من از دروغ خسته شده بودم

من علی هاجری از اعضای سابق مجاهدین خلق رسما جدایی خودم را از این فرقه در آلبانی اعلام می کنم. من در سال ۱۳۵۸ با فرقه مجاهدین خلق آشنا شدم ولی هیچگونه فعالیتی نداشتم حتی در آن موقع که هنوز غیر قانونی اعلام نشده بود من کاری به موضوعات سیاسی و تبلیغاتی نداشتم فقط دنبال کارهای خودم بودم ۰
در سال ۱۳۶۵ بعد از تجاوز صدام حسین به میهنم در جبهه جنگ اسیر نیروهای عراقی شدم و سال ۱۳۶۷ بعد از آتش بس جنگ تحمیلی وقتی دیدم تبادل اسرا انجام نگرفت تحت تاثیر تبلیغات فرقه مجاهدین که مستمر از تلویزیون عراق پخش میشد و همچنین تحت تاثیر صحبتهای بعضی از دوستان که عمدتاً در سال ۱۳۶۹ به ایران برگشتند و همچنین وضعیتی که در اردوگاه داشتیم تقاضای رفتن به فرقه را نوشتم و در تاریخ ۱۳۶۸/۳/۳ بعد از توجیه توسط یکی از سرکردگان فرقه به نام مهدی ابریشمچی در تاریخ ۱۳۶۸/۳/۲۹ رسماً وارد فرقه مجاهدین خلق و پادگان اشرف شدم و از آن مرحله فعالیت تشکیلاتی خود را آغاز کردم.
در اوائل برخوردها خوب بود ولی به مرور رنگ و بوی تبعیض به مشام میرسید یعنی که دو طیف نفرات در فرقه دیده میشد یکی اردوگاهی و دیگری کسانی بودند که از جاهای دیگری پیوسته بودند. نمونه فریبکاریهایی که برای نگه داشتن نیرو انجام میدادند وعده و وعید بود و یا با کلک و شگردی که مختص خودشان بود باچرب زبانی سر افراد را شیره میمالیدند. وعده سرنگونی و از این قبیل. ولی اگر بخواهم از کارهای ضد انسانی فرقه بگویم،یک نفر بر اثر فشار روحی در یکی از پارکینگهای زرهی خودکشی کرد البته من نمشناختم، دوستم که در آن مقر بود بعد از سالیان به من گفت و یا کتک کاری نفراتی که در زمان تبادل اسرا انجام شد کسانی که از اردوگاه پیوسته بودند را زدند و یا در مورد خودم در سال ۱۳۷۷ وقتی دیدند که زیر بار حرفهایشان نمی روم و تن به خواسته آنها نمیدهم نشست بزرگی برای من ترتیب دادند و شروع به حرف زدن علیه من کردند که منجر به درگیری فیزیکی شد که وقتی به آنها حمله کردم با مشت تو صورتم زدند.
یا در سال ۱۳۷۳ تعداد زیادی را دستگیر کرده بودند ولی ما خبردار نبودیم بعد فهمیدیم که تحت بازجویی بودند. در نشستهای موسوم به انقلاب کارشان تهدید و تحقیر بود بخصوص در سال ۱۳۸۰ در قرارگاهی به اسم باقرزاده که صحنه گردان آن خود مسعود و مریم رجوی بود که این بیشتر برای رعب و وحشت نیروها بود و نه چند فرد مشخص بلکه می خواستند بقیه حساب کار دستشان باشد که دست از پا خطا نکنند. من از قول دوستم میگویم قتل مشکوک معصومه غیبی پور را که همیشه میگفت او را یا کشتند یا اینکه از دست آنها دست به خودکشی زد.
برچسب زدن و تحقیر کردن نفراتی که از اردوگاه پیوسته بودند زیاد بود در نشست گفته میشد اینها لمپن بودند وانواع و اقسام این موارد یا برجسته کردن خطای فردی نفری که فرقه را ترک کرده آنهم توسط خود مسعود رجوی در نشستهای عمومی که این واقعا فشار زیادی روی مرد جماعت داشت.
به جان انداختن افراد در نشستهای به اصطلاح انقلاب وحشتناک بود میگذاشتند به دروغ هرکس میخواهد هر حرفی بزند و کسی حق نطق کشیدن نداشت و این یک وسیله شکنجه و اذیت و آزار بود که فرد باید حرف دروغ را بشنود ولی حق دفاع از خود را نداشته باشد.
به همین دلیل همه میترسیدند، این شیوه ضد انسانی بود که مسعود و مریم رجوی ابداع کرده بودند در دروغ پردازی ید طولایی داشتند همیشه همه را از خارج شدن از فرقه مجاهدین میترساندند میگفتند که اگر بروید با شما چنین و چنان خواهند کرد با فریبکاری می گفتند که هتل مهاجر بغداد اگر کسی پا در آن بگذارد در جا از وزارت اطلاعات ایران سر در میآورد و همه را میترساندند همه فکر می کردند که حرف واقعی است در صورتیکه از یک نفر پرسیدم گفت همه فریبکاری بود.
بله با فریبکاری نیرو را حفظ میکردند یکی از کارهای چندش آور فرقه قرار دادن اعضای تشکیلات در مقابل خانواده هایشان بود که پشت دیوارهای اشرف و لیبرتی در عراق آمده بودند که من هم یکی از آنها بودم که چند بار مصاحبه از ما خواستند که انجام بدهیم و علیه خانواده قلم فرسایی کنیم بله به این شکل افراد شکنجه میشدند من بعد از ورود به آلبانی وقتی دیدم که هرچه گفته میشود جز فریبکاری نیست، دیگر تصمیم گرفتم که از فرقه مجاهدین خلق جدا شده و دنبال زندگی مطلوب خود بروم.
من در تاریخ ۱۳۹۷/۶/۱۱در داخل تشکیلات سازمان در آلبانی اعلام جدایی کردم و بعد از یک ماه فرستادن من به قرنطینه در محل در تاریخ ۱۳۹۷/۷/۱۱ فرقه را ترک کردم ولی دیدم باز اینها در امورات من دخالت میکنند بخاطر اینکه هیچ نوع وابستگی به فرقه نداشته باشم مستمری که از آنها میگرفتم را قطع کردم چون از ما استفاده ابزاری برای جاسوسی فرقه میکردند به همین دلیل کاملا از آنها جدا شدم و ارتباط خودم را قطع کردم. تلاش می کنم در نوشته بعدی ام شرح طرح جدایی خودم را با مسئولین سازمان در آلبانی و حضور در قرنطینه را بنویسم.
علی هاجری ـ تیرانا

 

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – سکینه عوض زاده

پاسخی به یاوه گویی های گروه تروریستی رجوی

نامه خانم مهین هاجری به برادرش علی هاجری اسیر در فرقه رجوی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا