در یکی از روزهای دوران اسارت که مجال پیدا کردم و با یکی از دوستان سابق در کمپ منفور اشرف در عراق خاطره ای از جشن عروسی برادرم در ایران بازگو کردم دیری نپایید که قدرت حیدری یکی از شکنجه گران جنایتکار مجاهدین خلق مرا به اتاقش فرا خواند و با لحنی پرخاشگرانه به من […]
در یکی از روزهای دوران اسارت که مجال پیدا کردم و با یکی از دوستان سابق در کمپ منفور اشرف در عراق خاطره ای از جشن عروسی برادرم در ایران بازگو کردم دیری نپایید که قدرت حیدری یکی از شکنجه گران جنایتکار مجاهدین خلق مرا به اتاقش فرا خواند و با لحنی پرخاشگرانه به من تذکر داد که نباید خاطرات جشن عروسی را در مناسبات مجاهدین بیان کنم .
این شخص خود فروخته با لحنی خشن گفت طرح این موضوع و تعریف چنین مواردی افراد را از مناسبات مجاهدین و رهبری دور می کند و یاد و خاطره زندگی عادی را در ذهن آنها زنده نگاه می دارد .
به کوری چشم عوامل رجوی روز جمعه 14 شهریور سال 1404 اتفاقا در تهران به اتفاق دوست عزیزم کمند علی عزیزی در مراسم جشن عروسی یکی از اقوام در کنار هم بودیم و ناخودآگاه یاد آن خاطره تلخ افتادم و تفاوت دنیای افکار محبوس و دنیای آزاد را برای چندمین بار پس از رهایی تجربه کردم .
و چه زیبا است که عاری از هرگونه جبر و بندگی در کنار خانواده و دوستان خود آزادانه در مسیر زندگی نو قرار گرفتم.
از فرصت استفاده کرده و خطاب به آن دسته از دوستان قدیمی که هنوز در کمپ موسوم به اشرف 3 در آلبانی اسیر و گرفتار هستند اعلام می کنم: زندگی سرشار از زیبایی، خوشبختی و لذت بخش است. حیف است عمرگران خود را پای سران فاسد مجاهدین خلق تلف کنید باید در لحظه و آزاد زندگی کنید. حق شما این نیست که پشت دیوارهای بلند و تفکرات شیطانی سران مجاهدین در اسارت زندگی کنید. حق شما آزادی است و آزادی را خودتان باید به خودتان هدیه کنید .
به امید آزادی
صمد اسکندری




































