نامه آیدا دولت شاهی به عمویش وحید دولت شاهی؛ اسیر فرقه رجوی
وقتی بابا در سال 84 به دیدن شما آمد من 7 سال سن داشتم و تصور می کردم که شما در جایی مانند محل خدمت سربازی قرار دارید و فقط به خاطر جنگ در عراق خطرناک است، پارسال که بابا آمده گفتم وقتی پیش عمو شاپور رسیدی زنگ بزن، من راضیش می کنم برگردد اما گویا این سازمان بسیار خطرناک است و تنها راه خروج از آن فرار است
نامه ای به محمد جعفر نجفی؛ اسیر فرقه رجوی
من و مادر و مهین با کلی مشکلات روحی که مادر داشت عازم کشور عراق شدیم که فقط با شما بعد از چندین سال ملاقاتی داشته باشیم. بخصوص مادر وقتی به کشور عراق رسیدیم اشک شوق می ریخت که بعد از چندین سال فرزندم را ملاقات می کنم. چند روزی که ما در کنار سیاج اشرف بودیم مادر خیلی شما را صدا زد ولی متاسفانه جوابی از شما نگرفت کجاست آن معرفت و انسانیت که دل مادرت را این گونه می شکنی این رسم روزگاری است که رجوی در درون شما حاکم کرده است عاطفه را در درون شما از بین بُرده.
نامه نگار به مادرش طیبه نوری؛ اسیر در فرقه رجوی
هر چه فکرش را می کنم که شما برای چه هدفی در آن بیابان و در یک حصار بسته مانده اید به نتیجه مشخصی نمی رسم واقعا این 10 سالی که نزد شما نبودم از خودتان سئوال نکردید که من فرزندی داشتم الان در کجا بسر می برد و بدون محبت مادری چگونه بزرگ شده است من از شما دلگیر نیستم از آنهایی دلگیر هستم که این بلا را بر سر من و شما آورده اند خداوند آنها را لعنت کند که صد ها کودک مثل من را در حسرت مادری گذاشتند.
نامه به علی اکبر میریونس حقی از اسیران اشرف
باری برادر جان ما همگی صحیح و سالم به دعاگویی شما مشغول هستیم. برادر جان باری برادر جان مادرتان در تاریخ 25/6/90 فوت کرده و خانواده آمدند مال پدری را تقسیم کرده و هر کس به سهم خودشان برسند و شما هم لازم است یک وکالت نامه به اینجانب محمد میر یونس حقی به شماره شناسنامه 232 تهیه کرده بفرستید که مال تقسیم شود به مدت یک ماه که شما این کار را بکنید و برادر جان اگر توانستید به ایران حتماً بیایید ما همگی خانواده شاد می شویم اصلاً جای هیچ نگرانی نیست تصمیم با خودتان ولی اینجا ایران بیایید خیلی برای شما خوب می شود مطمئن هستم.
نامه به علیرضا امیری از اسیران اشرف
علیرضاجان، پسرم مادرت خیلی دلش می خواد مثل خانواده های دیگه کنار ما باشی. پسرم پدرت، آقای حکمعلی امیری در انتظار دیدار پسرشه، علیرضاجان، پسر عزیزم خیلی خیلی دلمون برات تنگ شده دیگه پیر شدیم. چقدر صبر کنیم، چقدر انتظار دیگه آخه آخرای عمرمونه، 12 سال که کم نیست خسته شدیم.
نامه خانواده آقای صالح به فرزندشان تقی صالح اسیر در فرقه رجوی
من با کلی مشکلات جسمی فقط برای ملاقات با شما به عراق سفر کردم خودم را نزدیک دیوارهای قلعه مخوف و نفرین شده رساندم آرزو داشتم که شما را ملاقات کنم ولی متاسفانه با کسانی مواجه شدم که به من توهین می کردند و حریم حرمت من پیرمرد را نگه نداشتن. در مسیر پادگان اشرف با خودم فکر می کردم که بعد از چند سال تقی را می بینم و آن را در آغوش می گیرم. ولی عکس آن ثابت شد
رهبران مجاهدین و تاملی بر درخواست مشروع آقای صالح صفا لیلان
نزدیک به یک سال پیش آقای صالح صفا لیلان نامه ای خطاب به پدرش نوشت اما پاسخی دریافت نکرد. دلیل آن مشخص است رهبران مجاهدین علاقه ای به ارتباط افراد حاضر در اشرف با خویشاوندان و اعضای خانواده هایشان در ایران و سایر نقاط دنیا ندارند. این امر مشخص و روشنی ست. آقای صفا لیلان و برادران و خواهرانش همچنین مادر محترم وی مدت پانزده سال است که در انتظار شنیدن صدای آقای جهانبخش صفا لیلان هستند. آنها کمترین اطلاعی از وضعیت ایشان ندارند.
زخم های التیام ناپذیر
رهبران مجاهدین تاکنون در برابر خواسته ی اعضای خانواده ی امیری مبنی بر ملاقات و دیدار با عزیز دلبندشان به لجن پراکنی و غوغاسالاری توسل جسته اند، باید اذعان نمود آنان از سلامت عقلی و روانی برخوردار نیستند چرا که در برابر دعوت به زندگی اعضای خانواده امیری واکنش معقول و منطقی از خود نشان نمی دهند و با کمال شگفتی بر گزینه ی” امتناع ارتباط” تاکید میورزند.
رهبری مجاهدین و خواسته ی مشروع خانواده ها
برادر عزیز دوریت برای همه ی خانواده سخت و دشوار است و تحمل این جدایی مشکل، برادر دلبندم همه ی ما می دانیم که تو هم دلت برای ما تنگ شده ولی ای کاش این دیوار سخت جدایی بین ما نبود یعقوب جان چرا جواب ما را نمی دهی از وقتی که ما چند سال پیش به دیدن تو آمدیم و از سلامتی تو با خبر شدیم هر روز امیدوارتر از روز قبل می شویم. که شاید روزی بتوانی به طرف ما و آشیانه ات پرواز کنی و به آغوش گرم خانواده و کشورت برگردی
نامه خواهری دل سوخته خطاب به زهرا گنجشکی اسیر فرقه رجوی
جعفر و مرضیه خواهر کوچک و زیبای ما که تو مادرش بودی و سالها در نبود تو عذاب کشید تا توانست مرا تحمل کند هر دوی آنها منتظر تو هستند و لحظه شماری می کنند تا پیش آنها بروی و اقلا باقی عمرت را در آرامش و به عنوان یک انسان معمولی که راحت بتواند هر جا که دلش بخواهد برود سینما و پارک یا آزادانه در خیابان راه بروی و زندگی کنی. مرضیه برایت اتاق آماده کرده و امید دارد روزی پیش او بروی.
نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی
نامه ای از آقای حسین شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور اسیر فرقه رجوی
نامه خانواده های استان مرکزی به نخست وزیر عراق آقای نوری مالکی
همانطور که در جریان هستید خانواده ها روزی نیست که در کشور شما در مقابل درب پادگان اشرف تجمع نداشته باشند. آنها یک هدف را دنبال می کنند آنهم دیدار با عزیزانشان. بعد از چندین سال ما به نوبه خودمان و با سفر های مکرر به کشور عراق سفر کرده ایم و تلاش می کردیم که با فرزندانمان ملاقات داشته باشیم ولی فرقه رجوی مانع این کار می شد. به فرزندان ما با شستشوی مغزی وانمود می کردند که ما دشمنان فرزندانمان هستیم.