بارد چه؟ دیده چسان؟ روز و شب چرا؟

بارد چه؟ دیده چسان؟ روز و شب چرا؟

 

از: اصغر فرزین

به: مرتضی صدیق

 

از اینکه دیدم افشا واقعیت ها دارد به جایی میرسد و پاسخ دو نفر از دوستانم را دیدم بسیار خوشحال شدم البته دیری نگذشت که سوالاتی، ذهنم را به خود مشغول ساخت.
در نامه اول که دوست و برادر عزیزم مرتضی صدیق نوشته است برایم سوال شد که آیا اینها را مرتضی نوشته زیرا دستور جملات متعلق به خودت نیست و اینکه:
-اولاً : سازمان که همه را از دسترسی به اینترنت محروم کرده است چطور مرتضی توانسته به اینترنت دسترسی پیدا کند زیرا ارتباط با خارج مرز سرخ است.
-ثانیاً اینکه آنهم سایت انجمن نجات که واقعاً مرز سرخ و گناهی نابخشودنی است. چون گوش کردن به رادیو نجات دیگر واقعاً مرز سرخ است و هزار و یک مفهوم سیاسی دارد!
-ثالثاً اینکه خود من که نویسنده جوابیه هستم در طی عید نوروز هرچه گشتم جوابیه ام را ندیدم بعداً ایمیل زدم و از دست اندرکاران سایت انجمن نجات پرسیدم گفتند زدیم ولی به دلیل حجم بالای مطالب در ان تاریخ سریع آرشیو شده است. حالا چطور مرتضی در این فاصله کم جوابیه مرا دیده خود سوال دیگری است.
-رابعاً اینکه مگر چه شده که نویسنده نامه اینهمه از اینکه نوشته ام مجاهد هستم سوزش پیدا کرده است.
-خامساً اینکه زمانی که من در سازمان بودم این رسم بود که ما ها را سر کوچکترین مسائل اعم از زیاد و کم بودن شکر شربت دهی و پنجی و…. به جان هم می انداختند تا از توجه به مسائل حاد و اینکه در بالای سازمان چه میگذرد پرت باشیم و حالا که من از سازمان خارج شده ام نیز چیز عجیبی نیست که سازمان سعی دارد ما را به جان هم بیندازد تا خودش کارش را زیر زیرکی انجام دهد. و لابد فکر میکند اینجا هم در داخل سازمان است که فرد مخاطب بایستی سرش را زیر انداخته و گوش کند و حرف نزند و اثبات کند که انتقادات مطرح شده وارد است! (تفرقه بینداز و حکومت کن)
البته من خوب میدانم که این سطور را مرتضی صدیق برادر همهشری و دوست عزیزم ننوشته است. و من روی سخنم با سازمان است چرا که عامل تمام بدبختی ما او می باشد البته سیستم اطلاعات عقب افتاده سازمان نشسته و فکر کرده که چه کند. ولی چرا اینهمه سوزش؟ خب بله مگر حرف بدی زده ام؟ اگر راست میگویید جوابیه مرا روی بولتن خبری بزنید مگرچه اشکالی دارد؟ و سازمان ضد مجاهدین اگر تو از اطلاعات میترسی چرا وارد مبارزه شدی؟ بله درست است کسی که منطق ندارد به همه برچسب میزند این اطلاعاتی است. لازم به ذکر است مثالی بزنم در شهر ما چون دارای محله های قدیمی است هر صدایی و حرکتی در شب و تاریکی ترسناک است و قدیمی ها این خرافات را به اجنه نسبت میدهند چرا که در زمانی که انگلستان بوشهر را اشغال کرده بود برای اینکه مردم شبها نیایند و انگلیسی ها را اذیت نکنند و روی آنها عملیات انجام ندهند بحث جن را رواج داد تا مردم بترسند و انگلیسی ها شبها کمی استراحت کنند. حالا حکایت سازمان ضد مجاهدین است زیرا هرکس را دید میگوید اطلاعات و وای و داد و بیداد! آخر عزیز من، من مجاهد هستم نیازی هم به کسی ندارم انجمن نجات را هم خودمان راه انداخته ایم. اینهمه هم غیر منطقی جواب نده زیرا آخر ما حدود بیست سال از عمرمان را با یکدیگر سر کرده ایم و اینجانب به تمام فوت و فن های شما آشنا هستم. پس الکی داد و فریاد نکنید. و دیگر اینکه سوالم این است آخر چرا اینقدر می ترسید؟ خب مگر خبر سلامتی دادن به یک پدر و مادر سالخورده که چشم نتظار هستند چه ضربه ای را به شما میزند؟ اگر باکی ندارید چرا اینقدر هیستریک میشوید؟
نویسنده اشاره کرده بود به رئیسعلی دلواری. لازم است بگویم رئیس علی مردی است که به لحاظ تاریخی متعلق به مردم خودش است و روبروی اجانب ایستادگی کرده. اما سازمان ضد مجاهدین که با حزب بعث و صدام و بعد هم با اغیار همکاری میکند این که بر همه روشن است چه کسی اطلاعات کشورش را میفروشد و به همراه کدام ارتش به سربازان کشورش حمله میکند؟ پس خواهشمندم خود را به کسی نچسبانید که این غلطها به شما نیامده.
خب حالا بگویید تیر چه کسی به هدف خورد که سراسیمه خودش نامه تولید میکند و به نام افراد در سایت ایران افشاگر چاپ میکند؟ و بعد هم از این به عنوان پیروزی عملیات صحبت میکند خب بیائیم سر عملیات. شما دوست عزیز خواهش میکنم بیلان کار عملیاتی و مبارزاتی خود را بده شما که به عراق برای مبارزه آمده اید به سوالات من پاسخ بده. در طی این سالها که در اشرف حبس هستی چه کار مثبتی در مبارزه ضد رژیم پیش برده ای؟ خواهشمندم صادقانه آنها را برشمار. اما به من نیز بگو چند بار برای علف کنی- چمن زنی، کارگری ناهار و شام و… رفته ای و یا در کارهای دیگر نظیر شستن سالن و… شرکت کرده ای و به من بگو منظورت از مبارزه چیست؟ اگر مبارزه مسلحانه است که سلاحها را که اربابت تحویل داد به اربابش اگر مبارزه مطبوعاتی است که تو به جایی دسترسی نداری نه روزنامه داری و نه رادیو و نه به اینترنت وصل هستی. اگر منظورت سپری کردن عمر تا سفید شدن موی سر تو در اشرف است بله این را درست میگویی زیرا رهبری عزیز تو هم اکنون در فرانسه به همراه دیگر سران سازمان از آب و هوای خوش استفاده میکنند. پارک میروند موزه میروند و به ریش من و تو میخندند و میهمانی میدهند که خود فیلمهای آنرا دیده ای. پس پارک ، سینما، موزه و خرید برای من و تو حرام است ولی برای خواهر مریم و برادر شریف ، برادر بهنام و دیگر برادران و خواهران خارجه نشین حلال است. بله ما آشامنده مرگها هستیم و آنها آب گوارا را می نوشند! پس خاک و خُل اشرف و هوای گرم و پشه مال ماست. خب اینهم از این پس اگر اینها چیز بدی است چرا برای آنها بد نیست؟ باز برمیگردم سر اصل مطلب که تفسیر تو از کلمه مجاهد چیست؟ مگر مجاهد به معنی تلاش کننده نیست؟ پس چرا تو در قرارگاه اشرف جزو قاعدین شده ای کو و کجاست امار عملیات و مبارزه ات؟ به خدا دوست عزیز اینجا نامی از سازمان نیست و آن قدیمی ها هم که میشناسند به بدی و زشتی از سازمان یاد میکنند. میگویند سازمان از وقتی به عراق رفت و با دشمن به ایران حمله کرد دیگر از چشم ما افتاد. برایم بسیار جالب بود وقتی با یکی از افسران آمریکائی صحبت میکردم از من پرسید در عراق چه میکردی برای او شرح دادم گفت پس تو داشتی برادر کشی میکردی؟ گفتم عجب این خارجی چه خوب میداند اما امان از دست آنها که میدانند و آنرا میپوشانند.
و بعد اینکه عزیز من خب تو که میخواهی مبارزه کنی چرا از خودت هیچ نداری اراده نداری و خودت را از یاد برده ای. مگر تو برای خانواده و دوستانت و مردم کشورت مبارزه نمیکنی؟ خب اگر جواب مثبت است چرا از آنها جدا هستی حتی به تو اجازه نمی دهند که با آنها تماس نامه ای یا تلفنی و احوالپرسی داشته باشی کسی که نسبت به خانواده اش اینقدر بی تفاوت است چطور می تواند نسبت به دیگر مردمش عاطفه داشته باشد و اصلاً اهمیتی به آنها بدهد؟ تو که برای مبارزه ات اینهمه قداست قائل هستی چرا مثل القاعده گرفتار فرقه گرائی شده ای؟
شاید یادت رفته که نسرین (مهوش سپری) می گفت خلق قهرمان پدرسوخته!
مبارزه این است که خودت تشخیص بدهی چه حق است و چه باطل نه اینکه برای تو تشخیص بدهند. بایستی خودت عمل کنی به آنچه که میدانی و نگذاری دیگران مانع تو شوند. من بسیار خوشبین هستم و امیدوارم تو را دوباره در کنار خودم و در کنار خانواده ات در اینجا ببینم جایی که لااقل خودت تصمیم گیرنده برای آینده ات باشی و از محدودیتهای ساختگی اثری نباشد.

به امید آنروز
اصغر فرزین
بوشهر اردیبهشت 86

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا