دایی جان سلام
احوالتان چطور است؟ خوبی هستید؟ امیدوارم که سلامت باشید. من که نمی دانم شما در چه وضعیتی هستید؟ همه ما نگران شما هستیم. دلمان برای شما تنگ شده است و نمی دانیم از چه طریقی با شما ارتباط برقرار کنیم. لطفا با ما تماس بگیر.
مادرم و خاله هایم منتظر تماس شما هستند. وقتی در مناسبت های مختلف دور هم جمع می شویم، جای شما خالیست. مادرم همیشه می گوید در جمع ما جای عباس خالیست. ما همگی امیدوار هستیم که روزی تو را در جمع صمیمی خانواده ببینیم، حضورت را حس کنیم.
دریغ و صد دریغ که در دام مجاهدین خلق گرفتار شدی و زندگیت در یک جا متوقف شد. دایی جان تا اینجای زندگی از خیلی از مواهب زندگی محروم مانده ای که بزرگترینش همین کانون گرم خانوادگی است. می دانم که آنجا حکم زندانی را داری و بیرون آمدنت به این راحتی ها نیست. اما اگر اراده کنی همه چیز ممکن است، این را بدان که تک تک ما چشم به راهت هستیم و هرگونه کمکی نیاز باشد دریغ نمی کنیم.
دایی جان خودت را از این زندگی پر مشقت و تهی نجات بده و برگرد نزد خانواده. همه ما منتظر آزادی ات هستیم و با آغوش باز شما را می پذیریم.
دوست دار شما – علیرضا قلعه ای