بزرگترین خیانت تاریخی مسعود رجوی به ملت ایران، تلاش برای از بین بردن قبح خیانت در میان جامعه، همان چیزی که ربکا وست را در کتابش خشمگین کرده است، می باشد. رجوی نه تنها به هرگونه خیانت به کشور دست زد بلکه سعی نمود تا آنرا مقبول و توجیح پذیر جلوه دهد و حتی آن […]
بزرگترین خیانت تاریخی مسعود رجوی به ملت ایران، تلاش برای از بین بردن قبح خیانت در میان جامعه، همان چیزی که ربکا وست را در کتابش خشمگین کرده است، می باشد. رجوی نه تنها به هرگونه خیانت به کشور دست زد بلکه سعی نمود تا آنرا مقبول و توجیح پذیر جلوه دهد و حتی آن را تبلیغ نماید حال آنکه بر اساس محتوای کتاب “معنای خیانت”، که مورد تأیید تمامی جوامع می باشد، خائن به عالی ترین مصالح مملکت، هرگز قابل گذشت و بخشش نیست و خیانت فراموش نمی شود.
یک بار رجوی، زمانی که به بغداد رفته و با صدام حسین ملاقات کرده بود، در یکی از نشست ها برای ما توضیح می داد که وقتی محمد حنیف نژاد در سال 1350 در زمان شاه دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم شد، از او خواسته شد تا اعلام نماید که به عراق وابسته بوده است (آنزمان عراق دشمن متجاوز به خاک وطن نبود) تا به این ترتیب حکم اعدامش لغو گردد، اما حنیف نژاد نپذیرفت (ننگ همکاری با بیگانه را) و اعدام شد. رجوی ادامه داد که حال او در بغداد است و با صدام حسین هم ملاقات کرده است (در حالی که عراق به خاک ایران تجاوز کرده و در حال جنگ با ایران بود). یعنی می خواست بگوید که او توانسته است قبح این موضوع را بریزد و آن را عادی جلوه دهد.
بعد از جنگ جهانی دوم، چندین تبعه بریتانیایی که دستگیر شده بودند به جرم خیانت به کشور محاکمه و محکوم شدند. اگرچه تعداد دقیق آنها مورد بحث است، اما سوابق رسمی نشان میدهد که بیش از ۷۰ نفر به جرم همکاری با دشمن محکوم شدند و برخی از آنها با مجازات اعدام روبرو گردیدند. این افراد در همصدایی با دشمن، یاری رساندن، جاسوسی، خرابکاری و ارائه اسرار نظامی و سیاسی و حتی اقتصادی و اجتماعی به آلمان نازی دست داشتند.
کتاب معنای خیانت The Meaning of Treason نوشته ربکا وست Rebecca West برای بار اول در سال 1947 (بعد از پایان جنگ جهانی دوم) چاپ و منتشر شد و پس از آن بارها و بارها به اشکال و در تعداد صفحات و طرح های روی جلد مختلف تجدید چاپ گردید.
نویسنده در مطالعه کلاسیک خود درباره جنگ جهانی دوم، انگیزهی خیانت و پیمانشکنی ملی را تفسیر میکند. این مورخ مشهور، با الهام از محاکمات ویلیام جویس William Joyce و جان امری John Amery، خواننده را از یک لندن ویرانشده از جنگ، به دنیای درونی کسانی که بهطور غیرطبیعی زندگی کرده اند و پیوندهای خود با کشورشان را گسسته اند، میبرد.
این اثر تحسینشده دربارهی خائنین، خوانندگان را به درون حلقههای جاسوسی جنگ جهانی دوم وارد می کند و به عمق معنای خیانت به کشور میپردازد. ربکا وست در طول دوران حرفهای خود، به کندوکاو در روان افراد، چه واقعی و چه خیالی، پرداخت تا علت و انگیزه و معنای خیانت را درک کند. پس از جنگ جهانی دوم، وست وقتی دید که برخی از مردم بریتانیا در برابر محاکمه چندین نفر از خیانتکاران دوران جنگ بی تفاوت هستند، و حتی بدتر از آن با آنها همدردی می کنند، خشمگین شد. وست شدیدا معتقد بود که قبح خیانت به کشور هرگز نباید در انظار مردم بریزد.
وست در بررسی ریشهها، جنایات و انگیزههای این خائنین، افشا میکند که چگونه اختلاف طبقاتی، طمع و تبعیض میتواند وفاداریهای ملی را لکهدار کند و روابط بین افراد و سرزمین پدریشان را از نو ترسیم نماید. کتاب «معنای خیانت»، جذابیت یک رمان جاسوسی را با کالبدشکافی دقیق و کلاسیک از مبارزات اخلاقی انسان ترکیب میکند.
ربکا وست (زاده ۲۱ دسامبر ۱۸۹۲، لندن، انگلستان – درگذشته ۱۵ مارس ۱۹۸۳، لندن) روزنامهنگار، رماننویس و منتقد بریتانیایی بود که بیشتر به خاطر گزارشهایش در مورد محاکمات جنایتکاران جنگی نازی در نورنبرگ (۱۹۴۵-۱۹۴۶) شناخته شده است.
دونالد استاوفر DONALD A. STAUFFER در خصوص کتاب “معنای خیانت” نوشته است:
ربکا وست، در این روایتها از محاکمات بریتانیا علیه خیانت ویلیام جویس، جان امری و دیگران، به خواننده حس لذتبخش گوش دادن به یک روایت بسیار جدی را میدهد. او نه برای جلوههای ویژه تلاش میکند و نه در محدوده یک نظریه مینویسد.
این داستان خائنان انگلستان در جنگ گذشته است. خانم وست روحیه خستگیناپذیری یک خبرنگار حرفهای را در جمعآوری جزئیات نشان میدهد. او از بیطرفی یک قاضی یا روانپزشک به دلسوزی یک مادر در مورد فقدان و غم زودهنگام و سپس به چارچوب قضاوت بزرگ یک نمایشنامهنویس تراژیک تغییر میکند. مانند ایزابلای شکسپیر، او فریاد میزند: “عدالت، عدالت، عدالت، عدالت!”
چه چیزی خائنان را پرورش میدهد؟ پاسخ واحد نیست. غرور، کمبود تجربه، خانواده های از هم پاشیده؟ حقارت و میل به قدرت؟ عدم کار فرهنگی دولتهای خودمان؟ او در تحلیل دردناک و تیزبینانه خود از ویلیام جویس «لرد هاو-هاو»، او را نه به دلیل شرایط بیرونی، نه به دلیل حقارت فکری و نه به دلیل فرومایگی اخلاقی، بلکه به خاطر ضعف درونی شخص خودش مطرود از جامعه میداند. وست می نویسد «حتماً او را طرد کردند چون خوشایند نبود. اما این چیزی است که هیچکدام از ما نمیتوانیم تحمل کنیم؛ اینکه بفهمیم خوشایند نیستیم و دوست داشته نمیشویم.»
اگرچه او در موضوعات غمگین خود، پستی و خیانت دلخراشی را آشکار میکند، اما شاهد است که حتی در این نیمهانسانهای در قفس «زمان به آنها نشان داد، چیزی که انتظارش را نداشتند.» او واعظ نیست، بلکه یک اخلاقگرای تراژیک است. مانند آودن، او متوجه میشود که «گناه همه جا هست» و یک حرکت را با این جملات به پایان میرساند: «قاضی به آرامی، با طرح اتهام و تعجبی آمیخته به شکایت در صدایش، گفت: «آنها تو را خائن خواندند و تو حرفشان را شنیدی.» گویی او با همه انسانها صحبت میکرد، از دانش آنها از خیر و شر و ترجیح آنها به شر شگفتزده میشود و از دور به قلب خود نگاه میکند تا شاید علت را ببیند.
با وجود تمام جزئیات دقیقش، این کتاب افقهای بیحد و حصری دارد. درد و رنج جنگ، مرزهای خیر و شر را واضحتر میکند، یا نمونههای بیشتری از شریف در برابر فرومایه را ارائه میدهد. در این کتاب مرز شجاعت با خیانت روشن می گردد. موضوع ناامیدکننده نیست، زیرا وجدان و نیاز به حقیقت، برخی از خائنین به دام افتاده و همچنین قضات و هیئت منصفه را به حرکت در میآورد. مطمئناً این یکی از بهترین کتابهایی است که از جنگ بیرون آمده است: موضوعی عالی که با وجود مطالب وحشتناکش، به طور جدی به آن پرداخته شده است.
این کتاب دارای یک صداقت پرشور و تقریباً مذهبی است. با این حال، همانطور که ربکا وست آن را به تصویر میکشد، داستان خوبی نیز هست، هیجانانگیزتر از هر داستان کارآگاهی تکاندهنده، و پر از آدمهایی در فضای لندن.
ابراهیم خدابنده




































