این رویه ی عمومی باند رجوی است که برای اسرا و فریب خوردگان خود پرونده های آنچنانی تشکیل دهد که نتوانند راه برگشت به وطن وبه زندگی طبیعی وآرام را داشته باشند.
مثلا اعترافات گوناگونی از قربانی خود گرفته وآنها را برای روز مبادا ضبط وثبت میکند تا درصورت نافرمانی این قربانی، این اسناد مزورانه را برعلیه او منتشر ساخته ومانع بازگشت اش از راهی که نه سودی برای خود ونه منفعتی برای کشورش دارد، میگردد!
مصاحبه های تلویزیونی وبازپخش های مجدد آن و نیز وادار کردن طعمه برای نوشتن مقاله برعلیه حکومت ایران، ازشگردهای دیگری است که در راستای خراب کردن پل هایی که میتواند قربانی را به وطن وخانواده اش بازگرداند، توسط باند رجوی به وفور بکار گرفته میشود!
امید سعیدی اهل تبریز، یکی از این ساکنین لیبرتی عراق است که به یکی از این قربانیان تبدیل شده ومجبور گردیده که ضمن انجام مصاحبه های تلویزیونی با سیمای ضد آزادی رجوی، اخیرا نوشته ای (مثلا) در سوگ خانم ریحانه جباری را در فیس بوک همین سیما منتشر کند!
هدف من از آوردن قید (مثلا) این است که بیشترین محتویات این نوشته که " تلخی یک خاطره تاریک از گذشته " نام گرفته، درتکرار شعارهای مریم رجوی ومدح وثنای اوست تا بدینوسیله هم مخالفتی با حکومت ایران کرده باشد که تبعاتی برایش دارد، وهم مدح وستایشی از مریم رجوی که این نیز آثاری میتواند داشته باشد!
امید سعیدی بدون بررسی مسئله ی اعدام ریحانه واینکه با قتل عمد چه باید کرد، بلافاصله به سراغ یک صحنه ی اعدامی رفته که درتبریز اتفاق افتاده بود.
او ماجرا را طوری تعریف میکند که خواننده نداند که صحبت ازکدام اعدام وآنهم درتبریز است:
" یکبار از همکلاسی هایم شنیدم که رژیم می خواهد 2مرد و یک زن را در ملأ عام به دار بیاویزد. قبلاً، فراوان از اینطرف و آنطرف و مردم کوچه و بازار از اعدام شنیده بودم اما این بار احساس می کردم خیلی برایم ملموس و نزدیک شده، در لحظه حس شومی بهم دست داد، تنم لرزید ودر دنیای سادگی خودم گفتم آخر چطور یک انسان می تواند طناب دار بر گردن انسان دیگری بیاویزد و او را بکشد؟! و اصلا چه حقی دارد و این حق را از کجا آورده است؟ آیا ارزش جان یک انسان به ارزانی یک امضا و تقدیرش تنها با لغزش مسموم و شوم نوک قلم بر برگه اعدام رقم می خورد؟!
بعد از 3 ـ 4 روز شنیدم که اعدام انجام شده و جلادان برای زجرکش کردن زن بیگناه طناب دار را به شکل غیر معمول بر پشت گردن او انداخته بودند، تا دل آخوند و آخوندصفتها خنک تر و ماهیت زن ستیزی شان هرچه بیشتر برملا شود ".
اما اصل جریان عبارت ازاین است که خانم نامبرده با خرج پول، دوجوان دیگر را همراه خود کرده وبا انجام اعمال نامشروع با آنها، اعضای خانه ی شوهرش (پدر زن، مادر زن، برادر شوهر و…) بصورت بی رحمانه ای بقتل رسانده وقرار گذاشته بوده که با یکی از این قاتلین خانواده ی شوهرش ازدواج نماید که مسئله بعد از مدتی لو رفت وآنها با داشتن دوجرم – قتل و زنای محصنه – درمحل وقوع جرم(مارالان تبریز) به دار آویخته شده بودند که آقای امید بدون شرح اصل جریان و بیگناه نامیدن آن زن که مقصر اصلی این جنایت هولناک بوده، سعی دروارونه نمایی دارد!
من بخوبی میدانم که اغلب قتل ها ناشی از ناهنجاری های اجتماعی ومسائل روانی اتفاق میافتد. اما برای تنبیه ومجازات یک مجرم، حکومت ها منتظر نمیمانند که این ناهنجاری ها حل شود ومجرمین هرکاری که خواستند انجام دهند!
درهمه ی نقاط جهان ارتکاب این جنایات با مجازات سختی مانند اعدام وحبس ابد همراه است ودرایران نیز برابر احکامی که جاری وساری است، حکم این قبیل جرایم اعدام میباشد!
براین نکته نیز واقفم که میتوان ناهنجاری های اجتماعی فساد ساز را به حداقل رسانید اما بشر کره ی خاکی هرگز قادر نخواهد بود که این مسئله را بطور مطلق حل کند ودربهترین حالت بازهم قتل و… درمیزان کمتری اتفاق خواهد افتاد که اینجانب ضمن ابراز ناراحتی خود از مجازات اعدام، با توجه به مسائل عقیدتی که دربین مردم وجود دارد، نمیتوانم وصلاحیت آنرا هم ندارم که صریح وپوست کنده و درکشوری اسلامی بنام ایران، با اعدام مخالفت کنم وفقط ازصمیم قلب آرزو دارم که این مجازات هرگز درمورد کسی اعمال نشود!
باز از امید سعیدی میخوانیم:
"… در اعلام تاسیس شورای مرکزی که در پیام خواهر مریم، رئیس جمهوربرگزیده شورای ملی مقاومت ایران به مسئول اول سازمان مجاهدین در 26 مهر 93 آمده و خواستار تاسیس این شورا متشکل از 1000 زن مجاهد خلق شده بود، این پیام موج می زند که آری آری، سرنگونی آخوندهای زن ستیز حاکم بر میهنمان ایران، دست یافتنی است و نبایستی فریب دجالگری و افسون توطئه ها و خزعبلات این آخوندهای شریر و هرزه را خورد. این امید را به همه، و به زن و مرد ایرانی بشارت و نوید می دهد که تنها کافی است با الگو قرار دادن زنان و مردان مجاهد خلق در زندان لیبرتی، به این وظیفه ملی و میهنی و عقیدتی قیام کرده و انتخاب خود را برای سرنگونی این رژیم و برپایی یک ایران آزاد و آباد، به تمام و کمال به اثبات برسانیم و با ارتش قیام و آزادی، دمار از روزگار آنها در بیاوریم و به جهانیان نشان بدهیم ایران زمین جای این دجالان بی وطن نیست و با آنها شناخته نشده و نمی شود".
برادر وهمشهری عزیز!
این حرف ها را برای چه کسی میگویی؟ دهه هاست که طشت رسوایی زن ستیزی و حرمسراداری رجوی که عین ارتجاع است، ازپشت بام افتاده است و مردم ایران به این حرف ها تره هم خرد نمیکنند!
وانگهی درمناسبات فرقه ای ومخوف رجوی ازاین قتل ها که مقتول جرم ثابت شده ی ناچیزی هم دردادگاهی نداشته، کم اتفاق افتاده است؟ اینها مگر با توسل به یک امضاء ودستور رجوی اتفاق نمیافتاد؟
فکر میکنید که مردم از مسئله ی " آی دزد، آی دزد " کردن رهبران باند رجوی که شما یکی از قربانیان آن هستید، اطلاعی ندارند؟
نمایش این شعور بی کیفیت ازطرف شما – که مسلما بفرموده انجام شده- دلیل مغزشوئی شدن شما نمیباشد؟
آخر نوشته ی امین آقا به شعار دادن رسیده است که دردی را حل نمیکند ودلی را به مرامی نمیرساند:
" بقول برادر مسعود مگر می شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روییدن گلها شد، و مگر می شود خلقی را تا به ابد اسیر نگه داشت..؟ هرگز…
بیایید باهم کلام خواهر مریم را فریاد بزنیم که:
میهنی میسازیم،که در آن قانونی برتر از خواستة مردم نیست. میهنی می سازیم، که در آن چوبه دار،نیست جز خاطرهیی تلخ و فراموش شده، هیبت جراثقال، میدهد باز ز سازندگی شهر پیام میهنی می سازیم، که در آن لغو شده، حکم شوم اعدام….، مشق هر روزة فرداها با خط درشت، در همه کوچه و برزن اینست:
نه به شلاق و شکنجه، نه به جراحی گلخند و تبسم، نه به سرکوبی مردم، نه به ویرانگری هستهیی و بمب اتم و…"!
لطفا کمی ازاین شعارها را در مناسبات داخلی وتشکیلاتی خود محقق سازید تا عبرتی برای ما باشد تا سفارش ساخت این جامعه ی آرمانی را بشما بدهیم!
آخر ساختن این جامعه ی تخیلی که بطور سالوسانه به اسرای لیبرتی وعده داده میشود، درمحیطی با چندهزار مترمربع و جمعیتی 3000نفره بغایت راحت تراست!
چرا درانجام این کار تعلل میکنید؟ کار خیر که احتیاج به استخاره ندارد!
نوید