ترور رجائی

استراتژی سیاسی یا کینه توزی قدرت طلبانه

سازمان مجاهدین با هدف براندازی کوتاه مدت احتمالا شش ماهه در 30 خرداد ماه 1360 وارد فاز مسلحانه شد. براندازی شامل سه مرحله بود: قطع سرانگشتان نظام، شکستن اختناق و آزادی مردم…… به دنبال این هدف گذاری موجی از ترور و خونریزی در کشور به راه افتاد. ترورها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. ترورهای کور که عمدتا مردم عادی کوچه و بازار را هدف قرار می داد و ترورهای سازمان یافته و برنامه ریزی شده مانند ترور امام جمعه تهران، ترور امام جمعه های شهرهای مختلف، ترور رئیس قوه قضائیه و جمعی از مسئولان کشور و نمایندگان مجلس در دفتر حزب جمهوری اسلامی، تلاش برای ترور امام خمینی و همین طور بمب گذاری در دفتر نخست وزیری و ترور رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر وی محمد جواد باهنر. جزئیاتی از حادثه 8 شهریور را از زبان اعتمادیان رئیس وقت سازمان اوقاف کشور و معاون نخست وزیر می خوانیم….
“سازمان اوقاف در خیابان نوفل‌لوشاتو بود وقتی نخست‌وزیری منفجر شد، صدای آن تا محل کار من رسید. از کارکنان سازمان پرسیدم: صدای چی بود؟ بچه‌ها گفتند می‌گویند نخست‌وزیری منفجر شده است.‌‌ همان جا، تلفن را برداشتم، دیدم قطع است. فورا بدون پاسدار به سمت ساختمان که منفجرشده بود رفتم. می‌گفتند آقای رجایی شهید شده است. خیلی نگران بودم. هنوز خرابی و آتش بود. دیدم چیزی پیدا نیست. آمدم پایین و گفتم کسی کشته شده است؟ گفتند: نه! یک کسی مرا صدا زد و گفت: یک جنازه به ساختمان روبرو بردند. منظورش بیمارستان بود. رفتم آنجا گفتم کسی را اینجا آوردند؟ گفتند نه. قبول نکردم به سمت سردخانه رفتم. گفتم در سردخانه را باز کنید. گفتند: در بسته است و نمی‌شود. داد زدم: «نمی‌شود یعنی چه؟ من معاون نخست‌وزیر هستم می‌گویم در را باز کنید اگر هم امکانش نیست قفل ‌را بشکنید.» در را باز کردند و رفتیم پایین. جنازه شهید رجایی بود ولی معلوم نبود که رجایی است چون جزغاله شده بود، قدش ۸۰ سانتی‌متر شده بود. اصلاً نمی‌دانستم چه کسی بود. آمدم بیرون. آقای هادی غفاری و هادی منافی بیرون ایستاده بودند، به آن‌ها گفتم بیایید بروید پایین یک جنازه هست. آمدند پایین. از روی دندان‌های آقای رجایی او را شناختند. شهید باهنر را ولی پیدا نکرده بودم. ول نکردم و گفتم دیگر جنازه‌ها را کجا بردند؟ معلوم شد به پزشک قانونی در خیابان بهشت بردند. با ماشین خودم به آنجا رفتم. آنجا هم نمی‌گذاشتند برویم داخل. داد زدم و گفتم: «من معاون نخست‌وزیر هستم می‌خواهم ببینم چه کسی را اینجا آورده‌اند.» یکی از دکتر‌ها گفت: بیا برویم پایین.وقتی رفتیم دیدیم که یک جنازه هم آنجا است. معلوم نبود که جنازه شهید باهنر باشد. یک تکه عبای سوخته شده به بدن ایشان چسبیده بود. زنگ زدم دفتر امام و به احمد آقا گفتم: «اینجا یک جنازه است و مشخصاتش این است.» می‌خواستم ببینیم چه کسی است و نشانی دادند که کدام دندان‌های آقای باهنر مصنوعی است. بعد رفتم مطابقت دادم، دیدم‌‌ همان است. بعد از این ماجرا به خانواده‌هایشان اطلاع دادند. بعد خانم رجایی به من زنگ زدند. گفتند می‌آیم تا با هم برویم جنازه را شناسایی کنیم. من ایشان را بردم محل جنازه. دیدند و تایید کردند. فردا صبح قرار شد جنازه‌ها را تشییع کنند، وقت تشییع دیدم سه تابوت گذاشته‌اند. شهید رجایی، شهید باهنر، آخری هم شهید کشمیری. داشتند جنازه‌ها را می‌بردند. آقای مرتضایی‌فر داشت شعار می‌داد رجایی خداحافظ، کشمیری خداحافظ، باهنر خداحافظ. جلو رفتم و جنازه شهید رجایی را نگاه کردم. دیدم یک مقدار خاک است که در کیسه کرده‌اند. گفتم این رجایی نیست. فهمیدیم که خواستند جنازه‌ها را قاطی کنند که بگویند جنازه رجایی، کشمیری است تا آن‌ها فکر کنند کشمیری هم کشته شده و متوجه او نباشند. بعد ولش کنند. ماجرا را متوجه شدم. آقای قدوسی آنجا ایستاده بودند و رفتم کنار ایشان گفتم: «حاج آقا من دیروز جنازه آقای را رجایی دیدم؛ این جنازه رجایی نیست. قلابی است. روی تابوت رجایی زده‌اند کشمیری. ببینید می‌خواهند چکار کنند؟» منافقین که فهمیدند ما داریم تلاش می‌کنیم که ثابت کنیم این جنازه مربوط به شهید رجایی نیست، فوراً رفتند اسم‌ها را عوض کردند که دست از سر جنازه آقای رجایی بکشیم. بعد معلوم شد کشمیری در حال خروج از مملکت بوده است و تابوت قلابی هم برای این بوده است که بگویند شهید شده است!”
نکته جالبی که در لابلای سطور بالا به چشم می خورد تلاش عناصر نفوذی برای انجام این ترور و سپس برنامه ریزی برای فراری دادن کشمیری است. اصولا ترورهای برنامه ریزی شده سازمان بدون وجود عناصر نفوذی در دستگاه های کشور و بدون حمایت های خارجی قابل انجام نبود. به بندهای زیر که گزارش هایی از خبرگزاری های مطرح جهان در مورد حمایت آمریکا از عملیات های تروریستی مجاهدین است دقت فرمایید:
“بر اساس اسناد و مدارک موجود دولت امریکا سعی کرد با نزدیک شدن به مجاهدین و حمایت از فعالیت‌های تروریستی این سازمان طرح‌های خود علیه نظام جمهوری اسلامی را جامه عمل بپوشاند. متعاقب این طرح امریکا، در سال ۱۳۶۶ خبرگزاری فرانسه از واشنگتن گزارش داد که دولت آمریکا با سازمان مجاهدین خلق دارای تماس‌هایی است. بنابر گزارش روزنامه لوموند در ۲۴ آوریل ۱۹۸۷، ریچارد مورفی معاون وزیر خارجه وقت آمریکا در امور خاورمیانه نیز در پاسخ به سوال یکی از نمایندگان کنگره آمریکا این تماس‌ها را تایید کرد.
بی‌بی‌سی نیز طی گزارشی با تأیید خبر ارتباط مقامات امریکا با مجاهدین گفت: وزارت خارجه آمریکا تایید کرد که با سازمان مجاهدین خلق ارتباط و تماس داشته است. چارلز ردمن سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، هدف از این ملاقات‌ها را کسب اطلاع از اوضاع ایران اعلام کرد.
براساس گزارش رادیو صدای مجاهد در ۳ اردیبهشت ۱۳۶۶، چند ماه پیش از آن نیز ریچارد مورفی اظهار داشته بود: تماس ما با مجاهدین به منظور آگاهی از رویداد‌های داخل ایران است.
روزنامه وال استریت ژورنال نیز در یکی از شماره‌های خود طی مقاله‌ای در مورد اهداف امریکا از ارتباط با مجاهدین نوشت: اگر قرار باشد رژیم سرنگون گردد، از راه یک قیام عمومی و اتحاد ناراضیان داخلی با نیرو‌های کنارزده شده از ارتش و اتحاد این دو منبع با چریک‌های وابسته به مجاهدین است.
اسناد و مدارک بعدی فاش شده از ارتباط امریکا با مجاهدین نشان از حمایت امریکا از ترور‌های سازمان در دهه ۶۰ دارد. یکی از این اسناد نوار‌های فیلمبرداری شده از ملاقات‌ها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی رژیم بعث عراق است. مسعود رجوی در یکی از این ملاقات‌ها صریحاً از ارتباط سازمان با کاخ سفید در عملیات‌های تروریستی دهه شصت پرده برمی‌دارد. وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال ۷۸ هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه به عملیات تروریستی هفت تیر ۶۰ اشاره می‌کند و می‌گوید: «همان‌گونه که اطلاع دارید من در سال‌های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ در پاریس بودم، در آن سال‌ها … به ما تروریست نمی‌گفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه … می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد … آن‌ها می‌دانستند و خوب هم می‌دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.
همچنین بنابر نوشته روزنامه ملی گازته چاپ استامبول در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۷۲، مجاهدین برای ادامه عملیات‌های تروریستی خود امکانات وسیع مالی از سازمان سیا دریافت کرده بودند. بنابر گزارش این روزنامه: سازمان مجاهدین خلق نمایندگی‌های مختلف خود به ویژه در ترکیه و عراق را با امکانات مالی وسیع که از سوی سیا دریافت می‌کند، تاسیس کرده است. این روزنامه در گزارش خود تحت‌عنوان «تروریسم آمریکا در ایران» اضافه می‌کند:”مجاهدین خلق از طریق نمایندگی‌های خود در عراق و ترکیه و توسط سازمان سیا تحت آموزش‌های تروریستی قرار گرفته و برای انجام عملیات به ایران اعزام می‌شوند.”
این حامیان خارجی هنوز هم از سازمان تروریستی مجاهدین حمایت می کنند. رفت و آمد هراز چند گاه پارلمانترها و سیاستمداران اروپایی و آمریکایی در میان مجاهدین موید این مطلب است. اما در این میان سازمان استدلال جالبی دارد آنها معتقدند حمایت یک سیاستمدار یا پارلمانتر به معنای حمایت مردمی است که به آن شخصیت سیاسی رای داده اند! دقیقا با همین استدلال می توان قاتلان رئیس جمهور قانونی و منتخب اکثریت مردم کشور را دشمنان مردم آن کشور نامید. آیا غیر از این است؟
چیزی که مشخص است دوران افول و شکست سازمان از روزی شروع شد که قدرت طلبانه و کینه توزانه به قتل و خونریزی دست زد و جنایاتی را مرتکب شد که در تاریخ بی سابقه است. در حقیقت انتخاب استراتژی ترور و مبارزه مسلحانه از سوی سازمان را بیشتر باید حاصل یک کینه و بغض بی پایان دانست تا یک مشی سیاسی آزادی خواهانه. این حقیقت سازمانی است که هنوز با ادعای آزادی مردم و با شعارهای عوام فریبانه دست در دست جانیان و خونخواران بزرگ تاریخ برای شکست و نابودی ملت عزتمند ایران تلاش می کنند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا