دیدار و گفتگو انجمن نجات گیلان با خانواده اسماعیل پورحسن کویخی

جلسات گفت و شنود با شماری از خانواده های دردمند و چشم به راه گیلک - قسمت پنجم

در ادامه سلسله دیدارهای صمیمانه مسئول انجمن نجات گیلان با خانواده های دردمند و چشم به راه گیلک نوبت به خانواده های محترم رضا حسن زاده و اسماعیل پورحسن رسید که این ملاقات مشترک در تاریخ 12 تیرماه 1401 در دفتر انجمن نجات صورت گرفت. گزارش دیدار با خانواده رنجدیده از ظلم و جور رجوی رضا حسن زاده در تاریخ 15 تیرماه 1401 در سایت انجمن نجات اطلاع رسانی شد.

خانواده های پورحسن و حسن زاده
خانواده های پورحسن و حسن زاده

در این گزارش به دیدار صمیمانه مسئول انجمن نجات با خانواده بزرگوار و چشم به راه اسماعیل پورحسن کویخی خواهم پرداخت که چگونه یک هدف مشترک انساندوستانه در راستای رهایی اسیران رجوی، قلم ها و قدم ها و قلبها را تا نیل به مقصود به هم نزدیک کرده است.

ابتدا بعنوان شاهد و ناظر بخشی از فعالیتهای روشنگرایانه آقای پوراحمد مسئول انجمن نجات گیلان علیه فرقه بدنام رجوی در چهارچوب رهایی اسیران اغفال شده، علی الخصوص دیدارهای نزدیک با خانواده های چشم انتظار در دفتر انجمن نجات یا منازل شان، در کمال افتخار تمایل داشتم اذعان داشته باشم و شهادت بدهم که به ظاهر ارتباط با خانواده های دردمند در قالب یک دیدار یا گفتگو خلاصه و یاد میشود ولی خدا را شاهد و گواه میگیرم که در پس چنین اقدامات انساندوستانه و خیرخواهانه ای، یک دنیا غم و اندوه و یک دنیا اشک و شادی و صد البته یک دنیا اعتماد و امید در ایمان به خدا و کائنات نهفته و نهادینه شده است که پیام روشن آن این است که حق ستودنی است و ناحق رفتنی است و فرقه رجوی مضمحل شدنی و اسیرانش رهایی یافتنی هستند و سرانجام خانواده هایشان پیروز میدان خواهند بود و لذا قیمت و بهایش هر چند که صعب و سنگین باشد، می باید که پرداخت کرد.

در ملاقات با خانواده اسماعیل پورحسن کویخی، برادر ایشان حاج مرتضی پورحسن به اتفاق همسر همراه و همگامش خانم لیلا عاشوری و برادرزاده اش طاهره پورحسن دهیار محله کویخ حضور فعال داشتند. در این ملاقات بسیار صمیمانه به گفتگو نشستیم و حول راهکارهایی در خصوص دیدار با دلبندشان در آلبانی به همت انجمن آسیلا به تبادل نظر پرداختیم .

خانواده اسماعیل پورحسن
خانواده اسماعیل پورحسن

همچنانکه در مقدمه گزارش عرض کردم دیدارهای خانوادگی توام با گریه و شادی همراه بوده و هست و نور امید را در دل خانواده ها زنده میکند. از جمله در خلال این دیدار جناب پورحسن در بیان خاطره ای از مسافرت به عراق و اشرف گفت: “هیچوقت یادم نمیرود که در مهرماه 1383 بود که با هزار زحمت توانستیم به اشرف برویم و با اسماعیل در پارکی که خودشان اسمش را پارک مریم گذاشته بودند ملاقات داشته باشیم و گفتنی است که تمام ملاقاتهای خانواده ها با عزیزانشان توسط رجویها کنترل و هدایت می شد یعنی یک یا دو نفر از گماشته های رجوی در جمع خانواده ها حضور داشتند. در این وانفسا من دیدم برادرم اسماعیل به تنهایی به سمت ما می آید و خیلی از این بابت تعجب کردم و کنجکاوانه علتش را پرسیدم. اسماعیل با خوشرویی با اشاره به آقای پوراحمد که با فاصله دورتر از ما ایستاده بودند، جواب داد ایشان فرمانده و همشهری من است و هوای مرا دارد و جای نگرانی نیست و می توانیم با خیال راحت با هم گفتگو کنیم .”

حاج مرتضی پورحسن در میان خنده های حضار در جلسه که با حضور خانواده محترم رضا حسن زاده همراه بود، ادامه داد: “در خاتمه ملاقات با اسماعیل دلم نیامد از نزدیک آقای پوراحمد را نبینم و تشکر نکنم. ایشان هم مثل الان با مهربانی با من و همسرم که همراهم بود احوالپرسی گرم و صمیمانه کرد و پرسید از لاهیجان چه خبر دارید. دلم برای گیلان خاصه بام سبزش خیلی تنگ شده است… که متاسفانه صحبت مان نصفه نیمه تمام شد. چرا که اتوبوس ازراه رسیده بود و باید سوار می شدیم و از اسارتگاه اشرف خارج می شدیم و دیگر فرصتی برای ادامه خوش و بش نبود. ولی از ایشان خواهش کردم که اجازه بدهد اسماعیل سوار اتوبوس شود و تا درب خروجی با ما بیاید که ایشان ضمن موافقت با خنده گفتند اصلا رویش چادر بیندازید و با خود ببرید. حقیقت اول امر من پیشنهادشان را شوخی گرفتم ولی با خروج از درب خروجی اول دیدم کسی از اتوبوس بازرسی نکرد و از این موضوع شاد شدیم. اما استرس واضطراب داشتیم وهمسرم چادر خودش را روی اسماعیل کشید شاید که بتوانیم از خروجی دوم برادرم را به سلامت از شر رجویها خلاص کرده و به ایران و نزد خود بیاوریم. از خروجی اول تا خروجی دوم که از مقر اشرف خارج می شدیم تقریبا 600 متر فاصله بود و در این فاصله زمانی و مکانی خیلی استرس داشتیم و دائم خدا خدا میکردیم که موفق به خروج شویم که متاسفانه سر خروجی دوم دیدم دو نفر از افراد رجوی وارد اتوبوس شدند تا اسماعیل را با خود به جهنم رجوی ببرند و دیگر از دست مان کاری ساخته نبود ولی در آن فاصله کوتاه اسماعیل فقط یک جمله گفت که نگران نباشید شما بروید و من پشت سرتان خواهم آمد.

خانواده اسماعیل پورحسن
خانواده اسماعیل پورحسن

با خاطره گویی آقای پورحسن اولش کلی خندیدیم ولی چون سرانجامش غم انگیز بود و به برگشت اسماعیل به جهنم رجوی ها ختم می شد؛ جمع حاضر ناراحت شده و تاسف خوردند. خانم لیلا عاشوری زن داداش اسماعیل و از اعضای جنبش دادخواهی گیلک مادران گفت: “جالب این بود که دقیقا یکسال بعد در مهر 1384 از جانب یک خانواده دیگر به ما اطلاع دادند که یک عضو با سابقه رجوی جداشده و به ایران آمده و الان در یک مغازه کالای پزشکی در رشت مشغول است و میتوانید جهت خبرگیری از وضعیت عزیزتان به ایشان مراجعه کنید. من و حاجی سریعا به مغازه مذکور مراجعه کردیم و ناباورانه دیدیم که آقای پوراحمد هستند که یکسال پیش در اشرف بودند و حالا به مبارکی در ایران ایشان را می دیدیم. بنده بدون معرفی خودمان خواستم از ایشان خرید بکنم که ایشان با دیدنمان فوری شناخت و ضمن تبریک به ایشان کلی صحبت کردیم … وانشاالله که تمام اسیران از جمله برادر شوهر من هم از جهنم رجوی نجات پیدا کند و به آغوش گرم خانواده اش باز گردد.

درخاتمه جلسه صمیمانه دو ساعته در دفتر انجمن نجات گیلان فرصتی دست داد تا این خانواده چشم انتظار بتوانند دقایقی با جداشده گیلان محمود دهقان تماس تصویری داشته باشند و از وضعیت اسماعیل خبرهای امیدوار کننده ای بگیرند.

تهیه عکس و گزارش: دقتکار

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.

منبع

یک دیدگاه

  1. فقط آرزو میکنم هرچه سریعتر اسماعیل به‌ آغوش گرم خانواده محترم ودوست داشتنی خود برگرده به طور خاص برادر بزرگوارش وخانوم مهربانش که مثل یدونه خواهرم برام عزیزه بدلیل اینکه تو این راه هیچی کم نزاشتن اميدوارم همیشه خوش و پایدار و سلامت باشید به امید دیدار با اسماعیل پور حسن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا