و تمایل خانم ها انیس و مونس خواهران خانم معصومه اولادی (فرد مستقر در قرارگاه اشرف) که در نامه خویش در فروردین ماه سالجاری(درج شده در سایت انجمن نجات) از خواهرشان خواسته بودند تا با آنها تماس تلفنی بگیرد

حمیدجان حالت چطور است. 16 خرداد 1386

حمیدجان حالت چطور است.

با عرض سلام خدمت برادر عزیزتر از جانم. حمیدجان حالت چطور است. الان چندین سال است که ما خبری از عزیزمان نداریم و همیشه انتظار می کشیم که هرچه زودتر تو را ببینیم. حمید جان اگر از حال خانواده، پدر و مادر، خواهران و برادرانت خواسته باشی، همگی خوب هستند و برای تو سلام گرم و فراوان می رسانند. حمید جان از پدر و مادر برایت بگویم. پدر بر اثر ناراحتی قندی فلج شده و چشم به راه توست و دوست دارد هرچه زودتر تو را ببیند

اینجا درختها کاملاً سرسبز شده اند 12 خرداد 1386

اینجا درختها کاملاً سرسبز شده اند

اینجا اگر یادت باشد اریبهشت ماه خیلی قشنگ تر از همه سال است درختها کاملاً سرسبز شده اند و محصولات باغها سبز شده و خیلی دیدنی است. همه خانواده خیلی خیلی به تو سلام میرسانند و منتظرت هستند. بابا وصیت نامه اش را تنظیم کرده و قسمتی از زمینهایش را به نام تو کرده تا هر وقت آمدی آنجا خانه بسازی. مامان همه جا نذر کرده که دوباره تو را ببیند از آقا میر محمد و چنگ مزار گرفته تا مشهد و کربلا که خودت نزدیک آنجایی.

به عشق دیدارت زنده ام 09 خرداد 1386

به عشق دیدارت زنده ام

امیدوارم که سالم و سرزنده باشی. پسر عزیزم سالها از رفتنت میگذرد،من و مادرت و خواهران و برادرانت هنوز چشم انتظار دیدن و بودنت در کنارمان هستیم، چشم به راهت که بیایی و این چشم های به راه مانده را روشن کنی، نوری که از چشمان من و مادرت رفته را بازگردانی

blank
blank
blank