جمعه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۴
نامه ای به برادرم سعید عبدی 14 اسفند 1392

نامه ای به برادرم سعید عبدی

هر چه فکرش را می کنم که به چه دلیل در فرقه ماندگار شدی عقلم به جایی قد نمی دهد دخترت مستمر سراغ تو را می گیرد جوابی نداریم به آن بدهیم تنها جوابی که به آن می دهیم نگران پدرت نباش بر می گردد در نبود تو تمام خانواده به لحاظ روحی شکسته شده اند. لعنت خدا بر سران فرقه رجوی که تو را به اسارت گرفته اند

نامه ای از شکوفه فروزنده به برادرش شهاب، اسیر در فرقه رجوی 07 اسفند 1392

نامه ای از شکوفه فروزنده به برادرش شهاب، اسیر در فرقه رجوی

عزیز دلم مطمئنم که موهای تو هم کم وبیش سپید شده موهایی که با رنج دوری از خانواده و وطنت سفید کردی. ما از درد فراغ تو موهایمان را سفید کردیم شهاب جان تو که شجاع تر از تک تک مابودی شجاعتت را اینجا لازم داریم تو دل بزرگ و مردانه ای داری با آن دل دریایی ات باز هم دل مارا شاد کن.اگر زیاد صحبت می کنم دلیلش این است که هفده سال است با برادرم خلوت نکردم و خیلی دلتنگم.

جوابیه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در فرقه رجوی 26 بهمن 1392

جوابیه خانم حبیبی به دخترش پروانه ربیعی در فرقه رجوی

من هم به شما می گویم دست شما درد نکند من یک مادرم، از آن ملاقات با شما چند سال می گذرد من هم دلم می خواهد دخترم را باز در بغل بگیرم سعی و تلاش خودم را کردم سختی سفر به عراق را تحمل کردم فقط برای اینکه شما را یک بار دیگر ملاقات کنم متاسفانه به جای اینکه از من استقبال شود فحش های رکیک تحویل من دادند چه انتظاری از من داشتی انتظار داشتی که به تنهایی سفر کنم دولت عراق ویزای انفرادی نمی دهد

نامه ای به دخترم که سالهاست در فرقه رجوی اسیر است 23 بهمن 1392

نامه ای به دخترم که سالهاست در فرقه رجوی اسیر است

ای خدا لعنت کند رجوی و سرانش را که امیدوارم در آینده نزدیک نیست و نابود شوند نه فقط من بلکه خیلی ها را داغدار کردند طیبه جان برای چی و چه هدفی پیش این آدمهای از خدا بی خبر مانده ای می دانی که الان دخترت چند سال دارد و مستمر سراغ تو را می گیرد و من جوابی ندارم که به او بدهم حیف نیست عمر خودت را داری به تباهی می کشی و سران سازمان در خارج در بهترین رفاه و آسایش دارند به زندگی خود ادامه می دهند

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی 16 تیر 1392

نامه ای به محسن معصومی اسیر در فرقه رجوی

چندین سال است که از شما خبری ندارم و خیلی دلم برای شما تنگ شده طی این چند سال از شما شماره تلفن و صندوق پستی نداشتم که با شما تماس تلفنی و یا نامه ای برای شما ارسال کنم اوضاع شما را از انجمن نجات و نشریه مربوط به آن را دنبال می کنم معلوم می شود که اوضاع وخیمی داری هر چه فکرش را می کنم عقلم به جایی نمی رسد که برای چه هدفی خودت را به این روز انداختی

نامه خانواده خلیل حسینی به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی 19 اردیبهشت 1392

نامه خانواده خلیل حسینی به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی

تو که آدم عاقلی بودی چگونه فریب این ها را خوردی. در جایی گیر کردی که نه راه پیش داری و نه راه پس. می دانم جوابی که می خواهی بدهی این است که می خواهیم مردم ایران را آزاد کنیم. خلیل جان مردم ایران نیازی ندارند که شما آزادشان کنید. مردم ایران دارند زندگی خودشان را می کنند و آن رهبرانی که تو و امثال تو دارید برای آنها بردگی می کنید جایگاه و پایگاهی در ایران ندارند.حال مردم ایران از این ها به هم می خورد. تنها فقط سر شما کلاه رفته

نامه آقای مرتضی بلالی به برادرش رضا، اسیر فرقه رجوی 18 اردیبهشت 1392

نامه آقای مرتضی بلالی به برادرش رضا، اسیر فرقه رجوی

چندین سال است که شما را ندیدم و از جانب شما طی این چندین سال نامه ای بدستم نرسیده که از احوال شما جویا شوم. من هم طی این چندین سال عمری از من گذشته.اما تفاوت من با تو این است که عمر من در کنار خانواده ام گذشته ولی تو برای هیچ و پوچ عمر خودت را به تباهی کشیدی.سئوال من از تو این است که طی این چند سالی که برای یک سری آدم های وطن فروش و دشمن مردم ایران کار کردی کجا را گرفتی؟

نامه ای به رضا سلامی اسیر در فرقه رجوی 01 بهمن 1391

نامه ای به رضا سلامی اسیر در فرقه رجوی

چرا این همه مدت ما را از خودت بی خبر گذاشتی. من تا حدودی می دانم که شما کجا زندگی می کنید این چه جور جایی است که شما جرات ندارید یک نامه برای خانواده خود ارسال کنید واقعا طی این چندین سال خود و همسرت مریم نقدی کجا را گرفته اید و به کجا رسیده اید غیر از این که بهترین دوران زندگی خودتان را برای هیچ و پوچ از بین بردید شما از چه آزادی برخوردارید شما می توانید برای خودتان تصمیم بگیرید یا کسان دیگری برای شما تصمیم می گیرند

نامه خانواده غیبانی خطاب به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی 12 دی 1391

نامه خانواده غیبانی خطاب به فرزند اسیرشان در فرقه رجوی

برادر عزیزم مادرمان با دنیایی از آرزویی که برای دیدار دوباره تو داشت از بین ما رفت و همه ما را داغدار کرد آخر او مایه دلگرمی خانواده بود.شاید مسئله ای که بیشتر ازهرچیزی ما را عمیقا ناراحت کرد این بود که همیشه می گفت خدایا میشود یکبار دیگر قبل ازمرگم فرزندم یونس را ببینم؟ و ما بیشتر از این بابت ناراحت شدیم که حسرت دیدار تو بردل او ماند و درآخرین لحظه روی تخت بیمارستان میگفته یونسم یونسم…..

نامه ای به علی اصغر دیو سار اسیر در فرقه رجوی 09 دی 1391

نامه ای به علی اصغر دیو سار اسیر در فرقه رجوی

چندین سال برای هیچ و پوچ بهترین دوران زندگی خودت را از بین بردی به کجا رسیدی و چه چیزی نصیبت شد فقط یک سری آدمها را نگران خودت کردی مستمر به شما فکر کنند واقعا توانی برای شما مانده که می خواهید به اصطلاح مبارزه کنید بعد از چندین سال خودت را در آیینه نگاه کردی که چه بلایی بر سر خودت آوردی الان هم مطلع شدم شما را برده اند به کمپی در کنار فرودگاه بغداد از خودت چی داری زندگی داری؟

نامه ای به شکوه قاسمی اسیر در فرقه رجوی 06 دی 1391

نامه ای به شکوه قاسمی اسیر در فرقه رجوی

من پدرت هستم، پدری که سالهاست در حصرت دیدن شماست طی این سالها از دوری شما من و مادرت رنج می بریم و شکسته شده ایم چندین سال است شما را ندیده ایم و نگران شما هستیم و تا به حال نامه ای برای ما ارسال نکرده اید که لااقل از احوال شما جویا شویم در جایی زندگی می کنی که نامه و یا تماس تلفنی نمی توانیم با شما داشته باشیم طی این سالها که معلوم نیست برای چی آنجا مانده ای چیزی برای شما مانده است بهترین دوران جوانی خودت را به چه دلیل از بین بردی

نامه به عضو اسیر اسارتگاه رجوی، سید جعفرسادات محسنیان 24 آبان 1391

نامه به عضو اسیر اسارتگاه رجوی، سید جعفرسادات محسنیان

اگر از حال و احوال اینجانب برادر کوچکتر سید طالب و دیگر برادرها و دو خواهر را خواسته باشید به لطف خداوند بزرگ خوب هستیم و ملالی نیست جز دوری شما. باور کنید که کم زمانی نیست،31 سال است که همدیگر را ندیده ایم وحالا منظور از نوشتن نامه این است که بواسطه انجمن نجات گیلان از احوالات شما با خبر شدیم و باید بگویم که در این فاصله زمانی پدر و مادرمان به رحمت خدا رفتند و شما بی خبر ماندید

blank
blank
blank